💚در مسیر امام زمان(عج)💚
🔰احڪـ🔎ــام نگــ👀ـــاه ⁉️نگاه کردن بهعکس 🎞یا فیلم🎥 نامحرم چه حکمی دارد؟🤔 #احکام_نگاه ━━━━━━━⊰◇⊱━━━
✅ مسابقه احکام ۱۷۴ 🎁🎊
⁉️نگاه کردن به عکس نامحرم چه حکمی دارد❓
1⃣ اگر او را نشناسیم اشکال ندارد هرچند با قصد لذت نگاه کنیم.
2⃣ اگر مفسده نداشته باشد و او را نشناسیم و پوشش او متعارف باشد اشکال ندارد.
3⃣ اگر پوشش او متعارف باشد اشکال ندارد هرچند مفسده داشته باشد.
4⃣ گزینه ۱ و ۳
✅گزینه صحیح را به 👇👇👇
بفرستید؛
@Masirnor113
⏱ تا ساعت ۲۰ فرصت دارید😍
📆 قرعه کشی:۲۱ مهرماه🎁🎉🎊
🌹 برای شرکت در قرعه کشی حضور در کانال الزامی است 😍
https://eitaa.com/joinchat/1910374405Cad65d1faab
🌹تلاوت صفحه #۱۶۴ قرآن کریم
🙏 تلاوت روزانه قرآن رو جدی بگیریم💚
🌷 هدیه تلاوت تقدیم به روح شهید #محمدحسین_خفانی
🌷 @dmnoor
💚در مسیر امام زمان(عج)💚
❣روایت یکی از اولین شهدای مدافع حرم
💐🍃 شهید محمد حسین خفانی
ایشان متولد ۱۳۶۰ از شهر اهواز هستند که در پی هتک حرمت حرم امیرالمومنین(ع) توسط اشغالگران آمریکایی در سال ۱۳۸۳، خود را به جمع مدافعان حرم از شیعیان عراق می رساند و پس از یک نبرد حماسی و ماندگار به شهادت می رسد و پیکر مطهرش در قطعه شهدای قبرستان وادی السلام به خاک سپرده میشود.
🌹🍃مادر بزرگوار این شهید می گوید:
زمانی که پسرم به دنیا آمد، شش روز بیشتر نداشت که پدرش به رحمت خدا رفت و من او را با زحمت فراوان، اما با نشاندن مهر و عشق اهل بیت(ع) درک جانش بزرگ کردم.
☘پسرم ارادت فراوانی به ائمه اطهار داشت و همیشه در گرما و سرما، در مراسم عزاداری اهل بیت(ع) پابرهنه حاضر می شد و خالصانه به اهل بیت خدمت می کرد.
۲۲ سالش که شد، دختری از اقوام را برای او انتخاب و عقدشان کردیم.
🌷🍃دو ماه قبل از اینکه برای دفاع از حرم برود، یک روز از خواب که بیدار شد، حال عجیبی داشت و گفت: «مادر! من خواب حضرت علی(ع) را دیدم که شمشیر به دست بود و از یک پلکانی بالا می رفت که هر وقت شمشیر را بلند می کرد، دهتن از مردان می افتادند زمین و به من می گفت: "محمد بیا بالا و نترس" و من هم همینطور از پله ها بالا می رفتم و این پله ها به قدری بالا می رفت که به عرش رسیده بود»♥️
✨این خواب او را بسیار منقلب کرده بود. من هم گفتم خواب خوبی است انشاءالله که خیر است.
یک روز محمد به قصد خرمشهر از من خداحافظی کرد و رفت و بعد از چند روز به من تلفن زد و گفت: «مادر! من در شهر نجف هستم و در گروه مدافعان حرم ثبت نام کرده ام و قصد دارم با دشمنان متجاوز آمریکایی بجنگم.
🌺🍃شهادت حق است و بزرگترین آرزوی زندگی من شهادت در راه اسلام است و اگر اینجا به شهادت رسیدم، در نجف مرا به خاک بسپارید»
وقتی این صحبت ها را شنیدم خواستم او را منصرف کنم؛ ولی او گفت: «حضرت علی با این همه عظمت، شما به من می گویی که اینجا نجنگم؟! من دوست دارم که مدافع حرم امیرالمومنین(ع)باشم» و من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم.
