🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴
اگر دنبال:
#داستان های بســـــیار زیبا🦋
#تم های متنوع🌺
#مطالب زیبا درمورد چادر😍
#بیو بسیار زیبا🌱
#گیف های مذهبی😇
#پروفایل چادری♥️
#چادرانه🌸
#وصیت شهیدان🌷
#والیپر🦋
#رمان های مذهبی و...📗
#رویداد نگار🌤
#چالش🎬
#ایده نقاشی🎨
#استیکر متنوع👌🏻
#آموزش زبان ترکی🎻
و...
میگردین،بیاین توی این کانال تا لذّت ببرین♥️اسم این کانال🌴چادری ها🌴هست.و ما همه ی تلاشمون رو میکنیم که شما از مطالب و تصاویر و... لذت ببرین😘لینک گروه چادری ها اون پایینه بیاین توی کانال و ببینین چـــــه خــبــــــره😌تا دیر نشده وارد کانال بشید🔊🔊به دوستانتون هم خبر بدین تا اونا هم از مطالب و ...لذت ببرن♥️
این کانال کاملا دخترونه هست،و ورود آقایان اکیداً ممنوع میباشد❌
#چادر_یادگار_مادرم♥️♥️♥️
🌴@chadory_ha🌴
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴
اگر دنبال:
#داستان های بســـــیار زیبا🦋
#تم های متنوع🌺
#مطالب زیبا درمورد چادر😍
#بیو بسیار زیبا🌱
#گیف های مذهبی😇
#پروفایل چادری♥️
#چادرانه🌸
#وصیت شهیدان🌷
#والیپر🦋
#رمان های مذهبی و...📗
#رویداد نگار🌤
#چالش🎬
#ایده نقاشی🎨
#استیکر متنوع👌🏻
و...
میگردین،بیاین توی این کانال تا لذّت ببرین♥️اسم این کانال🌴چادری ها🌴هست.و ما همه ی تلاشمون رو میکنیم که شما از مطالب و تصاویر و... لذت ببرین😘لینک گروه چادری ها اون پایینه بیاین توی کانال و ببینین چـــــه خــبــــــره😌تا دیر نشده وارد کانال بشید🔊🔊به دوستانتون هم خبر بدین تا اونا هم از مطالب و ...لذت ببرن♥️
این کانال کاملا دخترونه هست،و ورود آقایان اکیداً ممنوع میباشد❌
#چادر_یادگار_مادرم♥️♥️♥️
🌴@chadory_ha🌴
•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•.•
#تلنگر
#داستان
دعوا شده بود👊
آقا امیرالمومنین(ع)💫 رسید
گفت:آقای قصاب بذار بره!
قصاب گفت به تو ربطی نداره ودستشو برد بالا محکم گذاشت تو صورت حضرت علی(ع)😱
آقا سرشو انداخت پایین و رفت
(زمان خلافت)🍃
مردم ریختند و گفتند فهمیدی کیو زدی؟!
قصاب گفت نه فضولی میکرد زدمش
گفتند زدی تو گوش حضرت علی(ع)خلیفه مسلمین💪👑
قصاب ساتور رو برداشت ودستشو قطع کرد🔪
گفت دستی که بخوره توی صورت حضرت علی (ع) مال من نیست...
