eitaa logo
دختر آسـمانـی
181 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
218 ویدیو
21 فایل
سوره الرحمن / آیات ۲۶ و ۲۷🙂 من برای نزدیک شدن به تو خوب می شوم:) #امام_رضا_جان💚 وصل #تو خواب و خیال است ولی باور کن عاشقی بی‌سر و پا عزم رسیدن دارد #کتاب_بخوانیم 😍 #معرفی_کتاب 🤗 🌱🪴 اگر پیشنهادی بود...👇😊 @ya_mahdi88
مشاهده در ایتا
دانلود
دختر آسـمانـی
#معرفی_کتاب #دلتنگ_نباش 📚♥️ نویسنده :زینب مولایی @dokhtar_asemooni313 🍁
وقتی کتاب میخونی مخصوصا کتاب اخلاق و کتاب شهدا (که خودش کتاب اخلاقه) مهمترین نکته اینه که هر لحظه به خودت بگی، میخونی که خودت یاد بگیری و عمل کنی نه اینکه تو بخونی و یاد بگیری تا از بقیه توقع عمل داشته باشی😐 ... با این پیش فرض باید رو خوند. پیش مادر روح الله شاگردی کرد و تربیت فرزند یاد گرفت...اینکه چطوری استعداد های روح الله رو شناخت و جهت داد ، چطوری شجاعت رو درونش نهادینه کرد ، چطوری یه بانوی صبور و مقاوم بود. از خود روح الله که از آقاجون بازی( افراط و تفریط در دین که بقیه رو زده بکنه)خوشش نمی اومد یاد گرفت ، از اهمیتی که برای پدر و مادرش قائل بود ، از وقتی که برای حسین و علی (برادر کوچیکترش) میذاشت ، از صله ارحامش که وقتی تو ماموریت هم بود یادش نمی رفت، از محبتی که به استادش داشت... از زندگی مشترک ساده ی روح الله و زینب که تو یه خونه ی ۴۷ متری شروع شد اما بدون قرض ... از زینب عزیز(همسر بزرگوار شهید) که ... با اینکه سعی میکنم کتابها رو با دید انتقادی بخونم و... ولی خیلی به دلم نشست... @dokhtar_asemooni313
؟ در حال تمام شدنیم 😭 @dokhtar_asemooni313
تو کانال کسیو داریم مشهد زندگی کنن ؟😊
♥️✨
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدایت شده از دختر آسـمانـی
پارچه لباس پلنگی خریده بود. به یکی از خیاط ها داد و گفت: یک دست لباس کردی برایم بدوز. روز بعد لباس را تحویل گرفت و پوشید. بسیار زیبا شده بود. از مقر گروه خارج شد.ساعتی بعد برگشت. با لباس سربازی! پرسیدم : لباست کو؟! گفت: یکی از بچه های کرد از لباس من خوشش آمد. من هم هدیه دادم به او ! ساعتش را هم به یک شخص دیگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسیده بود و ساعت را به او بخشیده بود! صفحه۱۰۰
هدایت شده از دختر آسـمانـی
همیشه پیگیر ڪار دیگران بود تا مشڪلاتشون رو حل ڪنه. بهش گفتم: داش ابرام؛ تو ڪه وظیفه‌ای نداری، چرا خودتو توی دردسر میندازی؟گفت: آدم هرڪاری از دستش برمیاد باید برای مردم انجام بده.
هدایت شده از دختر آسـمانـی
پاییز ۱۳۶۱بود با موتور به سمت میدان آزادی می رفتیم.می خواستم را برای عزیمت به جبهه ترمینال غرب برسانم. یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد،خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت، نگاهی به انداخت و حرف زشتی زد. گفت: سریع برو دنبالش! من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم.بعد اشاره کردیم بیا بغل،با خودم گفتم:این دفعه حتما دعوا میکنه. اتومبیل کنار خیابان ایستاد.ما هم کنار آن توقف کردیم. منتظر برخورد بودم، مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد! راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش را دیده بود، توقع چنین سلام و علیکی نداشت. بعد از جواب سلام ، گفت:من خیلی معذرت می خوام، خانم شما فحش بدی به من و همه ریش دارها داد. می خواهم بدونم که...راننده حرف را قطع کرد و گفت: خانم بنده غلط کرد،بیجا کرد! گفت: نه آقا اینطوری صحبت نکن. من فقط می خواهم بدانم آیا حقی از ایشان گردن بنده است؟یا من کار نادرستی کردم که با من اینطور برخورد کردند؟! راننده اصلا فکر نمی کرد ما اینگونه برخورد کنیم.از ماشین پیاده شد. صورت را بوسید و گفت:نه دوست عزیز،شما هیچ خطائی نکردی،ما اشتباه کردیم،خیلی هم شرمنده ایم،بعد از کلی معذرت خواهی از ما جدا شد. ... صفحه۱۷۳
هدایت شده از دختر آسـمانـی
♥️ [دعای روز یکشنبه]