۔
لطفاھرکس حاجت گرفت خبراجابت رابھمون بدھدو ماراھم شریک خوشحالیتون بکنیدچون این اجابتھانورامیدی دردل ناامیدان ھستش وھرکس حاجت بگیرہ و بھمون خبراجابت ندھدمدیون ماسادات می ماند🤲🤲🌹🌹🌹
❌(اومدنتون بہ این کانال بدون حکمت نیست شمادعوت شدہ ھستید😌🙌یکھفتہ بمون ودعاھارابخون ومتوسل شوبہ امام موسی کاظم ع اگرارامش پیدانکردی وزندگیت دگرگون نشدلف بدہ🙏🌺)❌
۔
هدایت شده از Maryam behboudi_829
سلام خدمت شما وسادات عزیز خدا شاهده جدشما برحق من پول گم کرده بودم از روز یکشنبه همه جارو زیر ورو کردیم خونه رو به جدشما هم صلوات نذر کردیم پیدا نشد خیلی عصابم داغون بود دیشب خونه رو بهم ریختیم تاآشغالی پیدا نشد هرجا تا کمد لباس نشد که نشد صبح ۵۰ هزار تومان به جدشما نذر کردم پیدا شه درکمال ناباوری تو کابینت ادویه پیداشد من باور نمکنم که تو این هفته ۳بار حاجت روا شدم انشالله حاجت اصلیام که ازهمه مهمتره وسالهاست منتظر اجابتش هستم ازخدا وحضرت موسی بن جعفر قدردان هستم که من گنهکار وکمترین لایق برآورده شدن ۳حاجت دراین هفته کردند بی زحمت شماره کارتتون بفرستید سادات من نذر مو ادا کنم انشالله حاجت روایی همه اعضای گروه انشالله الهی آمین بحق مادرسادات وجد شما
👌👌👌👌👆👆
ببینیدامام موسی کاظم ع چہ میکنہ محالہ کسی کہ کمک میکنہ ناامیدبشہ🙏🤲
بودنتون اینجابی حکمت نیست ان شاءاللہ شماخبرحاجت روایی بعدی رابھم بدیدشک نکنیداعتمادکنید😍😍😍🌹🌹🌹
۔
#حاجت روایی وگزارش نذورات درکانال زیرگذاشتہ می شودحتماسربزنید👇👇👇
@agabat_dooa
🟠#چهاراثر فوقالعاده قرائت سورهی قدر
🔸آمرزش
⇦ خواندن سوره قدر در یکی از نماز
ها باعث آمرزش گناهان میشود.
[ ثواب الاعمال ص۲۶۷]
🔸اجابت دعا
⇦ هرکس این سوره را بخواند وآنگاه
دعاکند دعایش درلوح محفوظِ مستجاب
نوشته میشود.
[ مستدرکالوسائل ج۴ص۱۹۰]
🔸امنیت
⇦ هرکس بعد از نماز عشا 15 بار
سوره قدر را بخواند تا شب آینده
در امان الهی خواهد بود.
[ تفسیرالبرهان ج۵ ص۶۹۹ ]
🔸خواب آرام
⇦ هرکه پیش از خواب 7مرتبه سوره
قدر را بخواند تا صبح در امان الهی
خواهد بود.
[تفسیرالبرهان ج۵ ص۶۹۹]
🔻با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید🔺
https://eitaa.com/joinchat/1688732145C660a25a87e
#تلنگر⚠
🌺 اگر انسان مریض ، شیرین ترین و خوشمزه ترین میوه را بخورد ،از آن لذّت نمی برد....
در بُعد معنوی و عبادت هم این گونه است.
کسی که ((فی قلوبهم مرض)) یعنی قلبش بیمار است ، از نماز و عبادت لذّت نمی برد و گاهی هم خسته می شود.
❤️ بیماری قلب همان #گناهان است.
🌺 تا انسان #گناه را ترک نکند ، علاوه بر این که از عبادت لذّت نمی برد ، بلکه خسته هم می شود.
💫 فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَهُمُ اَللّٰهُ مَرَضاً
⚘ سوره بقره ،آیه ۱۰
#تمثیلات
https://eitaa.com/joinchat/1688732145C660a25a87e
🔅 #پندانه
✍ معجزه ستارالعیوب
فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد، مدرسه، آب انبار، پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشت.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاجآقاست که به مدرسه وارد شده. در این وقت روز چهکار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
فرد خیر یکسره به حجره من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان حاجآقا بهتنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت.
رو به من کرد و گفت:
لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟
گفتم:
شاهنامه فردوسی.
دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟
فرد خیر دستش را آرام بهسوی کتابهای دیگر دراز کرد و پرسید:
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
گفتم:
بحارالانوار.
گفت:
عجب، این یکی چطور؟
گفتم:
گلستان سعدی.
گفت:
چه خوب! این یکی چیست؟
پاسخ دادم:
مکاسب.
لحظاتی بعد، آنچه نباید بشود، به وقوع پیوست و آنچه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابیست، اسمش چیست؟
معلوم بود که پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.
برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید. چشمهایم سیاهی رفت. زانوهایم سست شد. آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم.
خوشبختانه همراهان فرد خیر هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند. اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود، چه باید کرد؟
دوباره پرسید:
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
گفتم:
چرا آقا، الآن میگم.
داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب.
و گفتم:
نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه فرد خیر و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.
شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکستهدلان و متنبهشدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود.
حالا دیگر نوبت فرد خیر بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش.
شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت.
همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و فرد خیر هم هیچگاه به روی خودش نیاورد که چه دیده است.
اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.
سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت. محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد که زندگی من معجزه ستارالعیوب است.
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزهآفریدن خداست و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی آن فرد خیر هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد.
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
https://eitaa.com/joinchat/1688732145C660a25a87e