eitaa logo
- دچار!
10.8هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
72 فایل
『﷽』 میگمادقت‌ڪردین همونجاڪہ‌قراره‌پروانہ‌بشین[←🦋 شیطون‌میادسراغٺون؟ مأوا ﴿بخـٰوان از شࢪوطؕ﴾ 📝➺ @ma_vaa پناھ‌ حرفاتونہ﴿نٰاشناسۜ بگو﴾ 🐾➺ @pa_nahh آنچہ گذشت﴿مباحث کاناݪ﴾ 📜➺ @anche_gozasht تہش‌ کہ حرمہ﴿کاناݪ‌دیگمونہ﴾ 📿 ➺ @t_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - دچار!
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ •••💛
هدایت شده از - دچار!
🌱 ♥ -بسم‌الله...🌸 بخونیم‌باهم...🤲🏻 ـاِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآوَبَرِحَ‌الخَفٰآء ُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
روز خوب كه در نميزند بياید داخل..!
روز خوب كه از جعبه
شانس در نمی‌آيد
روز خوب را بايد ساخت!!
به رويَش خنديد
روز خوب را بايد خلق كرد...!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
آخرِ آیدےهامون یہ" ³¹³" گذاشتیم..!😑 اسم اڪانت‌مونو |منتظر| ڪردیم..!😔 داخل بیومون ⊰⊹اَللهُمَ‌عَجِل‌لِوَلیِکَ‌اَلفَرَج‌⊰⊹ نوشتیݥ..!🍂 انواع پروفایل هاےمهدوے رو براے پروفایل مون انتخاب ڪردیم..!🙂 دم اذان مغرب‌ِجمعہ هم نوشتیم، غروبـ شد نیامدی...!😞 و این شد همہ،سهمِ ما از انتظار...😭 ما فقط نشستیم... گناه ڪردیم...😓 و برای فرجِ دعا ڪردیم🤲 دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
[ بدان‌درتنهاترین‌لحظات ودرهرشرایط خداوندباتوست . . !❤️🌱 ] دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
میرسد روزی که تو انتخابِ اول و آخر تمـامِ دنیـا خواهی بود میرسد روزی که هیچ کس به جز تــو هیچ انتخابِ دیگری نمیخواهد میرسد روزی که زمستانِ فراق و انتظار به سرآید و فصلِ بهارِ عاشقی بشود فصلِ انتخابِ تـو . . . دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
هدایت شده از - دچار!
ناشنـٰاس بگو بࢪام🖐🏻 payamenashenas.ir/Docharr پنٰاھ حࢪفاتون👌🏻↯ @nshns_dochar
بعضۍڪارهامثل‌لیموشیرین‌هستند اولش‌شیرینه؛🍋 امابعداز‌گذشت‌مدت‌ڪوتاهۍ‌ تلخ‌میشه... درست‌مثل‌گناه اولش‌باعث‌شادۍولذت؛ اماتاآخرعمرت‌بایدجواب همون‌گناهت‌روبدۍ ✋🏽:)'😊 -استادقرائتی دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
وقتـی‌گنـاه‌ڪردی‌نـگو‌جوونێ‌ڪـردم..! اخـہ‌بـه‌جوونی‌علۍاڪبر(؏)بر میخـورهـ:)💔! دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
براے ظھورش ڪدامین گنـاه را ترڪ مي‌ڪنے؟ دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
