نیازهای مادیِ کسانی که به آنها کمک میکنیم، نیازهای معنویِ ماست.
#احضاریه 📚
#بهترین_جمله
درست است که ما در ظاهر برای کمک به فقرا می رویم، اما نباید فکر کنیم که فقط آنها به ما محتاج اند و ما بی نیاز از آنهاییم.
همانطور که فقرا دوستدار آدم های بخشنده اند،چون از آنها بهره مادی می برند،آدم های بخشنده هم محتاج آدم های فقیرند،چون قوه کرم و بخشندگی شان فعال می شود و به فیض معنوی دست می یابند.
#احضاریه 📚
همیشه یک چیز کم و مستمری را بین خود و خدایتان داشته باشید که این پیوند مستمر، باعث نجات آدمی است و او را نجات میدهد.
کمِ مسمتر بهتر از زیادِ ملالآور است!
#استادصفایی_حائری
@sharhe_sadr
اول مومنِ به خدا شیطان است! ابلیس پیش از آنکه بندگان پُرمدعای پروردگار و فرزندانِ پر ناز و افاده آدم به این زمین خاکی بیایند، سالیانی خدا را عبادت میکرد و دلش کانون معرفت خدا بود، اما در آن بزنگاه، در آنجایی که ایمانها آنجا به کار میآیند، یعنی در هنگام انتخاب، در هنگام تعیین راه نهایی، این ایمان به کار ابلیس نیامد! این ایمان در همان دل ماند، من میگویم ایمانی که در دل بماند، میپوسد،میخشکد! ایمانی که در دل میماند و به دست و پا و چشم و گوش و مغز و اعضا و جوارح و زندگی و نیروها و انرژیهای ما نمیرسد، آن ایمان ارزشمند نیست!
ایمان بیتعهد، ایمانی که همراه آن احساس مسئولیتی نباشد، نه به درد دنیا میخورد نه به درد آخرت میخورد! این منطق قرآن است .. اگر تعهدی احساس نکردی در مومن بودنِ خودت شک کن! آن ایمانی از نظر اسلام ارزش دارد که با عمل، با مسئولیت،
با تکلیف، با تعهد همراه است ؛
ایمان، نه فقط یک امر قلبی ..
#کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
صفحهی ۹۷ الی ۹۹
@ir_tavabin
#احضاریه تموم شد:)
پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش
می دونید... به نظرم ارزشمند ترین ثمره ای که خوندن این کتاب داره و کلا کتابایی که در مورد ائمه و اهل بیته اینه که بعد خوندنش یه حس ناب میاد سراغت... حس محبت شدید، یه حال خوب! نمی دونم اسمشو چی بذارم شاید آرامش، شاید رهایی...شاید حس عمیق این نکته که این دنیا چقد بی ارزشه،حس اینکه چقد الکی خودمونو درگیر کردیم اگه این دنیا میخواست آروممون کنه گذشتگان رو آروم میکرد...اگه ارزش خاصی داشت "علی (ع)" ارزششو می فهمید...
#احضاریه رو بخونید مخصوصا اگه تاریخ اسلام نخوندید،اگه تا الان ضرورتش رو احساس نکردید که برید سراغ تاریخ...احتمالا این کتاب این انگیزه رو براتون ایجاد کنه...ان شاالله
#کتاب_بخوانیم
مکالمه حضرت زینب(س) و عبدالله همسرش در روز خواستگاری
ــ شما شرطی دارید؟
ــ نه، دختر عموجان...
ــ درخواستی؟
ــ شرط و درخواست را شما بگذارید،دختر عموجان...هر چه باشد،به روی چشم می پذیرم.
ــ هر چه باشد؟
ــ هر چه باشد...
ــ اگر من بخواهم اختیارم برای بیرون از خانه دست خودم باشد،چه؟
ــ همین؟
ــ فعلا پاسخ این یکی را بدهید تا به بعدی برسیم.
عبدالله نیم نگاهی به زینب انداخت که فقط چشم هاش پیدا بود.گفت: روح شما بزرگ است،دختر عمو!از همان کودکی معلوم بود. من نمی خواهم برای این پرنده قفس باشم.در هیچ کاری خود را مقید به اجازه از من ندانید.اگر خواستید مشورت کنید،وگرنه اجازه من هم دست شماست. این یک تعارف نیست.
.
.
من فقط برای رفتن به نزد برادرم حسین از شما اجازه نمی گیرم البته اجازه می گیرم اما اگر ضرورت بود ببینمش یا در سفرها همراهش باشم و شما اجازه ندادید،بدون احساس گناه همراهی اش کنم.
#احضاریه
#علی_موذنی
@dokhtar_asemooni313
✅می دوید تا شیطان را از خود دور کند.
💚✨ اگر در این مملکت روزی برسد که همه بتوانند لباس نو بپوشند شما مطمئن باش که ان روز من هم لباس نو خواهم پوشید. #شهید_بابایی
.
.💚✨ من سرم را از ته تراشیده ام و یک قیافه معمولی به خود گرفته ام قیافه معمولی هم هیچ وقت انسان را مغرور نمی کند! #شهید_بابایی💚
#پرواز_تا_بینهایت 📚
پنج یا شش روز به عیـد سال۶۱ مانده بود.ساعت ده شب #شهید_بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا که شامل یک سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت:
ــ فردا به پول نیاز دارم،اینها را بفروش.
گفتم:
ــ اگر پول نیاز دارید بگویید تااز جایی تهیه کنم.
او در پاسخ گفت:
ــ تو نگران این موضوع نباش، من قبلا اینها را خریده ام و فعلا نیازی به آنها نیست،در ضمن با خانواده ام هم صحبت کرده ام.
من فردای آن روز به اصفهان رفتم و طلاها را فروختم و برگشتم. #شهید_بابایی شب به منزل ما امد و از من خواست تا برویم بیرون و کمی قدم بزنیم. من پولها را باخود برداشتم وبیرون رفتیم،کمی که از منزل دور شدیم گفت:
ـــ وضع مناسب نیست.قیمت اجناس بالا رفته وحقوق کارمندان و کارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و...
ــ شما کارمندها هم عیالوار هستید خرجتان زیاد است و من نمی دانم باید چکار کنم.
پولها را از من گرفت و بدون اینکه بشمارد،بسته پول ها را باز کرد و از میان انها یک بسته اسکناس پنجاه تومانی در آورد و به من داد.گفت:
ـــ این هم برای شماو خانواده ات.برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.
ابتدا قبول نکردم،بعد چون دیدم ناراحت شد پول را گرفتم و پس از خداحافظی خوشحال به خانه برگشتم.
بعدا از یکی از دوستان شنیدم که همان شب پولها را بین سربازان متاهل،که قرار بوده فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند،تقسیم کرده است.
#پرواز_تا_بینهایت 📚
#شهید_بابایی
@dokhtar_asemooni313