دلیل اکثر دلخوری ها اینه که طرف روحش بزرگ نیست...چون به منبع بی نهایت که خداست متصل نیست..بخاطر همین روحش ضعیفه و زود ناراحت میشه.😢
کسی که بره سمت خدا انقدر از آدما بی نیازش میکنه که نگو...😅
هر چقدر با خدا بشی...کمتر حرف دیگران ناراحتت میکنه...👍
😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش
@dokhtaran_chadory
🌱🌸
⚠️#تلنگرانه🍃
دوست دارم نماز بخونم🧎🍀اما رفیقام مسخره میکنن🤪
دوست دارم حجاب🧕 داشته باشم اما اطرافیان نمیپسندن...
امام کاظم(علیه السلام) میفرمایند:
اگه تو دستت یه تیکه طلا⭐️ باشه، همه مردم بگن این سنگه باور میکنی؟
اگه یه تیکه سنگ دستت باشه همه مردم بگن طلاست باور میکنی؟ نه❌
پس حرف مردم رو بزار کنار،هیچ وقت نمیتونی همه رو راضی کنی😉💯
فقطططط حرف خدا و خواست او ...
@dokhtaran_chadory
004 Nardeboon e Asemoon.mp3
4.15M
#مهدیجان❤️
ریسه میبندن تو بهشت...
سید مجید بنی فاطمه
#پیشنهادی
#التماس_دعا
@dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️💫خدایا ؛
🌼💫خیلی ها
⚪️💫مریض دارن😷
🌼💫ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻥ، ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻦ
⚪️💫تنهان، ﻋﺎﺷﻘﻦ❣
🌼💫به حرمت رقیه خاتون سلام الله علیها
⚪️💫همہ رو حاجت روا بفرما
🌼💫و تمام فرزندان سرزمینم🇮🇷
⚪️💫را سلامت و زیر
🌼💫سایه پدر و مادر نگهدار
⚪️💫آمین یا رَبَّ 🙏
🌼💫الهی به حق این شب عزیز
🌼💫میلاد باسعادت عزیز دل ارباب
⚪️💫رقیه خاتون سلام الله علیها
🌼💫هر کسی هر حاجتی داره
⚪️💫اگر به صلاحش هست
🌼💫 به زودی بهش برسه
⚪️💫 امضای خدا پای آرزوهای قشنگتون
🌼💫فرخنده میلاد باسعادت
⚪️💫رقیه خاتون سلام الله علیها مبارک
@dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هر جا سخن از رقیه جان می آید
💫صوت صلوات عرشیان می آید
🌸درمجلس این سه ساله من معتقدم
💫عطر خوش صاحب الزمان می آید
🍃🌸الّلهُمَّ
🍃 🌸صلّ
🍃 🌸علْی
🍃🌸محَمَّد
🍃 🌸وآلَ
🍃 🌸محَمَّدٍ
🍃🌸وعَجِّل
🍃🌸 فرَجَهُم
@dokhtaran_chadory
1_5060099952957456467.mp3
2.44M
○•🌱
🎼نامه دختری به مولا امامـ رضا و اجابت مولا
#براساسماجراۍ واقعۍ
#پیشنهاددانلود 👌❤️
السلامـ علیڪ یا امامـ رئوف
ادرکنا...🙏🌹
@dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بس که بوی خوش تو رایحه ی غم دارد…
روز میلاد تو هم بوی محرم دارد!
دستهای کوچکی دارد، امّا
گره های بزرگی را باز میکند!
✨فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت #حضرت_رقیه (س) تبریک و تهنیت باد💐
#استوری
@dokhtaran_chadory
خدایا🌸
اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده ای،در آن قسمت که از این ماه باقیمانده ، بیامرزمان.🌿✨
@dokhtaran_chadory
Panahian-Clip-BozorgTatinKomakBeEmamZaman-64k.mp3
1.63M
🔸ما چه کاری میتونیم برای امام زمان(عج) انجام بدیم؟
🔸 امروز بزرگترین کمک به امام زمان(عج) چه کاری است؟
#کلیپ_صوتی🎙
@dokhtaran_chadory
🔰دختری که قول میدهد...
یک روز سردار دختر ۴ساله ام را در آغوش گرفت و از او پرسید:
"میخواهی چه کاره شوی؟ "
گفت: دکتر.
سردار گفت: "دکتر خوبی بشو که به اسلام خدمت کنی."
حالا بعد از شهادت سردار، دخترم می گوید من به سردار قول دادم. باید دکتر شوم.
اگر شهید نمیشد باید شک میکردیم!
شهادت، حق سردار بود.
👤راوی: یکی از اهالی روستای قنات ملک
#سردار_بی_مرز
@dokhtaran_chadory
[🕊🏳]••••
#تلنگر💡
آری؛ رَفتـ وُ رَفتـَند...🌿
تا آراّمـ سَر بر بالیّـن بُگـذاری🪁
او بـَرای آرامـِش تو جـاّنــ، داد...♥️
حاّلـ تو چه کــَردی برایِ او...(":
@dokhtaran_chadory
14.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مولودی جالبی از حاج میثم مطیعی با عنوان «سال مهدی(عج)» برگرفته از شعر میلاد عرفانپور با موضوعات #میلاد_امام_زمان (عج)، شعار سال ١۴٠٠ «تولید، پشتیبانیها و مانع زداییها»، آغاز قرن جدید و ..