ڪِےاون‌فردامیرسھ🧐🐾 خواهروبرادرِ‌گرامے‌،چندماهہ‌ازفردا🌥 مےخوا؎ڪم‌ازگوشے‌استفاده‌ڪنے📲 چندماهہ‌ڪہ‌مےخوا؎🐣🌱 ازفردا‌نمازاول‌وقت‌بخونے...!؟🚛🌻 چندماهہ‌ڪہ‌ازفردا🌨 مےخوا؎ڪمترگناه‌ڪنے😉 واقعا‌ڪِے‌میرسھ‌این‌فرداهامون👀 خودت‌بخواه‌وازهمین‌حالاشرو؏ڪن🖐🏼 وگرنھ‌این‌فرداهاخیلےزیادبود امابعضے‌هابھشون‌نرسیدن...)):🌔 《وَ‌لا‌تَحجُبنی‌عَن‌رَافَتِك!》 دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
راه‌مقابله‌با‌شیطان!😄😏💪🏻 شیخ‌ جعفر‌ شوشترۍ•ره• هر‌ وقت‌ شیطـٰان‌ وسوسه‌ ڪرد‌ و نتوانستید‌ حریف‌ نفس‌ بشوید؛ هفت‌ مرتبه‌ بگوئید بسم‌ الله‌ الرحمـن‌ الرحیم لا حَولَ‌ وَلاقُوَّة اِلّا بِاللهِ‌ العَلۍِّ العَظیم» وقتے این ذڪر را مےگوئید،هفت ملڪ بہ ڪمڪ شما مےآیند و آنها را دفع مےڪنند وقتۍ این‌ ذڪر را‌ مۍ گوئید، هفت‌ ملڪ‌ به‌ ڪمڪ‌ شما مۍآیند و آنھا‌ را دفع‌ مۍڪنند.🌸^^ دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
وضو میگیرے.. اما در عین حال اسراف میکنے❗️ نماز میخوانے.. اما با برادرت قطع رابطه میکنے❗️ روزه میگیرے.. اما غیبت هم میکنے❗️ صدقه میدهے.. اما منت هم میگذارے❗️❗️ بر پیامبر و آلش صلوات میفرستے. اما بد خلقے میکنے❗️ صبر کن بابا جان!!!!!! ثوابهایت را در کیسه سوراخ نریز💔 دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
راننده ترمز گرفت!😕 دست‌انداز را که رد کرد ، رو به مسافر بغل‌دستش گفت:😶 این دست‌انداز‌ها گر نبود ، سَرِ تقاطع‌ها خیلی خطرناک می‌شد☹️ خدا خیرشان دهد!😄🙌 گاهی هم ، زندگی می‌افتد توی دست‌انداز!😊 لابد خدا می‌خواهد از خطرِ روزگارِ پُرتقاطع ، کم کند!😉 سختی ها را دست‌انداز می‌کند تا زندگی‌مان شود😍 دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
استادی می گفت:) گاهےیڪپیام‌بہ‌نامحرم:\°📲 یڪصحبت‌بانامحرم°🍃 بسیارےازلطف‌‌هاراッ ازانسان‌مےگیرد:) لطف‌رسیدن‌بہ‌مراتب‌الهی!•°☝️🏼°• لطف‌رسیدن‌بہ‌شہدا‌!•°😍°• لطف‌رسیدن‌بہ‌مقامِ‌سربازے‌امام زمان‹عج›•°💪🏼°• فقط‌این‌رابدانیم•°🤔°• شهداهرگزاهلِ‌رابطه•°🚫°• با نامحرم نبودند...:)•°🕊°• دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
خدایےمشتی‌ترازحدتـصور😌🎈"!
ازهردوهزار‌داوطلب‌‌کنکور عده‌ایشون‌دکترمیشن همونایی‌که‌تلاش‌کردن‌وخودشونوساختن!،،، ازبین‌این‌همه‌مذهبی کی‌شهید‌میشه؟! دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
عجیب‌دلم‌گرفته.. دلم‌یک‌دنیآ‌میخواهد‌شبیه‌دنیآی‌شما . .(: که‌همه‌چیزش بوی‌خـــدا‌بدهــد . . شهدا! گاهی‌نگاهی . دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از - دچار!
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ •••💛
هدایت شده از - دچار!
