فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توباقرالعلومهستیُ
تمومعالمبفرمانت...🖤
#استوری
#شهادت_امام_محمدباقر
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
دخترانه🌸
@dokhtaraane
4_5922448279831840317.mp3
10.17M
#راضی_به_رضای_تو ۴۱
در طول زندگیت، باید تموم تلاشتُ بکنی
تا رضایت خدا در سه بخش زیر بدست بیاری 👇
۱ـ رضایت خدا در ارتباط با "خودت"
۲ـ رضایت خدا در ارتباط با "دیگران"
۳ـ رضایت خدا در ارتباط با "خدا"
#استاد_شجاعی 🎤
دخترانه🌸
@dokhtaraane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بعضی از دخترای مذهبی گله میکنن که چون حجاب دارن نمیتونن زیباییشون رو به رخ بکشن
و در رقابت با دختران دیگه اونها پسندیده نمیشن!😔
🗣 استاد فرهنگ
اما جواب 👆
#تصویری
دخترانه🌸
@dokhtaraane
بنام خدای
سلام خدمت دخترای گل و دوست داشتنی 🖐🖐
✅اومدم با یه خبر خوب 🙋♀🙋♀
✅اگر دوست دارید تابستون پر از فعالیت داشته باشید ، اگر میخواهید به سواد علمیتون اضافه بشه ، و اگر میخواهید..
🔮🔮پس بشتابید تو کلاس مهارت حل مسئله 📝📚⏳💻🎓شرکت کنید تا اطلاعات عمومیتون افزایش یابد.
✅راستی فراموش کردم🤦♀ به گل دخترا بگم که قراره این کارگاه با حضور سرکار خانم نمکی (مشاور و روانشناس و کارشناسی مسئله یابی ) برگزار شود.
✅بنابراین دوستانی که علاقمند به شرکت در این کارگاه بصورت مجازی (بدلیل تشدید کرونا )😔😔 هستند، میتونند تا فردا بعداظهر به پیوی بنده و یا به شماره 09058034542 پیام دهند.
🚨🚨مقتضی است دخترای گلم😘😘 چون ظرفیت محدوده پس هرچه سریعتر اقدام نمایید، تا گروه مربوطه جهت شروع کارگاه تشکیل شود.👩💻👩🏫
دوستتون دارم💁♀ ، چون پر از انرژی مثبت هستید.😘😘😉😉
#واحد فرهنگی حوزه علمیه عصمتیه
🤔 روز عرفه چه روزیه؟
☺️ بچه های گلم هر سال عده زیادی از مسلمونا برای زیارت خانه خدا یعنی " کعبه" به مکّه میرن.
🕋 مکّه یکی از شهرهای کشور عربستانه که کعبه اونجاست.
🦋 به کسانی که به مکّه می روند، حاجی میگن.
🤗 این سفر که اسمش سفر "حج" هست، شیرین ترین سفر دنیاست.
🔻روز عرفه هم روزیه که حاجی ها در یک سرزمینی نزدیک شهر مکّه به نام " عرفات" دور هم جمع میشن و خدا رو عبادت می کنن و دعای عرفه می خونن.
🤲 روز عرفه، روز دعا و نماز و راز و نیاز کردن با خداست. روزیه که خدا گناهان ما رو می بخشه.
☺️ بچه های عزیزم توی این روز دعاها مستجاب میشه. مخصوصا دعاهای شماها. پس بیایید توی این روز، برای بهترین اتفاق دنیا یعنی ظهور امام زمان عزیز و مهربونمون دعا کنیم.