🦋🥀مدتی بعد همرزمانش از عراق با من تماس گرفتند و خبر شهادت پسرم را دادند و من تازه تعبیر خواب او را فهمیدم که حضرت علی(ع) خواسته که در رکاب او بجنگد و شهید شود.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌺🍃زائرین محترم، زیارت شهید مدافع حرم محمد حسین خفانی در وادی السلام را از دست ندهید🍃🌺
💥شهید محمد حسین خفانی جوان ایرانی که با ذوالفقار علی (ع)، برای دفاع از حرمش، جنگید و شهید شد.
🔹🔸🔹🔸🔹
🌻مادر شهید مدافع حرم، محمد حسینخفانی می گوید:
زمانی که پسرم به دنیا آمد، شش روز بیشتر از تولدش نمی گذشت و نوزاد قنداقی بود که پدرش به رحمت خدا رفت؛ و من این بچه را به تنهایی با زحمت فراوان بزرگ کردم. ایشان بدون پدر رشد کرد و بزرگ شد؛ تا به خدمت سربازی رفت. محل خدمت او در مرز شلمچه بود که با منافقین درگیری بسیاری داشتند. خلاصه منطقه بسیار خطرناکی بود و هرلحظه احتمال می دادم که شهید می شود؛ تا خدمت را تمام کرد و برگشت.
🌱زمانی که به ۲۲ سالگی رسید، دختری را از اقوام برای او انتخاب و به نیت اینکه سرو سامان بگیرد، عقدشان کردیم. خودش زیاد رغبتی نداشت و انگار راضی نبود. حال و هوای دیگری در سرش بود؛ اما به خاطر من پذیرفت.
خانواده پدری وی خرمشهری هستند. آنجا زندگی می کنند و من هم اهوازی هستم. پسرم نیز مرتب به خرمشهر رفت و آمد می کرد و از وقتی که پدر او فوت کرده بود، بنده ارتباطم را با خانواده شوهرم قطع نکرده بودم و فرزندم هم رفت و آمد داشت.
🍃یک روز که به خرمشهر رفته بود، بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت که مادر، من در شهر نجف عراق هستم و تصمیم دارم بجنگم. اسمم را در گروه عراقی جیشالمهدی ثبت نام کرده ام و جزء نیروهای مقتدا صدر شده ام. قصد دارم در عراق با دشمنان آمریکایی جنگ کنم. شهادت حق است و بزرگترین آرزوی زندگی من شهادت در راه اسلام است و اگر اینجا به شهادت رسیدم، در نجف مرا به خاک بسپارید.
🌤وقتی این صحبت ها را شنیدم خواستم او را منصرف کنم؛ ولی او گفت: حضرت علی با این همه عظمت، شما به من میگویی که اینجا نجنگم؟ من دوست دارم که مدافع حرم باشم. هر چه اصرار کردم، نتوانستم فایده ای نداشت و او تصمیم نهایی خود را گرفته بود.
البته ناگفته نماند ایشان پسری بود که از همان جوانی ارادت فراوانی به اهل بیت و ائمه اطهار داشت وهروقت ایام محرم فرا می رسید ما هیات داشتیم.
🦋وی هنگام عزاداری پابرهنه بود حتی زمستان ها در هوای سرد، هر چه به او می گفتم دمپایی یا کفشی به پا کن، می گفت نه؛ اجر این بیشتر است. و اگر می دید که جوانی در کنار هیأت مشغول بطالت و چشمچرانی است، تذکر می داد و می گفت اگر برای عزاداری آمده ای بایست و اگر برای چشم دوختن به این و آن آمده ای برگرد. همیشه خالصانه به اهل بیت خدمت می کرد؛ همان موقع ها قبل از اینکه خبری بشود. البته دو ماه قبل از اینکه برای دفاع برود، یک روز از خواب بیدار شد؛ حال عجیبی داشت. گفت مادر خواب حضرت علی را دیدم.
