خیلے کم سن و سال بود که طعم یتیمے رو چشید،با وجود مشکلات مالے و سختے هاے زندگےِ ارباب رعیتے اما همیشه با همه مهربون بود و خیلے شوخے میکرد،به امام و شهید بهشتے علاقه زیادے داشت
خیلے فعال بود،به بچه ها قرآن آموزش میداد،برای هدایت افرادے که دچار اشتباه شده بودن وقت میذاشت،هر جا حس میکرد داره به کسے ظلم میشه ازش دفاع میکرد..
به خاطر علاقه به علوم دین حوزه ثبت نام کرد و بعد چند ماه برای ادامه تحصیل عازم مشهد مقدس شد،بعد دو سال جنگ ایران و عراق شروع شد و در این مابین قرار بود با یکے از دختران فامیل ازدواج کنه اما حسین شرط کرده بود اول باید به جبهه بره،فقط یک ماه از رفتنش گذشته بود که در اثر اصابت راکت به سر شهید شد،پیکر پاکش چند هفته زیر آفتاب داغ خرمشهر افتاده بود،بعد شهادتش که کتاباش به دستمون رسید نگاه کردم دیدم آخرین صفحه یکی از کتابا نوشته بود من به زودے به آرزوے خود ،
(شهادت) میرسم …
+روای:برادرزادهشهید
#بخوانیم_از_او
#شهیدحسینعلیعیسیپور