#شیطان می گوید:
کسی که صدای اذان را می شنود و نماز نمی خواند...پدرمن است
کسی که اسراف می کند برادر من است
کسی که زودتر از#امام به رکوع می رود پسر من است
خانمی که با آمدن مهمان اعصاب خرابی می کند مادر من است
خانمی که بدون #حجاب می گردد خانم من است
کسی که بدون #بسم_الله غذا می خورد اولاد من است
کسی که این حرفها را به دیگران برساند #دشمن من است
انتشار بده اگه دشمن شیطانی 😊
🍃🍃🍃🍃
هرگز تسلیم نشوید
وقتی مشکلی رخ می دهد، وقتی جاده سربالایی است، وقتی پول کم و بدهی زیاد است، وقتی دلت می خواهد لبخند بزنی اما مجبوری که آه بکشی، وقتی تحتِ شرایطِ فشار و خفقان هستی
نفس بکش اما تسلیم نشو!
زندگی سرشار از فراز و نشیب است
ما می دانیم و لمسش می کنیم
بارها شکست می خوریم
و وقتی که باید تلاش کنیم، دست از کار و تلاش برمی داریم
اگر پیشرفت کُند است، هرگز تسلیم نشوید
موفقیت شاید در یک قدمیِ شما باشد
در مقابلِ شدیدترین ضربات به نبرد ادامه بدهید
در بدترین شرایط است که نباید تسلیم شوید.
... 💕 🌸 🍃 🍃
شبتون زیبا ❤️
❤️🧡💛💚💙💜
*من اینطوری عوض شدم!*
به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.
همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم.
سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود. آنقدرعذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک مان را بزنم.
نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد ؛
*« دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند ... یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را ! »*
بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم.
تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد.
وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.
چه چیزی تغییر کرده بود؟
صحرا و بومی ها همان بودند.
*این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود.*
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم.
من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم.
اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم در حق آنها ظلم کرده ایم.
*📚📖آیین زندگی /دیل کارنگی*
نگرش درست نیمی از موفقیت است.
یکی میگفت شب فرا رسیده است.
در حالیکه دیگری میگفت صبح در راه است...
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
پویش احسان شب یلدا
با هم بودن را از دانه های انار بیاموزیم
#احسان_شب_یلدا
#مهربانی
#کمک
#ارامش
منتظرهمراهی پر مهر شما هستیم 🙏💐
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫امشب از همان شبهاییست
🌸ڪه برایت یک شب بخیر
💫خــدایے آرزو ڪـردم
💫شبتـون پر از عطر خدا🌸💫