eitaa logo
خادم الحسین🇵🇸
61 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
48 فایل
بسم رب الحسین . باید از تاریخ بگوییم تا جاۍ جلاد و شھید عوض‌ نشود ! __ ‌__ جهت پرسش و صحبت ... @bent_zeinbb313 _____________________ • انتشار دهنده باشید ، ممنونیم . ____________________
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر روزی اسرا برگشتند از قول من به آنها بگوييد: خمينی به يادتان بود و برايتان دعا می‌كرد ... 💢 ﺳﺮاﻓﺮاﺯ ﺑﻪ ﻛﺸﻮﺭ ﮔﺮاﻣﻲ ﺑﺎﺩ .... 🌹🌱🌹🌱🌹 @dokhtaran_chadory
تقدیم به همه آزادگان سرفراز به مناسبت سالروز ورودشان به میهن اسلامی. ▫️ خاطره ای از زبان سيد آزادگان، مرحوم علی اکبر ابوترابی ▫️در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌ گفتیم، اما به گونه ‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: چیه؟ اذان می‌ گویی؟ بیا جلو! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: چیه؟ من اذان گفتم نه او. آن بعثی گفت: او اذان گفت. برادرمان اصرار کرد که؛ نه، اشتباه می‌ کنی. من اذان گفتم. مأمور بعثی گفت: خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو. برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است. به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ١ و ٢) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌ بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت ‌ها آب می‌ پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی، یک دانه سمون (نان عراق) می‌ دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌ گفت: می‌ دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌ شوم. نان را فقط مزه مزه می‌ کردم که شیره ‌اش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌ آمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند، آب می‌ آورد، ولی می‌ ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌ كرد. می‌ گفت: روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌ شوم، گفتم: یا فاطمه زهرا! امروز افتخار می‌ کنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه ‌کام به شهادت برسم. سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا! افتخار می‌ کنم؛ این شهادت همراه با تشنه ‌کامی را، شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌ خورد و دهانم خشک شده است. در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌ آورد و می‌ ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌ زد که بیا آب آورده ‌ام. اعتنایی نکردم. دیدم لحن صدایش فرق می‌ کند و دارد گریه می‌ کند و می‌ گوید: بیا آب آورده‌ ام. مرا قسم می‌ داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم. عراقی‌ ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌ خوردند. ....تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌ گويد: بیا آب را ببر! این دفعه با دفعات قبل فرق مى كند. همین‌ طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم. لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم. بلند شدم، او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن! ....گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی ‌کنم. گفت: دیشب، نیمه‌ شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی؟! الان حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده ‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد. (راوى: سيد آزادگان سيد علی اکبر ابوترابی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @dokhtaran_chadory
برای اینکه دلهامان قُرص شود برای اینکه راه را گم نکنیم زندگی شما آزادگان میتواند برای ما یک ستارهٔ راهنما باشد .. | امام خامنه ای(حفظه اللّٰه تعالی) ۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن. @dokhtaran_chadory
