🧕🏻⃟🍃
بہماخوࢪدهنگیرید؛🖐🏻
ڪہچرااینقدࢪاز *#حجاب* میگوییم...
بہازاےهرزینب؛🌱
ما * #عباسها * دادهایم...💔
دࢪجبهہها!!!🍂
🧕🏻|↫#حجاب
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
این چندمین باری بود که کاغذ کادوی حمید را عوض میکردم.
خیلی وسواس به خرج دادم.
دوست داشتم اولین هدیهای که به حمید میدهم برای همیشه در ذهنش ماندگار باشد.
زنگ خانه را که زد، سریع چسب قیچی و کاغذ کادو ها را داخل کمد ریختم.
پایین پله ها منتظرم بود، هرکاری کردم بالا نیامد....
#معرفی_کتاب
#یادت_باشه
💠امام على عليه السلام:
⚠️كسى كه به خانواده اش بدى مى كند، هيچ اميدى به او نيست.
✅مَن أساءَ إلى أهلِهِ لَم يَتَّصِل بِه تَأميلٌ
📒عيون الحكم والمواعظ، صفحه 443
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
♥️🔗
میگفت چادر دست و پا گیره
راست میگفت..!
دست منو خیلی جاها گرفت...!((:
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
#تلنگر💥
اهاے!
دخٺر خانمے ڪه🧕🏻💜
بہ جاے آرایش ڪردن و لباسِ جلو باز
و جلب توجہ پسراےِ مردم
چادر سرٺ مے ڪنے و طعنہ ها رو بہ جون مے خرے...
واسه_لبخندِ_مادرت_زهراۜ
دمت گرم!خیلے خانمے...!💛
#دعایعمهزینبپشتت🌸🍃
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
دیدید همیشه کنار یه چای تلخ
یه خوراکیِ شیرینم هست
یه حبه قند یا
یه خرما و یا شایدم
یه نون خامهای😋😋
#مکمل
هدایت شده از 🖇ڪٵݩٵݪ ݜࢪٵێط ۅ نٵݜنٵس כڂࢪٵن ݕہݜٺێ🖇
﴿°•ھࢪ ڇہ ݦے ڂۅٵہכ כݪ ٺنڱݓ ݕڱۅ↯🍭😻•°﴾
﴾~ https://harfeto.timefriend.net/16217950790704 ~﴿
نٵݜنٵسݦۅنہ ݕٵنۅ⇦⇧
هدایت شده از 🖇ڪٵݩٵݪ ݜࢪٵێط ۅ نٵݜنٵس כڂࢪٵن ݕہݜٺێ🖇
اول نظرات شمارو می خونم😁
از بین ۱تا ۲۰ کدوم ریکشن بھتر بود😃
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
اول نظرات شمارو می خونم😁 از بین ۱تا ۲۰ کدوم ریکشن بھتر بود😃
مربوط به چالش شات هست🖇
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♧♡♧
♤♡♤
♤
#ࢪݦٵن ٵכݦ ۅ حۅٵ📓
#ٵݦێࢪ عݪێ - ݦٵࢪٵݪ🎎
#ݐٵࢪٺ¹⁷ ↯↻
مرده م یا زنده ؟ نکنه روح شدم ؟ دستم رو تکون دادم . معلق بود . حس کردم واقعا روح شدم که یه دفعه دستم به چیزی خورد . سریع چشم باز کردم . وای چیزی که می دیدم بدترین صحنه ای بود که به عمرم دیده بودم . بچه ی چند ماهه ای که با اون لباس سفید غرق در خون مادرش ، توی آغوش مادرش ؛ در حالی که سرش در اثر ضربة فرو رفته و کمی له شده بود و معلوم بود هر دو مردن و بی اختیار بغض کردم . همون مادر و بچه ای که ردیف جلویی من نشسته بودن . په لحظه سعی کردم موقعیت خودم رو ببینم . چرا معلق بودم ؟ سرم و نیمی از کتفم بین دو تا صندلی گیر کرده بود ، صندلی هایی که روی صندلی های کنده شده ی دیگه ای افتاده بود . حس می کردم چیز سنگینی هم روی کمرم و پاهام افتاده پاهام رو حرکت دادم . حسشون می کردم ولی اون چیز سنگین نمی ذاشت حرکت قابل توجهی بهشون بدم . انگار پاهام زیر وزنه یا سنگینی گیر افتاده بود . دستم رو بالا آوردم و فشاری به دو تا صندلیی که بینشون گیر کرده بودم ؛ دادم . ذره ای جا به جا نشدم ! یا دستام به اندازه ی کافی جون نداشت تا من رو از اون مهلکه نجات بده و یا اون مقدار فشار برای رهایی کم بود . اصلا اوضاع خوبی نداشتم . به خصوص که اون صحنه ی جلوی چشمم به شدت حالم رو بد می کرد . کمی به گردنم زاویه دادم . کف هواپیما کمی خونی بود و این نشون می داد تعداد افراد آسیب دیده باید زیاد باشه ......