📝قسم به روح شهیدم که عین جملات او را بدون پس و پیش بازگو می کنم. اینها واقعیت هایی است که من از زبان ایشان شنیدم و برای شما تعریف می کنم. گفت خواب حضرت علی (ع) را دیدم که شمشیر به دست بود. سیف ذوالفقار به دستش بود. همان شمشیری که دو سر دارد. حضرت علی از یک پلکانی بالا می رفت که هر وقت این شمشیر را ایشان بلند می کرد، دهتا از مردان می افتادند زمین و خون در جریان بود و زمین را خون گرفته بود و به من می گفت: محمد بیا بالا و نترس. و من هم همینطور از پله ها بالا می رفتم و این پله ها بقدری بالا می رفت که به عرش رسیده بود. خیلی بالا بودند و همانطور که بالا می رفتم یک نفری پایین بود که از حضرت سوال می کرد. بقدری ما بالا بودیم که آن یک نفر کوچک شده بود. فقط صدایش را می شنیدیم که سوال می کرد و حضرت جوابش را می داد. از حضرت علی پرسیدم این کیست که این همه سوال می کند. آن حضرت جواب داد این ایوب است. رها کن. تمام سوالاتی که او می پرسد جوابش پیش من است. تو فقط دنبال من بیا.
🕊 این خواب او را بسیار منقلب کرده بود. من هم گفتم خواب خوبی است انشاا… که خیر است.
بعد از گذشت دو ماه، بی خبر از من عازم نجف شد و اسمش را جزو مدافعان حرم ثبت نام کرد. هنگامی که خبر شهادت محمد را برای من آوردند تازه تعبیر خواب را فهمیدم که قرار بوده محمد برود و شهید بشود.
❣ حضرت علی(ع) خواسته که در رکابش بجنگد. چون زن و بچه مردم در اسارت دشمن بودند.
طبق تعریف دوستانش که همرزم با ایشان بودند، گفتند که زن و بچه مردم گرسنه و در محاصره بودند و نیروهای آمریکایی هم نمی گذاشتند بیرون بروند و این گروه جیش المهدی یک راهی از گورستان بصورت مخفی داشتند و رفت و آمد می کردند. دوستانش تعریف می کردند که یک دفعه محمد بلند شد و گفت هر کس مرد میدان است دنبال من برخیزد و بیاید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥چهار ذکر فوق العاده ...
#استاد_عالی
مردي کنار بيراهه اي ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طنابها به دوش در گذر است. کنجکاو شد و پرسيد: اي ابليس، اين طنابها براي چيست؟
🔥جواب داد: براي اسارت آدميزاد. طنابهاي نازک براي افراد ضعيف النفس و سست ايمان، طناب هاي کلفت هم براي آناني که دير وسوسه مي شوند.
سپس از کيسه اي طناب هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت: اينها را هم انسان هاي با ايمان که راضي به رضاي خدايند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذيرفتند.
مرد گفت: طناب من کدام است ؟
🔥ابليس گفت: اگر کمکم کني که اين ريسمان هاي پاره را گره زنم، خطاي تو را به حساب ديگران مي گذارم.
مرد قبول کرد.
🔥ابليس خنده کنان گفت: عجب، پس با اين ريسمان هاي پاره هم مي شود انسان هايي چون تو را به بندگي گرفت!
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
📗@dmnoor
💚در مسیر امام زمان(عج)💚
💥معجزه ی شهید محمد حسین خفانی از زبان مادر💥
🦋🕊🌸🕊🦋
📝دوست دارم معجزه ای را که در زندگی برای من اتفاق افتاد تعریف کنم و آن اینکه دختر کوچکم در سن ۱۳ و چهارده سالگی مریض شد. نمی دانستیم علتش چیست. در زمان بیماری ۱۴کیلو وزن کم کرد. کلی آزمایش و نمونه گیری شد ولی نمی دانستند علت بیماری چیست. ریه هایش آب آورده بود. سرنگ های بزرگ را از پشتش رد می کردند. آن را از آب پرمی کردند و دو باره خالی می کردند. معلوم نبود دردش چیست.
🌤هیچ چیز نمی توانست بخورد؛ نه آب، نه نان و نه غذا. روز به روز ضعیف می شد و من قطع امید کرده بودم. دکتر ها می گفتند نمی توانیم تشخیص بدهیم چه بیماری دارد. بخاطر بیماری از درس عقب افتاد و خودش هم عذاب می کشید.
🌱یک سال گذشت و چون علت بیماری را نمی دانستند، نمی توانستند دارویی هم تجویز کنند. یکبار که خیلی خسته شده بودم و قطع امید کرده بودم، سر نماز صبح بغضم ترکید. این قدر گریه کردم و التماس محمد کردم که مادر تو شهیدی و پیش خدا عزیزی؛ از خدا سلامتی خواهرت را بخواه. دعا کن که حالش خوب شود.