نامه‌نگاری آزادگان با امام خامنه‌ای در طول اسارت 💠رهبرمعظم انقلاب: ما نامه‌هایی از بعضی از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتش‌بس تا امروز داشته‌ایم که به خانواده‌هایشان مینوشتند. وقتی خانواده‌ها میفهمیدند که ما مخاطب هستیم، نامه‌ها را می‌آوردند و به ما میدادند. من هم برای خیلی از این نامه‌ها جواب مینوشتم. می‌نوشتند که شما برای آزادی ما، به دشمن باج ندهید. این را اسیر می‌نوشت. این، برای یک ملت، خیلی مهم است که اسیرش در دست دشمن، به‌جای این‌که مثل انسانهای بی‌ایمان، مرتب التماس کند که بیایید من را آزاد کنید، نامه بنویسد که من میخواهم با سربلندی آزاد بشوم؛ نمیخواهد به خاطر آزادی من، پیش دشمن کوچک بشوید. اینها را ما داشتیم. اینها جزو اسناد شرف ملی ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود. 🍃🌸به‌مناسبت آغاز بازگشت آزادگان به میهن عزیز اسلامی ۲۶ مرداد ۶۹ @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 جوانِ باکام! 😉 خودتون رو دست کم نگیرید! قراره مشکلات بوسیله شما حل بشن... 👆 🌱 @dokhtaran_chadory
❤️ ✍حاج میرزا اسماعیل دولابی : 🔸برادر من! هميشه مواظب باش كه اگر تشنه ای در اطراف خود يافتی قدرش را بدان. برادرت، رفيقت، جوان خانه ات، زن و بچه ات، اينها را آب بده؛ ثواب دارد. يعنی محبّت بده. 🔸وقتی دو مؤمن با يكديگر مصافحه می كنند، هركدام محبّتش بيشتر باشد، افضل است؛ يعنی آب دهنده اوست. آب به زير دستش می دهد. حيات و عزّت در او بيشتر است. 🔸 دو مؤمن وقتی با هم مصافحه می كنند، اگر دو نهر آبند، وقتی با هم مخلوط شوند و برای خدا و ائمه (عليهم السلام) مصافحه كنند، هر كدام دارای دو نهر می شوند. 📚{طوبای محبت ، كتاب يک،صفحه ٢٨ علما} 🌱 @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙آیت الله ناصری دولت آبادی 🔸 عجل الله هفتاد برابر از پدر و مادر مهربان‌تر است! 🔸بسیار شنیدنی و تأثیرگذار👌 🏴 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱@dokhtaran_chadory
🔺کودکانتان چند ساعت در روز با گوشی مشغولند؟ 🔹کودکانی که بیشتر از 2 ساعت در روز صرف موبایل هوشمند یا تماشای تلویزیون می‌کنند در خطر آسیب مغزی هستند و می‌تواند به رشد ضعیف مغزی منجر می‌شود @dokhtaran_chadory
📸 آشنایی با مزایای شگفت‌انگیز سودوکو ‌ 🔸همه ما عادت داریم اوقات فراغت خودمون رو با کارهای مختلف پر کنیم یکی از این تفریح‌ها حل کردن سودوکو هست. ‌ 🔸سودوکو علاوه بر سرگرم کردن، باعث کاهش اضطراب می‌شه و می‌تونه به بهبود عملکرد حافظه هم کمک بکنه. @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سید میگفتن : اینا ڪی هستندمياري هيئت ؛ بهشون مسئوليت میدی؟! میگُفت:🍃 ڪسی ڪه توراه نیست ،اگه بیاد توی مجلس اهـل بیت و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی،میـره و دیگه هم برنمیگرده اماوقتی تحویلش بگیری،جذب همین راه میشه! 🕊🌷 🏴 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸 🌱@dokhtaran_chadory
💌 🌹شهـــید عباس آبیاری : 🌷┤♥️ ! ' 🔹مردم این زمانه ما را سرزنش میکنند که کجا میرویم و برای چه کسی میجنگیم ؟؟؟ اما اینان غافلند که ما خودمان قدم بر نمیداریم گویی مارا صدا میزنند ... 💗قلبمان پایمان را به حرکت وا میدارد ...جز اینکه دختر علی(علیه‌السلام ) ، حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) و کودک سه ساله حسین(علیه‌السلام) و... روی پیشانیمان مهر شهادت زده اند... من جوابی جز این ندارم که خون ما رنگین تر از زینب(سلام‌الله‌علیها ) نیست... @dokhtaran_chadory
28.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اگر مدافعان حرم نبودند این اتفاقات در ایران رخ می داد...😔 @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرا بشارت فردوس می‌دهد زاهد مگربه‌‌غیرِسرِکوی‌دوست‌جایی‌‌‌هست..؟! @dokhtaran_chadory
•♥️🥀• -دلم شش گوشه میخواهد -مراهم کربلایی کن..! @dokhtaran_chadory
دیر گاهیست دلم منتظر دعوت توست هرشب جمعه بر این عکس حرم میگریم 🥀 💔 @dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🏴ماجرای خواب مرحوم آیت الله هسته‌ای :* 🍁 من خیلی دوست داشتم که در عزای حضرت سیّدالشّهداء (ع) در مجلسی که موردنظر حضرت زهرا (س) است شرکت داشته باشم. لذا خیلی توسّل میکردم که به من بنمایاند کدام مجلس مورد توجّه ایشان است. من خیلی به این موضوع مُلِح بودم وخیلی پافشاری میکردم. 🍁 تا اینکه روزی عصر، (اوّل محرّم) پیش از آنکه برای انجام وظیفه از مجلس خارج شوم استراحت میکردم، حضرت را درخواب دیدم. از ایشان سؤال کردم که سیّدتی و مولاتی، اینهمه مجلس در عزای فرزند بزرگوار شما، سیّدالشّهداء (ع) وجود دارد، کدامیک از این مجالس مورد توجّه شماست؟ 🏴 فرمودند: هر جاییکه پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آن مجلس را دوست داریم و به آن مجلس توجّه داریم. 