دختر آسـمانـی
#اسم_تو_مصطفاست #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب @dokhtar_asemooni313
همه ترسم از مجروحیت تو بود. اولین مجروحیت هایت که شروع شد ترسم از شهادتت شد. ترسم از دوری ات شد و از ندیدنت. چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟ یک بار که مجروح شده بودی گفتم: دیگه نباید بری.
گفتی: مثل زنان کوفی نباش!
گفتم: تو غمت نباشه دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم،تو اصلا اذیت نشو وفقط نرو!
گفتی: باشه نمیرم! بعد از ناهار گفتم:منو میبری؟
_ کجا؟
_ هیئت
_هیئت نباید بری!
_چرا؟
_مگه نگفتی من سوریه نرم.من سوریه نمیرم،اسم تو هم سمیه نیست،اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه. اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم، تو هم با زنان کوفی محشور میشی!
_ اصلا نگران نباش، هیئتم نمیریم.
بعد از ظهر نرفتم،شب که شد دیدم نمی شود هیئت نرفت. گفتم: پاشو بریم هیئت.
_قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم.
_چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟
_ قبول میکنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من #مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری!
_ من رو با هیئت تهدید میکنی؟
_بله یا رومی روم،یا زنگی زنگ.
کمی فکر کردم و گفتم: قبول! #اسم_تو_مصطفاست .
@dokhtar_asemooni313
هدایت شده از دختر آسـمانـی
همه ترسم از مجروحیت تو بود. اولین مجروحیت هایت که شروع شد ترسم از شهادتت شد. ترسم از دوری ات شد و از ندیدنت. چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟ یک بار که مجروح شده بودی گفتم: دیگه نباید بری.
گفتی: مثل زنان کوفی نباش!
گفتم: تو غمت نباشه دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم،تو اصلا اذیت نشو وفقط نرو!
گفتی: باشه نمیرم! بعد از ناهار گفتم:منو میبری؟
_ کجا؟
_ هیئت
_هیئت نباید بری!
_چرا؟
_مگه نگفتی من سوریه نرم.من سوریه نمیرم،اسم تو هم سمیه نیست،اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه. اسم فاطمه رو هم عوض میکنیم. هیئت و مسجدم نمیریم، تو هم با زنان کوفی محشور میشی!
_ اصلا نگران نباش، هیئتم نمیریم.
بعد از ظهر نرفتم،شب که شد دیدم نمی شود هیئت نرفت. گفتم: پاشو بریم هیئت.
_قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم.
_چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟
_ قبول میکنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من #مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم میری!
_ من رو با هیئت تهدید میکنی؟
_بله یا رومی روم،یا زنگی زنگ.
کمی فکر کردم و گفتم: قبول! #اسم_تو_مصطفاست .
@dokhtar_asemooni313