#ٵכٵݦھ כٵࢪھ ....🖋
#حٺݦٵ ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇
#ݐێݜنھٵכ ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁
ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:)
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ
♢
♧♢♧
♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢
♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♧♡♧
♤♡♤
♤
#ࢪݦٵن ٵכݦ ۅ حۅٵ📓
#ٵݦێࢪ عݪێ - ݦٵࢪٵݪ🎎
#ݐٵࢪٺ¹⁸ ↯↻
بوی زننده ای که حالا می دونستم بوی خون باید باشه بیشتر از قبل زیر بینیم پیچیده بود و حالم رو بدتر می نسیم خنکی گوشه ی استینم رو به بازی گرفت . نمی دونستم این نسيم از کجا میاد . صندلیی که بینش گیر کرده بودم مانع دیدم می شد . به لحظه از ذهنم گذشت که وقتی هماپیما سقوط می کنه به قسمت هاییش له می شه دیگه . تازه امکان آتیش گرفتنش هم هست . از تصور آتیش گرفتنش تموم وجودم پر از ترس شد . اگر آتیش می گرفت و من قبلش نمی تونستم خودم رو از اون بین بیرون بکشم حتما زنده زنده می سوختم . تصورش هم سخت بود چه برسه که من این مرگ دردناک رو تو یه قدمیم می دیدم . باید خودم رو نجات می دادم . الرز بدی تو جونم نشسته ، نمی خواستم اونجوری بمیرم . باید خودم رو نجات می دادم ، به هر نحوی که شده دوباره دستم رو بالا آوردم و فشاری به صندلی دادم . اگر می تونستم دست دیگه م که از کتف بین صندلی گیر افتاده بود رو هم تکون بدم و با هر دو دست به صندلی فشار بیارم شاید زودتر نجات پیدا می کردم ، ولی افسوس که این کار شدنی نبود . دوباره و دوباره فشار دادم . فه ، نمی شد ، برای لحظه ای بی اختیار ، مثل تموم آدم هایی که وقت گرفتاری یاد خدا می افت و زمان خوشی ازش غافلن ؛ خدا رو بلند صدا کردم . من - خدایا ، به دادم برس . أه .۵.۵.۵ ......................... و فشار دیگه ای به صندلی دادم . در همون حين تو فضای آهنی باقی مونده از اون غول آهنی صدای مردونه ای پیچید - کسی زنده ست ؟ - احساس کردم اشتباه شنیدم شاید توهم زده بودم که صدای کسی میاد برای همین با تردید بلند گفتم من - کمک -- و گوش هام رو تیز کردم برای شنیدن صدای آدمی که می تونست برام نوید زندگی دوباره باشه .....