🍁 من دوباره پرسیدم چون غرض من آن بود مجلس خاص الخاصّی را معرفی بفرمایند.. مجدّداً در جواب همانرا فرمودند.... سه باره پرسیدم.... و باز فرمودند: هرجا که پرچم عزای حسین ما خورده باشد ما آنجا را دوست داریم و به آنجا توجّه داریم. 🍁امّا اینکه تو می‌پرسی،(نام و آدرس یک مجلسی را در سوهان‌پزخانه دادند که تقریباً اسم رایجی بود، مثلاً منزل مؤمنه خانم، نه اینکه این باشد، بطور مثال...) و گفتند خود ما هم در این شرکت میکنیم، امّا هرجا که پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آن توجّه داریم. مرحوم آقای هسته‌ای گفته بود من وقتی ازخواب بیدار شدم آدرس آنجا را گرفتم، آن محل را نمی‌شناختم. رفتم و راهنمایی شدم. وقتی به آن محل وارد شدم، یک جوی آبی بود و خانمی سر جوی آب نشسته بود، داشت استکان می‌شست (هنوز آنموقع در تهران لوله‌کشی آب نبود). 🍁 نام آنشخص را که درخواب بمن گفته بودند سؤال کردم، گفت: من هستم. گفتم: آیا شما مجلس روضه دارید؟ گفت: بله داریم. نشان داد، انتهای یک کوچهٔ بن بستی یک پرچم سیاهی زده بودند، این پرچم آنقدر کهنه شده بود که سیاهی آن به سفیدی میزد. معلوم بود سالیان متمادیست این پرچم عزا اینجا زده میشود. گفتم: شما روضه خوان هم دارید؟ گفت: از کسی دعوت کرده بودیم، آمد وقتی دید کسی نیست ناراحت شد و رفت... 🍁 آقای هسته‌ای یک سخنران معتبر بود، عالم بود، فروتنی کرد و گفت: اجازه میدهید من به اینجا بیایم برای شما روضه بخوانم؟ آن خانم استقبال کرد و گفت: بفرمایید. گفت من وقتی وارد آن منزل شدم یک اتاق داشت، آنقدر آن منزل محقّر بود که من همانروز اوّل قصد قربت کردم که هیچ وجهی از آنجا نگیرم، فقط قربه الی الله بیایم و بروم. معلوم بود کسیکه این روضه را گرفته فقیر است. یک صندوقخانه‌ای داشت و چای هم میریخت از صندوقخانه می‌آورد، چند نفر از زنان همسایه هم می‌آمدند، گاهی یک بچّه می‌آمد چای را می‌آورد و میگذاشت. و آن زن فقیر هم داخل صندوقخانه می‌نشست و گریه میکرد، همزمان با صدای گریهٔ او صدای گریهٔ دیگری را هم می‌شنیدم. تا دهه تمام شد... 🍁 جمعیّت زیادی هم نمی‌آمدند، فقط چند نفر زنهایی بودند که گاهی کم و زیاد میشدند، ولی روضه، زنانه بود. من هم اصلاً نمیخواستم وجهی بگیرم، لذا وقتی روز آخر از منبر آمدم عجله کردم که اصلاً من را صدا نزند بخواهد وجهی بدهد. دیدم آن زن درپشت سر من سرعت گرفت، مدام من را صدا میکرد. گفتم: ممنون هستم، خیر شما قبول، از شما بما رسیده است. تا بمن رسید و گفت: نه، شما باید این وجه را بگیرید. باز من اصرار کردم واو هم اصرار کرد. 🍁 عاقبت بمن گفت: من از شما رِندتر هستم. از این سخن او تعجّب کردم که یعنی چه من از شما رندتر هستم؟! گفتم: منظور شما چیست؟ گفت: من یکسال بمنزل مردم میروم آنجا خدمتگزاری میکنم تا اینکه وجهی را فراهم کنم برای عزای سیّدالشّهداء (ع) صرف کنم. یکسال بمنزل مردم میروم و خدمتکاری میکنم، حالا شما میخواهید این پول را از من نگیرید؟نمیشود!! 🍁 مرحوم آقای هسته‌ای گفت: من خیلی تعجّب کردم، فکر اینرا نمیکردم واقعاً کسی اینطور باشد. اصلاً عظمت این زن من را شکست که این زن چقدر باعظمت بود. اگر کسی یکسال بمنزل مردم برود و خدمتکاری کند، با همهٔ سختی که اینکار دارد، مبلغی را پس‌انداز کند تا صرف این وادی کند. گفت من خیلی تعجّب کردم، عظمت این زن من را شکست و من از او این وجه را گرفتم. وقتی گرفتم، گفتم: سؤالی از شما دارم، گفت: بفرمایید. گفتم: شما در صندوقخانه گریه میکردید من صدای گریهٔ دیگری هم از صندوقخانه می‌شنیدم، او که بود؟ عروس شماست؟ دختر شماست..؟ گفت: مگر درخواب بشما نگفتند خود ما هم می‌آییم درمجلس شرکت میکنیم؟ دیدم عجب زنی!! حتّی ازخواب من هم خبر دارد. من خیلی مبهوت شده بودم. عجب مجالسی، که ما از آن خبر نداریم. گفتم: خواهر،... من سال آینده هم بیایم در اینجا روضه بخوانم؟ گفت: تشریف بیاورید. سال بعد رفتم و دیدم فوت کرده است... رؤیای صادقه‌ای که حتّی صدق آن درعالم خارج هم واقع شده بود. حضرت فرموده بودند: هرجا پرچم عزای حسین ما زده شود ما آنجا را دوست داریم و به آنجا می‌رویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4327328206.mp3
8.16M
✏دنیا محل گذره ولی از روضه هات نه 🎤 (شب جمعه شب زیارتی امام حسین علیه السلام است صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ،باذکر پنج صلوات محمدی🌸🌷 @dokhtaran_chadory