@dokhtaran_chadory
📚❤️ خاطرات شهدا
خاطره طنز
صد تا به راست ، پنجاه تا به چپ
ما یك عده بودیم كه عازم جبهه شدیم. نه سازماندهی درستی داشتیم و نه سلاح و توپ و خمپاره و... رسیدیم به اهواز. رفتیم پیش برادران ارتشی و از آنها خواستیم تا از وجود نازنین ما هم استفاده كنند! فرمانده ارتشی پرسید: خُب، حالا در چه رسته ای آموزش دیده اید؟
همه به هم و بعد با تعجب به او نگاه كردیم. هیچ كس نمیدانست رسته چیست؟! فرمانده كه فهمید ما از دَم، صفر كیلومتر و آكبند تشریف داریم، گفت: آموزش سلاح و تیراندازی دیدید؟ با خوشحالی اعلام كردیم كه این یك قلم را واردیم.
ـ پس این قبضه خمپاره در اختیار شماست. بروید ببینم چه میكنید. دیده بان گزارش میدهد و شما شلیك كنید. بروید به سلامت!
هیچ كدام به روی مبارك خود نیاوردیم كه از خمپاره هیچ سررشته ای نداریم. رحیم گفت: انشااللّه به مرور زمان به فوت و فن همه سلاح های جنگی وارد خواهیم شد.
كمی دورتر از خط مقدم خمپاره را در زمین كاشتیم و چشم به بیسیم چی دوختیم تا از دیده بان فرمان بگیرد. بیسیم چی پس از قربان صدقه با دیده بان رو به ما فرمان «آتش» داد. ما هم یك گلوله خمپاره در دهان گل و گشاد لوله خمپاره رها كردیم. خمپاره زوزه كشان راهی منطقه دشمن شد. لحظه ای بعد بیسیم چی گفت: دیده بان میگه صد تا به راست بزنید!
همه به هم نگاه كردیم. من پرسیدم: یعنی چی صد تا به راست بریم؟
رحیم كه فرمانده بود كم نیاورد و گفت: حتماً منظورش این است كه قبضه را صد متر به سمت راست ببریم.
با مكافات قبضه خمپاره را از دل خاك بیرون كشیدیم و بدنه سنگینش را صد متر به راست بردیم. بیسیم چی گفت: دیده بان میگه چرا طول میدین؟
رحیم گفت: بگو دندان روی جگر بگذاره. مداد نیست كه زودی ببریمش!
دوباره خمپاره را در زمین كاشتیم. بیسیم چی از دیده بان كسب تكلیف كرد و بعد اعلام آتش كرد. ما هم آتش كردیم! بیسیم چی گفت: دیده بان میگه خوب بود، حالا پنجاه تا به چپ برید! با مكافات قبضه خمپاره را در آوردیم و پنجاه متر به سمت چپ بردیم و دوباره كاشتیم و آتش! چند دقیقه بعد بیسیم چی گفت: میگه حالا دویست تا به راست! دیگر داشت گریه مان می گرفت. تا غروب ما قبضه سنگین خمپاره را خركش به این طرف و آن طرف می كشاندیم و جناب دیده بان غُر میزد كه چرا كار را طول میدهیم و جَلد و چابك نیستیم.
سرانجام یكی از بچه ها قاطی كرد و فریاد زد: به آن دیده بان بگو اگر راست میگه بیاد اینجا و خودش صد تا به راست و دویست تا به چپ بره!
بیسیم چی پیام گهربار دوستمان را به دیده بان رساند و دیده بانكه معلوم بود حسابی از فاصله افتادن بین شلیك ها عصبانی شده، گفت كه داره میآد.
نیم ساعت بعد دیده بان سوار بر موتور از راه رسید. ما كه از خستگی همگی روی زمین ولو شده بودیم، با خشم نگاهش كردیم.
دیده بانكه یك ستوان تپل مپل بود، پرسید: خُب مشكل شما چیه؟ شما چرا اینجایین. از جایی كه صبح بودید خیلی دور شدین!
رحیم گفت: برادر من، آخر هی میگی برو به راست. صد تا برو به چپ. خُب معلوم كه از جایی كه اوّل بودیم دور میشیم دیگه.
ستوان اول چند لحظه با حیرت بروبر نگاهمان كرد. بعد با صدای رگه دار پرسید: بگید ببینم وقتی میگفتم صد تا به راست، شما چه کار میكردین؟
ـ خُب معلومه، قبضه خمپاره رو در
می آوردیم و با مكافات صد متر به راست می بردیم!
ستوان مجسمه شد. بعد پقی زد زیر خنده. آنقدر خندید كه ما هم به خنده افتادیم. ستوان خندهخنده گفت: وای خدا! چه قدر بامزه، خدا خیرتان بده چند وقت بود كه حسابی نخندیده بودم. وای خدا دلم درد گرفت.
ما كه نمی دانستیم علّت خنده ستوان چیه، گفتیم: چرا میخندی؟
ستوان یك شكم دیگر خندید. بعد خیسی چشمانش را گرفت و گفت: قربان شكل ماهتان برم، وقتی می گفتم صد تا به راست، یعنی اینكه با این دستگیره سر خمپاره را صد درجه به راست بچرخانید، نه اینكه كله اش را بردارید و صد متر به سمت راست ببریدش! و دوباره خندید.
فهمیدیم چه گافی دادیم. ما هم خندیدیم. دست و بالمان از خستگی خشك شده بود، اما چنان می خندیدیم كه دلمان درد گرفته بود.
@dokhtaran_chadory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱
یاامامرضادلمیهدنیاتنگشدهبرات...💔😔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین علیه السلام
7980677_386.mp3
4M
🌺خداروشکر یه عمریه رقیه ای شد
همه دلهامون
🎤 کربلایی محمدحسین_پویانفر
@dokhtaran_chadory