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🌹🌹 قسمت۲۲۸
چیزی تا اذان ظهر نمانده بود که پا درد امان مامان خدیجه را برید و خوشبختانه در فواصلی کوتاه ، ایستگاه های هلال احمر عراقی و ایرانی مستقر شده بودند که من و مجید و آسید احمد کنار جاده توقف کردیم و زینب سادات به همراه مادرش به ایستگاه هلال احمر رفتند تا حداقل قرص مسکنی بگیرند. آسید احمد به چادرهای برزنتی سفید رنگی که آن طرف جاده ردیف شده بودند، اشاره کرد و توضیح داد: اینا چادرهایی هستن که برای آواره های عراقی نصب کردن! و در برابر نگاه پرسشگر من و مجید، با ناراحتی ادامه داد: از خرداد ماه که داعش، موصل و چند تا شهر دیگه رو اشغال کرد، این بنده های خدا از خونه زندگی خودشون آواره شدن و حالا اینجا زندگی میکنن. خیلی هاشون هم همه سال رو تو همین موکب ها زندگی میکنن. فقط اینجا هم نیستن، تو خود کربلا و نجف هم خیلی هاشون پناه گرفتن. همه شون هم مسلمون نیستن، خیلی هاشون مسیحی و ایزدی هستن. نگاهم به چادرها و ساختمانهای سیمانی موکب ها بود و از تصور اینکه خانواده هایی تمام سال را باید در این بیابان زندگی کنند، دلم به درد آمد که شاید این روزها، این منطقه شلوغ شده بود، اما باقی ایام سال باید با تنهایی و غربت این صحرا سر میکردند تا تروریستهای تکفیری برای خوش آمد آمریکا و اسرائیل در کشورهای اسلامی خوش رقصی کرده و خون مسلمانان را این طور در شیشه کنند و زمانی به اوج رنج نامه این مردم مظلوم پی بردم که شب را در کنار یکی از همین خانواده ها سپری کردم. موکبی که در آخرین شب مسیر پیاده روی به میهمانی اش رفته بودیم، در اختیار خانواده ای از اهالی موصل بود که حالا بیش از شش ماه بود که از شهر و خانه خود آواره شده و در این ساختمان کوچک زندگی میکردند و باز هم به قدری دلبسته امام حسین بودند که در همین وضعیت سخت و دشوار هم از ما پذیرایی میکردند. دختران جوان خانواده کنار ما نشسته و میخواستند سهم این همه تنهایی و بی کسی را با من و زینب سادات تقسیم کنند که به هر زبانی سعی میکردند با ما ارتباط برقرار کنند. دخترک عکس خانه ای زیبا و ویلایی را در منطقه ای سرسبز نشانمان میداد و سعی میکرد به ما بفهماند که این تصویر خانه شان پیش از اشغال موصل توسط تروریست های داعش است و طوری چشمانش از اشک پر شد که جگرم آتش گرفت. غربت و تنهایی طوری به این مردم مظلوم فشار آورده بود که دلشان نمی آمد از کنار ما برخیزند و تا پاسی از شب با ما درد دل میکردند و هر چند میدانستند چیز زیادی از حرفهایشان متوجه نمیشویم، ولی با همان زبان علم و اشاره هم که شده، میخواستند بار دلشان را سبک کنند و در نهایت ما را مثل عزیزترین خواهرانشان در آغوش فشرده و با وداعی شیرین ما را به خدا سپردند. حالا به وضوح میدیدم که تفکر تکفیر، تکلیفی جز آواره کردن مسلمانان ندارد که به اشاره استکبار، آتش به کاشانه مردم میزند تا کشورهای اسلامی را از درون متلاشی کند و این دقیقا همان جنایتی بود که نوریه و برادرانش، در حق خانواده من کردند که به شیعه و سنی رحم نکرده و هر یک را به چوبی از خانه اخراج کردند، ولی باز هم از روی این مردم بینوا خجالت میکشیدم که نزدیکترین افراد خانواده ام نه از روی عقیده که پدرم به هوای هوس دختری فتانه و برادرم به طمع ثروتی باد آورده، راهی سوریه شده بودند تا در نوشیدن خون مسلمانان با تروریست های تکفیری هم کاسه شوند. اندیشه تلخ و پریشانی که تا صبح خواب را از چشمانم ربود و اشکی هم برای ریختن نداشتم که تا سحر، تنها به تاریکی فضا خیره بودم. مدام از این پهلو به آن پهلو میشدم و از غصه سرنوشت شوم پدر و ابراهیم خون میخوردم که آتش شیطان به جانشان افتاد و آبی شدند بر آسیاب دشمن! حالا در این بد خواب و خیالی این شب طولانی، دیگر بستر گرم و نرم و فضای آکنده از مهر و محبت موکب هم برایم دلپذیر نبود که بار دیگر لشگر مصیبت هایم پیش چشمانم رژه میرفتند تا لحظه ای که صدای اذان صبح بلند شد و مرا هم از جا کند. نماز صبح را خواندم و حتی حال رو در رو شدن با مامان خدیجه و زینب سادات را هم نداشتم که هوای گرفته اتاق را بهانه کردم و با پوشیدن کفشهایم، به حیاط موکب رفتم. جایی دور از جمع مردانی که دیشب را در حیاط خوابیده بودند، نشستم و تازه فهمیدم کف پاهایم تاول زده و حالا که دوباره کفشهایم را پوشیده بودم، سوزش تاولها سر باز کرده بود، ولی حال من ناخوشتر از آنی بود که به این جراحتها خم به ابرو بیاورم و غرق دریای طوفان زده غم هایم، خیره به سیاهی شب بودم که صدای سلام مجیدم را شنیدم. کوله پشتی اش را بسته و آماده حرکت، بالای سرم ایستاده بود و با چشمان مهربانش نگاهم میکرد که به زحمت لبخندی نشانش دادم و فهمید حال خوشی ندارم که با دلواپسی سؤال کرد: چیزی شده الهه جان؟ میدیدم چشمانش از شادی این حرکت عاشقانه، هر روز بیشتر از روز پیش میدرخشد و دلم نمی آمد این حال خوشش را خراب کنم و گفتم : نه چیزی نشده ...
ادامه دارد ...
دخترانه🌸
@dokht