هر چیز که می خورد منتظر بودیم که بالا بیاورد و هیچ چیز در معده اش نمی ماند. هی لاغر و لاغرتر می شد و موهای سرش ریخته بود.
✨یک سال گذشت و سه شنبه بود که سر سجاده التماس کردم. خیلی حالم بد بود. از ته دل، دلشکسته گریه کردم و التماس کردم. از سر سجاده بلند شدم.
روز سه شنبه، وسط روز بود. خانم همسایه که با هم خیلی صمیمی هستیم آمد و گفت دخترت خوب شد. گفتم چطور؟
گفت پسر شهیدتان به خوابم آمد.
گفتم من از محمد برای شفای خواهرش کمک خواستم.
گفت باورم نمی شود؛ در خواب، ما و خانواده شما کربلا نشسته بودیم. دیدم جوانی از دور می آید؛ پسر جوانی با لباس قهوه ای که مشک آبی بر دوش داشت.داشتم با خودم میگفتم این پسر خوش لباس و خوش اندام و هیکل چه کسی ست؛ که وقتی رسید، دیدم محمد است.
🌻پرسیدم محمد تویی؟
گفت آره.
گفتم آب آوردی؟ یک کمی بده تا من بخورم.
گفت نه؛ این آب برای شفای مریض هاست و مینا مریض است. آوردم برای او. نمی دانم این آب را در چه چیزی می ریخت، ولی سه بار به خواهرش آب داد و گفت بخور به نیت شفا.
☀️خانم همسایه گفت: من از خواب پریدم. به من آب نداد؛ فقط به خواهرش داد. فکر کنم دخترت شفا گرفته است.
بعد که به من گفت، گفتم آره امروز صبح سر سجاده به او التماس و خواهش کردم.
خانم همسایه گفت: نگران نباش. دخترت خوب می شود. من هر سه شنبه دخترم را می بردم بیمارستان و شکمش را باز می کردند و نمونه برمی داشتند و می بردند آب آن را تخلیه می کردند. آن روز سه شنبه قرار بود ببرم بیمارستان و رفتیم.
🌿گفت مامان خسته شدم. داشت ناله می کرد. گفتم اشکالی نداره، صبر کن. دکتر که برد توی اتاق، اول سونوگرافی می کرد تا ببینند کجا آب آورده. که دکتر بعد سونو گفته بود: پاشو معجزه شده! هیچی دیگه نیست. خانواده ات منتظرت هستند.
حتی آن خانمی که خواب دیده بود گفته بود: از امروز سه شنبه، دخترت خوب می شود. معجزه را پسرت با خودش آورد. آن روز غذایش را که به او دادم، برخلاف روزهای قبل، غذا توی دلش ماند و ساکت نشست. فردا که شد، مریضی اش خوب شد و تمام شد.
♥️این هم معجزه ای از پسرم بود؛ کسی که علی(ع) را در خواب ببیند و در رکاب او بجنگد، غیر از این انتظاری نیست! من به او افتخار می کنم؛ به او که این راه را رفت. ولی از اینکه یکی یک چیزی بنویسد که درست نباشد دلگیر می شوم. در قبال خدا و شهیدم مسئولم اگر یک کلمه پس و پیش بشود در درگاه خدا بازخواست خواهم شد.
گفتنی است پیکر این شهید در شهر نجف اشرف، با نام «محمد حسن حسینخفانیالایرانی» دفن است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸🍃✨🌸🍃✨🌸🍃
📣💐توجه توجه توجه توجه
سلام و عرض ادب و احترام
نیاز به یک ادمین برای کانال داریم؛
💐 برای پست و تبادل
دوستانی که تمایل به همکاری دارند به آیدی زیر مراجعه کنید
@Yaran_M_14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
📺 #کلیپ_تصویری
#شب_جمعه
💢 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن (ع)
🔺 اعتبارم از حسین است
🎤 حجت الاسلام #استاد_میرزامحمدی
🕌 مسجد مقدس جمکران
😭 @dmnoor
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 1685.mp3
4.16M
🎙ای از ازل به مهر تو آشنا حسین...
🔻روضه #امام_حسین(ع)
⏱ #ده_دقیقه | 07:26
👤حاج مهدی #سروری
#شب_جمعه
😢 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام_زمان
سلام ای قرار دل بیقرارم
سلام ای طلوع شب انتظار
بیا ای عزیز دل فاطمه
یابن الحسن بگو کجایی
💚 @dmnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید...
