#داستان_اخلاقی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد. چشمش به دو گروه افتاد که هرکدام سر گرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود:«این هر دو دسته کار نیک می کنند و بر خیر و سعادتند». آنگاه جمله ای اضافه کرد و فرمود: « اما من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده ام» پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست. (مطهری، داستان راستان،ج1)

#داستان_اخلاقی 💠در عصر حضرت موسى کلیم(ع)، روزى ابليس نزد ایشان آمد و گفت: مى خواهم هزار و سه پند به تو بياموزم. موسى او را شناخت و به او فرمود: آنچه كه تو مى دانى، بيشتر از آن را من مى دانم، نيازى به پندهاى تو ندارم. جبرئيل به موسى نازل شد و عرض كرد: اى موسى! خداوند مى فرمايد هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو. 🔷موسى عليهالسَّلام به ابليس فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو! ابليس گفت: اول اینکه هرگاه تصميم بر انجام كار نيكى گرفتى، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان مى كنم. دوم اینکه اگر با زن نامحرمى خلوت كردى، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافى عفت وادار مى نمايم. سوم اینکه هرگاه خشمگين شدى، جاى خود را عوض كن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد. (هماى سعادت،ص 206) http://eitaa.com/doa_va_zekr