#ٵכٵݦھ כٵࢪھ ....🖋
#حٺݦٵ ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇
#ݐێݜنھٵכ ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁
ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:)
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ
♢
♧♢♧
♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢
♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♧♡♧
♤♡♤
♤
#ࢪݦٵن ٵכݦ ۅ حۅٵ📓
#ٵݦێࢪ عݪێ - ݦٵࢪٵݪ🎎
#ݐٵࢪٺ¹⁹ ↯↻
شما کجایین ؟ باز هم همون تن صدای مردونه و آروم که نشون می داد اون شخص باید کمی دورتر از من باشه . صداش نشون می داد باید به مرد جوان باشه . تو لحن صداش کمی درد بود یا بهتر بود یگم انگار حس گرفتار بودن رو به آدم القا می کرد . نمی دونم چرا حس کردم باید یکی از مسافرایی باشه که زنده مونده . هر چی بود باید می گفتم بیاد کمکم حالم داشت از اون بو و تصویر رو به روم به هم می خورد . خوشحال بودم از اینکه تنها نیستیم با صدای بلند گفتم . من – می شه بیاین کمکم ، من اینجا گیر کردم . جوابم رو داد - منم گیر کردم . صندلی افتاده روی پام بدتر از این نمی شد . به امید چه کسی بودم ! خودش بدتر از من جایی گیر کرده بود . باید وضعم رو براش شرح می دادم که بفهمه به هیچ عنوان نمی تونم از اونجا بدون کمک بیرون بیام . من - من اینجا بین دو تا صندلی گیر کردم . کنفي هم گیر کرده و نمی تونم یکی از دستام رو تکون بدم . پاهام هم یه جورایی بین زمین و آسمونه و به چیزی افتاده روش که نمی تونم حرکتشون بدم . صداش باز پیچید - تکون نخورین . ممکنه دست یا پاتون در رفته باشه . من سعی می کنم پام رو بیرون بکشم و بیام کمکتون . با این حرفش نور امیدی تو دلم زنده شد و اینکه یکی هست که اگر بتونه میاد کمکم آروم گرفتم به امید اینکه شاید بتونه پاش رو به قول خودش بیرون بکشه . چند دقیقه ای گذشت و نه صدایی ازش میومد و به خودش پیلاش شده بود . ترسیدم نکنه مرده باشه یا از هوش رفته باشه ! از طرفی ترس از منفجر شدن هواپیما به بار دیگه اومد سراغم . بلند گفتم . من - چی شد ؟ , تونستین پاتون رو بیرون بیارین ؟ صدای آخش بلند شد . - اخخخخ -.....
#ٵכٵݦھ כٵࢪھ ....🖋
#حٺݦٵ ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇
#ݐێݜنھٵכ ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁
ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:)
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ
♢
♧♢♧
♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢
♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♧♡♧
♤♡♤
♤
#ࢪݦٵن ٵכݦ ۅ حۅٵ📓
#ٵݦێࢪ عݪێ - ݦٵࢪٵݪ🎎
#ݐٵࢪٺ²⁰ ↯↻
با ترس صداش کردم . - آقا إجی شد ؟ با مکث جوابم رو داد . با صدایی که پر از ناله بود - چیزی نیست . پام زخمی شده و چند دقيقه ی دیگه میام کمکتون خیالم بابت خودش راحت شد . البته بیشتر از این جهت که میاد کمکم ، باز با یادآوری هواپیما با التماس گفتم . من - عجله کنید . ممکنه هواپیما منفجر بشه . با صدایی که نشون می داد در حال تلاش برای بلند کردن چیزیه جوابم رو داد - منفجر ؟ نترسین ، چینی اتفاقی نمی افته . حرصم گرفت ، از کجا انقدر مطمئن بود ؟ . انگار از همه چیز خیر داشت ، پر خرم گفتم ، - جناب پیشگو ! مگه تو تلویزیون ندیدی هواپیما وقتی سقوط می کنه منفجر می شه . انگار از حرفم و لحنهم حرصش گرفتم که با حرص گفت ، - صبر کنین پام رو آزاد کنم و بیام بعد هر چی دلتون خواست بهم بگین . از حرصم لب هام رو روی هم فشار دادم . دلم می خواست خفه ش کنم ، من داشتم از ترس می مردم و اون داشت می گفت صبر کنم تا پاش رو بیرون بکشه . انگار هواپیما صبر می کرد ما خارج بشیم بعد منفجر بشه . پوزخندی زدم و منتظر شدم تا جناب آقا بیان و من ببینم کدوم آدم خجسته ، آیه که اونجوری جوابم رو داد . بعد از چند دقیقه صدای پرت شدن چیز سنگینی بلند شد . از فکر اینکه حتما تونسته پاش رو بیرون بکشه لبخندی روی لبهام نشست . ولی خیلی زود اخمی کردم که وقتی جناب میاد کمکم کمی جذبه داشته باشم . یعنی که چی اونجور با من حرف زد ! خیلی زود صدای قدم های کسی که انگار به راحتی راه نمی ره بلند شد . داشت بهم نزدیک می شد . برای اینکه بتونه پیدا کنه ، دست آزادم رو بلند کردم و گفتم . من من اینجام . قدم ها سریع تر شد و هیبتش ظاهر .....