💠 مردم آخرالزمان
🎤 استاد #فاطمی_نیا ره
✳️ @dmnoor
🌹تلاوت صفحه #۱۶۵ قرآن کریم
🙏 تلاوت روزانه قرآن رو جدی بگیریم💚
🌷 هدیه تلاوت تقدیم به روح شهید #عبدالمطلب_اکبری
🌷 @dmnoor
💚در مسیر امام زمان(عج)💚
❌معجزه شفای پسر بچه ای که سرطان داشت
#شهید_عبدالمطلب_اکبری🕊
🌱نوزدهم فروردین ماه یک هزار و سیصد و شصت و شش شهید عبدالمطلب اکبری به وصال یار رسید
همانطور که میدانید و موثقا مشهور هست این شهید بزرگوار مستجاب الدعوه می باشد
خوب است یک نمونه آن را که از حاجت گرفتگان شنیده ام بازگو نمایم.
یک روز جهت کاری به اتفاق دایی ام حاج حفیظ الله به بنگاه سعید جعفری مراجعه نمودیم به طوری که هنوز از ماشین پیاده نشده ایشان کنار ماشین بنده قرار گرفت و به محض مشاهده عکس شهید که روی پلاک پلاستیکی تهیه شده در یادواره ،
با اصرار خواهان آن شد. که بنده آن را تقدیم نمودم .
ایشان واقعه ای را بیان نمود و فوق العاده به شهید ارادت می ورزید، او گفت قبل از دیدن کرامت این شهید من چندان اعتقادی به دین و خدا و... نداشتم خداوند پسری به ما عنایت نمود در دو یا سه سالگی شاهد کسالت فرزند شدیم و با مراجعه به پزشک و انجام آزمایشات متعدد افت شدید پلاکت خون که نشانه سرطان خون می باشد تایید شد.
تمام مراجعات لازم به پزشک های متعدد انجام گرفت اما همه جواب ها منفی و باید آماده از دست رفتن فرزندمان بودیم نه خواب نه خوراک شب و روزمان شده بود گریه و زاری تا اینکه در روز ترخیص فرزندمان جهت آوردن به خانه که پس از قطع امید از درمان صورت گرفت یکی از هم شهری ها گفت حالا دارید بچه تون را می برید خانه قبلش یه سر بروید گلزار شهدای شهید آباد آنجا شهیدی هست که مستجاب الدعوه هست...من هم گفتم چشم با وجودی که اعتقاد چندانی نداشتم بچه را آوردیم سر قبر شهید
هم من هم مادرش گریه کردیم و از شهید درخواست کمک..
رفتیم منزل شب دیدم بچه ام حالش بهتر شد صبح بردیم آزمایش اورژانسی کردیم ناباورانه دیدیم پلاکت رشد نموده دوباره برگردانیم همان بیمارستان در شیراز آزمایش دوم روند رشد بهتر و ادامه امیدوار کننده بعد از یک هفته شرایط پلاکت صددرصد طبیعی و بهبودی کامل را نشان داد
به طوری که کادر درمانی کاملا شوکه شدند
و الان فرزندم در شرایط کاملا سالم بوده و چون دسترسی به عکس نداشتم از عکس روزنامه ای ایشان در منزل استفاده می کردم
و به بنده گفت الان این عکس پلاک را جهت تزیین و اهدا به فرزندم که در منزل، این شهید را عمو خطاب می کند خواهانم.
شادی روح شهدا صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️ @dmnoor
💝 متوسلین به شهدا 💝
❣احکام شرعی همراه با لطیفه ❣
#لطیفه 😂
۳ نفر تصمیم میگیرن ازدواج کنن
یه آگهی میدن روزنامه 🗞📰
یکی بگیر ..... دو تا جایزه ببر✌🏼😅😂
💰💳💰
🌷🌹🌷🌹🌷
#احکام_شرعی
#احکام_مسابقه_جایزه
👭در مسابقات مختلفی که برگزار می شود ، اگر جایزه از طرف شخص ثالث یا مؤسسه ای تعیین و پرداخت شود شرکت در مسابقه اشکال ندارد ✅
ولی اگر جایزه با پول خود شرکت کنندگان فراهم شود شرکت در مسابقه و گرفتن جایزه اشکال دارد .❌
🌹 @dmnoor