eitaa logo
⚫️◾️دُوخَط رُوضِه◾️⚫️
2.9هزار دنبال‌کننده
588 عکس
350 ویدیو
280 فایل
هر شب براے زخم لبت گریه میڪنم غم هاے روضه‌ے تو مرا گوشه گیر ڪرد دیگر کانال های ما @Photo_Mazhabi @Dokhat_Agha @DoKhat_Shohada ارتباط با ادمین : @Admin492 کپی به شرط محبت به پدر و مادر🌹 پاک کردن ایدی از طرح ها 🚫 این کانال تبلیغات و تبادل ندارد
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ کم کم حـسـادت می‌کنـم مـن بـه عـراقـی هـا من طالب صحن تو ام خواهان نمی‌خواهی؟ 👉 @Do_KhatRoze 📜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه بـــاَبے اَنٺَ وَ اُمّــــے یا اَباعَبدِالله... 👉 @Do_KhatRoze 📜
. ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده بعد از محرم چه شد کربلای من؟ 👉 @Do_KhatRoze 📜
یه عالمه گریه.mp3
3.72M
یه عالمه گریه به روضه بدهکارم 👉 @Do_KhatRoze 📜
. کربلا خواستم اما چه کنم؟قسمت نیست! باز هم پنجره فولاد مرا یادش رفت! 👉 @Do_KhatRoze 📜
. صبـر مـن مانـنـد صبــر حضرتـــ ایوبــ نیستـــ کــربلا می خـواهم آقــــا التماستــ می کنــم 👉 @Do_KhatRoze 📜
. گر نیست شود هستم، ور قطع شود دستم از دست نخواهم داد، دامان تو را، هرگز... 👉 @Do_KhatRoze 📜
حاج همت عزیز ! آغوشت را باز کن مادر می آید... انالله و انا الیه راجعون" لحظاتی قبل روح بلند حاجیه خانم مادر صبور و ارجمند فرمانده بلند آوازه ۲۷_محمد_رسول_الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﷺ ؛ به فرزند شهیدش ملحق شد. 👉 @Do_KhatRoze 📜
. ساعتم تنظیم مےگردد بہ وقت ڪربلا هم قدیماً هم جدیداً دوستت دارم حسین 👉 @Do_KhatRoze 📜
⚫️◾️دُوخَط رُوضِه◾️⚫️
حاج همت عزیز ! آغوشت را باز کن مادر می آید... انالله و انا الیه راجعون" لحظاتی قبل روح بلند حاجیه
نصرت خانم همینکه شنیده بود کاروانی از، شهر رضا به سمت کربلا در حال رفتن است اصرار پشت اصرار که باید برود . آن هم با آن اوضاع بارداری هرچه پدر و شوهرش گفتندقانع نشد و گفت : دیگه نمیتونم بمونم دست خودم نیست آقا خودش مرا طلبیده . وبعد دستی به شکم کشید وگفت شایدهم بخاطر این بچه است . اشک در چشم هایش حلقه زد وگفت : -السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع هزار فرسخ راه آمده بود ، چند روز بیحال ومریض ، حالا هم دکترگفته بچه ات تکان نمیخورد ومرده است! بی رمق وخسته سوار درشکه شدند وبه سمت حرم برای زیارت رفتند ... میچرخید و زیارت میکرد و در عطر خنکای وصال با اباعبدالله ع غرق شده بود . شروع به دعا کرد ازخود بیخود شد ، خود را در مزرعه ای دید که بانویی بلند بالا و سراسر نور ایستاده طفل کوچکی روی دستهایش بود که آن را به نصرت خانم داد . بوی یاس میداد آن طفل ماه رو . وقتی به خودش آمد دید توی حرم نشسته و شوهرش کنارش و طفلی که درجان او دوباره زنده شده بود جَزیرھ‌ِ_مَجنون 👉 @Do_KhatRoze 📜