#داستانک
روزی معلمی👩🏫پنج شاگرد داشت😌
به همه شاگر هاش یه عدد سیب🍎داد و گفت این سیب هارو جایی بخورید که کسی نبیند😑
همه رفتند خانه یکی رفت پشت مبل🙄یکی رفت پشت میز و یکی رفت......
همین طوری گذشت
معلم 👩🏫به شاگرد هایش گفت چه کسانی سیب هایشان را خوردند🍎
همه گفتند ما خوردیم اما یک نفر سیب خود را نخورده بود😉معلم دلیل این کار او را پرسید🤔او هم در جواب گفت : ما حتی اگر در بیابانی که کسی نباشد سیب خود را بخوریم خدا میبیند😌
معلم به او گفت افرین عزیزم 😍😘و به او جایزه داد
نتیجه گیری=خدا اگر ما کاری بکنیم مارو میبیند حتی کوچک ترین کار دنیا😌😉🙂🙃😇