‹ مـیثـٰاق ›
﷽ 🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 #مادر #نرجس_شکوریان_فرد #قسمت5 خدیجهﷺ که شد همسر یتیم قریش… محمدﷺ
﷽
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
#مادر
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت6
بار و بساط اندکشان را جمع کردند.
تعدادشان زیاد نبود؛ اما با بودن پیامبرخدا در میانشان قدرتمند بودند.
ظاهرا از عیان و اشراف نبودند؛ اما ایمان به خدا یعنی سرمایهای که تمام نمیشود.
همین حالات خوب و اراده و عزم قوی مسلمانان، مشرکان را به جنون کشیده بود.
هر راهحلی رفتند تا اینها قید دینشان را بزنند و دور پیامـبرخدا را خالی کنند و ضربـہ آخــر را بزنند، نشد.
مجبورشان کردند تا از شهر بیرون بروند
درهای میان کوهها… شعب ابیطالب.
زن و مرد، کودک و پیر… بیذرهای تردیـد همراه پیامبرﷺ شدند.
شبهای سرد و روزهای گرم. تحریمشان کردند؛ خوراک اندک، پوشاک کھنه…غذا نبود، آب کم بود…
نه یک هفته، نه دوهفته، نه یک ماه، نه پنج ماه، نه ۳۶۵ روز، نه یکسال. سه سـال طوݪ کشیـد.
گرسنگی و غربت همه را آزار میداد.
گاهی در روز تنھا بایـد یکی دو خرما میخوردند و دیگر هیچ. رمق و توان همه کم شده بود.
تحریم قریش برای این بود که همه دست از اسلام بردارند.
شیطان بساط پهن کرده بود برای مـسـلمین…
همهی سختیها را به جان خریدند. فاطمهﷺ کودک این جمع خدایی بود. در شعب، خدا بود و دیگر هیچ.
〇
سرِ بازار دنیا
همه چیز را میفروشند
همه چیز میخرند، همه چیز را لگدمال میکنند…
شاید هم همهکس را…
شیطان؛ سرخوشانه،مکارانه،رذیلانه، حقیرانه…
بک جایی مختص خودش نگه داشته کنار این بازار…
هرکس را به نحوی میفریبد…
هرکس را… حتی من و تو را
به آبب،به شرابی، به مالی، به نمایی، به صدایی، به شهوتی، به قدرتی، به رِبایی…
#پایان_قسمت6
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌿🍃🌿🍃
🌿🍃