جیگرشو داری یه چیزی بهت بگم؟؟؟
امام زمان(ع)فرمودند:
باهرگناهی که میکنی یه سیلی تو صورت من !!!😭💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ʆσïŋ➣°•° @bitabebargashtanemola
#جوک
#داستان
#طلبه
#داستان_طنز
طلبه های جوان👳آمده بودند برای بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی عربده میکشید😫
یکی غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق طلبه_ها
جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
😂😂😂دم قدیمیا گرم شوخی خرکی زیاد میکردن با اینکه میدونستن راحت ازش نمیگذرن الان خیلیا طاقت اینجور شوخیارو ندارن😕
🍃
#طنز_جبهه
#داستان #تلنگر
از ما رو برنگردونید
مشروب خورده بود و فراموش کرده بود یاد مولاشو 💔
میدونست که قطعا به گوش امام صادق علیه السلام رسیده...😓
توی یه کوچه دیدی از مقابلش دارن آقا میان
شرمنده شد و هول کرد🥺
سریع به سمت دیوار برگشت تا حضرت نبینند اونو اونجا 😢
حضرت ولی متوجهش شدند 🦋
به سمتش رفتند و آروم روی شونه اش زدند و با تبسم شیرینی فرمودند هرکاریم کردین رو از ما برنگردونید...🍃
میدونی یعنی چی؟!🙈
یعنی دریاااای کرامت و بخشش هستند این خاندان🌊
یعنی سفره پهنه ...🌙
چرا دست به کارنمیشی😉
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🍃امام صادق علیه السلام :
خدا حیا میکند گریه کننده بر #حسین علیهالسلام را #عذاب نماید.
#داستان بچههای یزد
📚اشک حسین سرمایه شیعه ص۹۴
🌹 #یــاحـــــسیـن 🌹
@ahlebaits14
#داستان واقعی بسیار جالب و آموزنده 👌👌
📚پشمک حاج عبدلله
✍حتما نام برند پشمک حاج عبدالله به گوشتون خورده؛ بعدش حتما یه خورده تعجب کردین و یا حتی خندیدین،
اما راز نام گذاری این برند چیست؟؟؟
حکایت این داستان برمیگرده به دهه 1330 زمانی که بچه های دبستان اکبریه
تبریز توی زنگ تفریح از بوفه ی مدرسه و از فراش مهربون مدرسه پشمک میخریدن.
عبدالله علیزاده معروف به حاج عبدالله مستخدم دبستان اکبریه تبریز بود که اصالتا
از روستاهای نزدیک ارس که پس از قحطی و فراگیر شدن بیماری واگیردار وبا
ناشی از حمله متفقین، تمام اعضای خانوادش رو از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و در این دبستان به عنوان مستخدم کار میکرد.
🔻اما حاج عبدالله قصه ی ما به بچه های مدرسه علاقه وافری داشت
چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک در همین سنین رو دیده بود.
بچه ها توی زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک میخریدن و هر کس پول نداشت از حاج عبدالله پشمک قرضی میگرفت.
اما حاج عبدالله با اینکه به همه جنس قرضی میداد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت،
رفته رفته بچه ها از مهربونی حاج عبدالله سوء استفاده کردند و اصلا پول نمیدادند،
و برخلاف تصور حاج عبدالله، علی رغم درآمد ناچیز فرراشی به هیچ کس نه نمیگفت.
تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تمام بچه های پشمک به دست در ایام زنگ تفریح
با پیگیری ماجرا از این قضیه باخبر شد و سر همه کلاسها حاضر شد و با صحبتهای دلسوزانه اش همه رو توجیه کرد.
🔻با این وجود هنوز اندکی از بچه ها شیطنت میکردند و پشمک مفتکی از حاج عبدالله میگرفتند.
این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خردادماه 1341 حاج عبدالله به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت.
حاج عبدالله با اینکه توی تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه ها رو داشت
انبوهی از جمعیت که اکثرا هم جوان بودند و گریه میکردند حاج عبدالله ،بابای مهربون مدرسه رو تا قبرستان قدیم تبریز بدرقه کردند.
اما جالبتر اینکه هر پنج شنبه بر سر قبر حاج عبدالله و برای شادی روحش پشمک پخش میکردند
و این منوال چندین سال و تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشت.
بله بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشان را به حاج عبدالله ادا میکردند،
🔻احسان البرزی و علی مردان طاهری موسسان پشمک حاج عبدالله دو تن از همان کودکان شیطونی هستند که هرگز بابت خوردن پشمک پول به حاج عبدالله نداده بودند.
و الان به یاد مهربونی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبدالله فراش ،
مستخدم دبستان اکبریه نام برند تجاری پشمک شرکت خودشون رو، حاج عبدالله گذاشتند.
روح این پیرمرد مهربون و همه مهربانان دنیا شاد
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
#حکایت
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