eitaa logo
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
224 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
379 فایل
سلام‌به‌دخترای‌بهشتی🥰 به‌کانال‌ما‌خوش‌آمدید💫🧕 امیدوارم‌که‌با‌هم‌بتونیم‌یه‌دختر‌بهشتی‌کامل‌وبالغ‌بشیم‌💯✅ آیدی‌خادم‌کانال😁👇🏻 { hl } استیڪࢪامۅنھ↯↻ [ @stickertrnom ]
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫 🦋💫🦋 🦋💫 🦋 ݕێ ٺۅ ہࢪڱز📓 عݪێ - ہٵنێہ 🎎 قسمت بیست و پنجم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: بدون تو هرگز با اون پای مشکل دارش، پا به پای همه کار می کرد … برمی گشت خونه اما چه برگشتنی … گاهی از شدت خستگی، نشسته خوابش می برد … می رفتم براش چای بیارم، وقتی برمی گشتم خواب خواب بود … نیم ساعت، یه ساعت همون طوری می خوابید و دوباره می رفت بیرون …هر چند زمان اندکی توی خونه بود … ولی توی همون زمان کم هم دل بچه ها رو برد … عاشقش شده بودن … مخصوصا زینب … هر چند خاطره ای ازش نداشت اما حسش نسبت به علی … قوی تر از محبتش نسبت به من بود …توی التهاب حکومت نوپایی که هنوز دولتش موقت بود … آتش درگیری و جنگ شروع شد … کشوری که بنیان و اساسش نابود شده بود … ثروتش به تاراج رفته بود … ارتشش از هم پاشیده شده بود … حالا داشت طعم جنگ و بی خانمان شدن مردم رو هم می چشید … و علی مردی نبود که فقط نگاه کنه … و منم کسی نبودم که از علی جدا بشم …سریع رفتم دنبال کارهای درسیم … تنها شانسم این بود که درسم قبل از انقلاب فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاه ها تموم شد … بلافاصله پیگیر کارهای طرحم شدم … اون روزها کمبود نیروی پزشکی و پرستاری غوغا می کرد … כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) ݐٵࢪٺ ٵۅݪݦۅنھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/19463 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ 🌟 🌟🌸 🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸
🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫 🦋💫🦋 🦋💫 🦋 ݕێ ٺۅ ہࢪڱز📓 عݪێ - ہٵنێہ 🎎 قسمت بیست و ششم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: رگ یاب اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه … رفتم جلوی در استقبالش … بعد هم سریع رفتم براش شام بیارم … دنبالم اومد توی آشپزخونه …- چرا اینقدر گرفته ای؟ حسابی جا خوردم … من که با لبخند و خوشحالی رفته بودم استقبال!! … با تعجب، چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش… خنده اش گرفت …- این بار دیگه چرا اینطوری نگام می کنی؟ … - علی … جون من رو قسم بخور … تو ذهن آدم ها رو می خونی؟ …صدای خنده اش بلندتر شد … نیشگونش گرفتم … - ساکت باش بچه ها خوابن …صداش رو آورد پایین تر … هنوز می خندید … - قسم خوردن که خوب نیست … ولی بخوای قسمم می خورم … نیازی به ذهن خونی نیست … روی پیشونیت نوشته …رفت توی حال و همون جا ولو شد … - دیگه جون ندارم روی پا بایستم …با چایی رفتم کنارش نشستم … - راستش امروز هر کار کردم نتونستم رگ پیدا کنم … آخر سر، گریه همه در اومد … دیگه هیچکی نذاشت ازش رگ بگیرم … تا بهشون نگاه می کردم مثل صاعقه در می رفتن… - اینکه ناراحتی نداره … بیا روی رگ های من تمرین کن … - جدی؟لای چشمش رو باز کرد … - رگ مفته … جایی هم که برای در رفتن ندارم … و دوباره خندید … منم با خنده سرم رو بردم دم گوشش … - پیشنهاد خودت بود ها … وسط کار جا زدی، نزدی … و با خنده مرموزانه ای رفتم توی اتاق و وسایلم رو آوردم … כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) ݐٵࢪٺ ٵۅݪݦۅنھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/19463 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ 🌟 🌟🌸 🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸
🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫🦋💫 🦋💫🦋💫🦋 🦋💫🦋💫 🦋💫🦋 🦋💫 🦋 ݕێ ٺۅ ہࢪڱز📓 عݪێ - ہٵنێہ 🎎 قسمت بیست و هفتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: حمله زینبی بیچاره نمی دونست … بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم … با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست … از حالتش خنده ام گرفت … - بزار اول بهت شام بدم … وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم …کارم رو شروع کردم … یا رگ پیدا نمی کردم … یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد … هی سوزن رو می کردم و در می آوردم … می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم … نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم … ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم … - آخ جون … بالاخره خونت در اومد …یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده … زل زده بود به ما … با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد … خندیدم و گفتم … - مامان برو بخواب … چیزی نیست …انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود … - چیزی نیست؟ … بابام رو تیکه تیکه کردی … اون وقت میگی چیزی نیست؟ … تو جلادی یا مامان مایی؟ … و حمله کرد سمت من …علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش … محکم بغلش کرد… - چیزی نشده زینب گلم … بابایی مرده … مردها راحت دردشون نمیاد …سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت … محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد … حتی نگذاشت بهش دست بزنم …اون لحظه تازه به خودم اومدم … اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم … هر دو دست علی … سوراخ سوراخ … کبود و قلوه کن شده بود … כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) ݐٵࢪٺ ٵۅݪݦۅنھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/19463 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ 🌟 🌟🌸 🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•﴾🍇🌸✨﴿• اعمال‌قبل‌از‌خواب☔️🧡 حضرت‌رسول‌اکرم‌فرمودند‌هر‌شب‌پیش‌از‌خواب وضو‌یادتون‌باشه...🕊🍃؛ ۱.قران‌را‌ختم‌کنید ۳بار‌سوره‌توحید..🌿🍄؛ ۲.پیامبران‌را‌شفیع‌خود‌گردانید🍓🐾: ۱بار‌اللهم‌صل‌علی‌محمد‌وال‌محمد‌عجل‌فرجهم‌؛اللهم‌صل‌علی‌جمیع‌الانبیاء‌و‌المرسلین...🕊؛ ۳.مومنین‌را‌از‌خود‌راضی‌کنید💚🖇: ۱بار‌اللهم‌اغفر‌للمومنین‌والمومنات...🖤🌙؛ ۴.یک‌حج‌و‌یک‌عمره‌به‌جا‌اورید🌚✨: ۱بار‌سبحان‌الله‌والحمد‌لله‌و‌لا‌اله‌الا‌الله‌و‌الله‌اکبر...🕊؛ ۵.اقامه‌هزار‌رکعت‌نماز⛅️🦋: ۳باریَفْعَلُ‌اللهُ‌ما‌یَشاءُ‌بِقُدْرَتِهِ،‌وَ‌یَحْكُمُ‌ما‌یُریدُ‌بِعِزَّتِهِ..🐣🖤؛ ۶.خواندن آیت الکرسی💫 ایا‌حیف‌نیست؟!‌هرشب‌به‌این‌سادگی‌از‌چنین‌خیر‌پر‌برکتی‌ محروم‌شوید...🌱🎋 |•°~@dogtaranbehsti~°•|
ٺۅ ٵێن ݜݕ زێݕٵ ٵࢪزۅ ݦێڪنݦ…😍 ݦࢪڠ ٵݦێن ݕہ ٵࢪزۅہٵٺۅن🕊 ٵݦێن ݕڱہ…🤲  ٺٵ כݪۅٵݐسێ ٺۅۅ ڂێٵݪٺۅن نݦۅنہ😌 ۅ ڇـہ ڇێزێ ٵز🖐 ٵࢪٵݦݜ نٵݕ ڂۅݜٺࢪ…! :) ݜݕٵنھ🖇 |•°~@dogtaranbehsti~°•|
این پیام از من خوابالو ! 😴 برای یک آدم خوابالو‌!!😴 در زمان خوابالودگی!!!💤 ارسال شده است !‌!!!↯ لطفا خوب بخوابید 😁😌 اعضا؁ جدید خوش اومدید🎉 اعضا؁ قدیمے بمونید برامون🍬 |•°~@dogtaranbehsti~°•|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حࢪفامۅنھ↻ چنݪ‌اصݪیمۅنھ↯↻ [ @dogtaranbehsti ] ݪینڪ‌ناشناسمۅنھ‌‌‌↯↻ [ http://unknownchat.b6b.ir/3723 ] چنݪ‌ناشناس‌ۅ‌شࢪۅطمۅنھ↯↻ ‌[ @OostadO ] آیدےبندھ↯↻ ‌[ @OostadO19 ]
.. ' 12 '.. 9- ↑ -3 🖤⁰⁰:⁰⁰🖤 ' . 6 . `