#ٵכٵݦھ כٵࢪھ ....🖋
#حٺݦٵ ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇
#ݐێݜنھٵכ ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁
ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:)
〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ
♢
♧♢♧
♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢
♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَنݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
•﴾﷽﴿•
ݐࢪݜ ݕہ ٵۅݪێن ݐسٺݦۅن ݕٵنۅ🖇↻
ݕہ ݕێن ݐسٺٵݦۅن כێכن כٵࢪن 😌😁
|•°~@dogtaranbehsti~°•|
•﴾🍇🌸✨﴿•
اعمالقبلازخواب☔️🧡
حضرترسولاکرمفرمودندهرشبپیشازخواب
وضویادتونباشه...🕊🍃؛
۱.قرانراختمکنید
۳بارسورهتوحید..🌿🍄؛
۲.پیامبرانراشفیعخودگردانید🍓🐾:
۱باراللهمصلعلیمحمدوالمحمدعجلفرجهم؛اللهمصلعلیجمیعالانبیاءوالمرسلین...🕊؛
۳.مومنینراازخودراضیکنید💚🖇:
۱باراللهماغفرللمومنینوالمومنات...🖤🌙؛
۴.یکحجویکعمرهبهجااورید🌚✨:
۱بارسبحاناللهوالحمدللهولاالهالااللهواللهاکبر...🕊؛
۵.اقامههزاررکعتنماز⛅️🦋:
۳باریَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِهِ،وَیَحْكُمُمایُریدُبِعِزَّتِهِ..🐣🖤؛
۶.خواندن آیت الکرسی💫
ایاحیفنیست؟!هرشببهاینسادگیازچنینخیرپربرکتی
محرومشوید...🌱🎋
|•°~@dogtaranbehsti~°•|
ٺۅ ٵێن ݜݕ زێݕٵ
ٵࢪزۅ ݦێڪنݦ…😍
ݦࢪڠ ٵݦێن ݕہ ٵࢪزۅہٵٺۅن🕊
ٵݦێن ݕڱہ…🤲
ٺٵ כݪۅٵݐسێ ٺۅۅ ڂێٵݪٺۅن نݦۅنہ😌
ۅ ڇـہ ڇێزێ ٵز🖐
ٵࢪٵݦݜ نٵݕ ڂۅݜٺࢪ…! :)
#نێٵێݜ ݜݕٵنھ🖇
|•°~@dogtaranbehsti~°•|
این پیام از من خوابالو ! 😴
برای یک آدم خوابالو!!😴
در زمان خوابالودگی!!!💤
ارسال شده است !!!!↯
لطفا خوب بخوابید 😁😌
اعضا جدید خوش اومدید🎉
اعضا قدیمے بمونید برامون🍬
|•°~@dogtaranbehsti~°•|
﴿°•ھࢪ ڇہ ݦے ڂۅٵہכ כݪ ٺنڱݓ ݕڱۅ↯🍭😻•°﴾
﴾~ https://harfeto.timefriend.net/16218009012834 ~﴿
نٵݜنٵسݦۅنہ ݕٵنۅ⇦⇧