🌱 ♥ -بسم‌الله...🌸 بخونیم‌باهم...🤲🏻 ـاِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآوَبَرِحَ‌الخَفٰآء ُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
⚘دستش‌خالےبود!!❗️ پرسیدم: «ساعتت‌کو؟»🤨 خیلےبے‌تفاوت‌گفت: «یکےازبچہ‌ها‌ازش‌خوشش‌اومد،😄 گرفت‌نگاهش‌کنہ‌گفتم‌مالہ‌خودت..» ⚘حرصم‌گرفت..!.😤 گفتم: «علےاون‌کادوی‌سرعقدمون‌بود!🙁 تبرک‌مکہ‌بود! بنده‌خدابابا.. باچہ‌ذوق وشوقےبرای‌دامادش‌گرفته‌بود..،🎁 رادوی‌اصل‌بود...»⏰ سَری‌تکان‌دادوگفت: «اینقدازاین‌ساعت‌ها‌باشه ومانباشیم..😉 تاتوانےدلےبہ‌دست‌آور...»🌸🌿 ✍🏻بہ‌ روایٺ‌ همسر ♥️🕊 دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
میگفت: دوست‌داشتن حد وسط ندارد اگر کسے را دوست داشته باشے، غمگین خواهے شد! مگر اینکه خدا را بیشتر از همه دوست داشته باشے، آنگاه به تعادل میرسے... دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
مردم‌آزار میدونے ‌کیه؟! اونے ‌که ↯ با گناهاش نمیزاره🚫 بقیه ‌زودتر امام‌زمانشون رو ببینن|• دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
+چ رفاقتایی ک این مدت سر بحثای انتخاباتی ب هم خورد و؛ چ‌ رفاقتای جدیدی ک توو ستادا و.... ب وجود اومد؛)🚶‍♂ دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
به‌شخصه ‏یکی از دغدغه‌هام تو دوران دبیرستان این بود صبح که میرم مدرسه صندلی سالم و تمیزمو که از کلاس بغل دزدیده بودمو، ندزدیده باشن:///🤞🏼 دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
@masjed_moslem_ebne_aghill حمایتشون‌ کنیم👌🏻😊
202030_1770522884.mp3
1.38M
خدا‌باهامون‌راه‌میاد..(: دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 🕊 دو روز مشهد بودیم و دل سیر زیارت کردیم...😍😇 صالح یک هفته مرخصی داشت. قصد داشتیم به 🌳شمال 🌳برویم و حسابی تفریح کنیم.😊 هنوز در مسیر استان گلستان🛣 بودیم که از محل کار با او تماس گرفتند و به او گفتند که باید بازگردد.😕 ناراحت بودم اما... بیشتر از پکر می شدم. انگار می خواست چیزی بگوید اما نمی توانست. به اولین شهر ساحلی که رسیدیم، لب دریا رفتیم.🌊 ــ تا اینجا اومدم خانومم رو نبرم ساحل؟! شرمندم مهدیه...😥 ــ این حرفو نزن. من کاریتو می دونم. وقت زیاده. خدا رو شکر که حداقل زیارت رفتیم.☺️ چنگی به موهایش زد و چادرم را گرفت و با خودش کشاند توی آب. آب از زانویمان بالا آمده بود و چادرم را سنگین کرده بود. آنرا دور خودم پیچاندم و به دریا خیره شدم. ــ مهدیه جان...😍 ــ جان دلم☺️ ــ فردا ظهر اعزامم...😇 برگشتم و با تعجب گفتم: ــ کجا؟!😳 چیزی نگفت. می دانستم سوریه را می گفت. قلبم هری ریخت.😥 انگار معلق شدم بین زمین و آسمان. شاید هم روی آب بودم. به بازوی صالح چنگ زدم و خودم را نگه داشتم. با هم بیرون آمدیم و روی ماسه ها نشستیم. چادرم غرق ماسه شده بود. کمی تنم می لرزید نمی دانم از سرما بود یا از ضعف خبری که شنیده ام؟!😔 "مهدیه آروم باش. یادت نره بابا گفت باید باشی. اینجوری دلشو می رنجونی و نمی تونه با خیال راحت از خودش کنه. همش باید نگران باشه. تو صالحو سپردی دست خدا. زندگیتو گره زدی به حرم ... پس نگران نباش و کن به خدا..." ــ چرا یهو خواستی بیفتی؟ حالت خوبه عزیزم؟😒 خندیدم و گفتم: ــ آره خوبم. نگران نباش. ماسه های زیر پام خالی شد.☺️ نگاهی به ساعتم انداختم و گفتم: ــ وقت زیادی نداریم ها... اگه تموم شب رو رانندگی کنیم فرا صبح می رسیم خونه.😅 بلند شدم و دست او را گرفتم و از جایش بلندش کردم و با هم سوار ماشین شدیم. دلم را به دریا زدم و گفتم: ــ من رانندگی می کنم. تا وقتی شب میشه بخواب که بتونی تا صبح رانندگی کنی. باشه؟😊 سوئیچ را به من داد و حرکت کردیم.💨🚙 ادامه دارد... 🖇نویسنده👈