eitaa logo
خادم الحسین🇵🇸
60 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
49 فایل
بسم رب الحسین . باید از تاریخ بگوییم تا جاۍ جلاد و شھید عوض‌ نشود ! __ ‌__ جهت پرسش و صحبت ... @ya_Zahra1183 _____________________ • انتشار دهنده باشید ، ممنونیم . ____________________
مشاهده در ایتا
دانلود
😍داستان زیبا 😍 💠 یه شب حسین به خوابم اومد. مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.☘ مهر دقیقا شبیه سنگ مزارش بود. فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود. ☘ 🕹 رنگ متن پاسدار شهید مدافع حرم در مهر، مثل سنگ مزارش به رنگ قرمز بود.☘ دیدم بعضی ها، نامه📜 میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه.☘ 🌹 حسین گفت: من پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم.☘ همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم که خیلی هم محجبه نبود. داشت گریه 😭می کرد. از من پرسید : شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم: من خواهرش هستم.☘ من رو در آغوش گرفت و گفت: راستش من خیلی بد حجاب بودم😔. اصلا اهل دین و مذهب نبودم.☘ یک روز که داشتم در شبکه های مجازی📱 جستجو می کردم، تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم. خیلی منقلب شدم.☘ در مورد شهید تحقیق 🔎کردم. بعدها شهید رو در خواب دیدم. 🌹 این شهید در زندگی من تأثیر بسیاری گذاشت. ✅ باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. ☘ ✅ سالها بود که اصلا نماز نمی خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم، نماز خوون شدم.📿☘ من هم خوابی رو که دیده بودم برای خانم تعریف کردم... 📒 🦋
یک مهندس روسی تعدادی کارگر👷 ایرانی استخدام کرد. کارگر ها موقع اذان🛐 نمازشونو می خوندند. یه روز مهندس روسی بهشون اخطار ❗️داد که اگه موقع کار نماز بخونید آخر ماه از حقوقتون کم می کنم!💵💶 بعضیا از ترس😖 این که حقوقشون💵 کم نشه نماز رو بعد از کار میخوندن🛐 و بعضی هم همچنان اول وقت...🕜 آخر ماه شد. مهندس 👷به اونایی که نماز اول وقت رو ترک نکردن بیشتر از حقوق💵 عادی(ماهیانه)داد! بقیه بهش اعتراض😠 کردند که چرا به اینا حقوق بیشتری دادی؟!😳 گفت:اهمیت دادن این افراد به نماز 🛐و چشم پوشی👁 از کسر حقوق نشون💵 میده ایمانشون 🙏بیشتر از شماست. این تیپ آدما هیچوقت در کار خیانت😈 نمی کنند همون طور که به نمازشون🛐 خیانت نکردن🙌 #داستانک #نماز_اول_وقت @dokhtaran_chadory
🚌 دانش‌آموزان را با اتوبوس به اردو می‌بردند. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» 🔸رتفاع اتوبوس هم سه متر بود. ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود. 🔸اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف می‌کند. پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ 🔸یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من می‌دانم!» 🔸یکی از مسئولین اردو به پسر می‌گوید: «برو بالا پیش بچه‌ها و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی می‌آورد.» 🔸مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه‌حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلم‌مان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درون‌مان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.» 🔸مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. 🔸خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است. @dokhtaran_chadory
[•°🌿🌻°•] 🕌 قبل از اینکه وارد مسجد شوم، یک گروه خبری برای مصاحبه با نمازگزاران آمده بود. از من هم مصاحبه کردند. از من پرسیدند: بهترین آرزو یا دعات چیه؟ بی‌درنگ گفتم: دعا برای ظهور امام زمان (عجل‌الله). 📿 نماز شروع شد. در قنوت نماز برای «خودم» دعا کردم: ربَّنا آتنا في الدُّنیا حَسنه… آخر نماز به این فکر کردم که چرا قنوت نمازم با آرزویم یکی نیست؟! الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج @dokhtaran_chadory
‌••|🌿🌸|•• نازک‌نارنجی‌ترین فصل سال که سه ماه تمام پریشان می‌کند موهای خود را بین درختان نارنجی و زرد و قرمز. گاه زار زار می‌گرید و وقتی دیگر، شیون‌کنان ابرها را برهم می‌زند. با این همه غُرغُر و زاری اما خواستنی و دلکش است. دستانش بوی عطر نارنگی می‌دهد و وقتی می‌خندد، انارها تَرَک می‌خورند. بعضی وقت‌ها که از خجالت سرخ می‌شود، خون می‌چکد از پرتقال‌ها و خرمالوها گس می‌شوند از دلبری‌اش. ❤️🌿 غروب‌هایش، یک خیابان پُر از پولکی موهای رنگارنگش را می‌طلبد که خِش‌خِش کند زیر پا و یار باشد که هم‌پای تو قدم‌زنان بخواند: پائیز می‌رسد تا مرا مبتلا کند با رنگ‌های تازه مرا آشنا کند او می‌رسد که از پس سال‌ها انتظار اندوه‌های تازه نیارد [خدا کند] قول داده خوش کند امسال دل مرا قول داده خود بنشیند و دعا کند شاید اثر کند و خدای فصل‌ها یک فصل را بخاطر او جابه‌جا کند او قول داده به قولش وفا کند درد دل عاشقان مهدی را دوا کند و پایان انتظار شیعه را صدا کند... الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج @dokhtaran_chadory
‌••|🌿🌼|•• روز ، دعای ندبه رفت. از تمام مردم یک شهر چند نفری بیشتر نیامده بودند. سخنران قبل از دعا، نیم ساعتی حرف زد. از همه چی حرف زد الا امام زمان! و بعد دعای ندبه شروع شد. تندی دعا را خواندند و بعد همه رفتند. موقع برگشت بغض کرد و گفت: آقا جان! ما رو ببخش که حتی روزهای جمعه هم بین عاشقانت، این‌قدر مظلومی... اگه ما پای کار بودیم تنهاییت، به ۱۲ قرن نمی‌رسید!😭❤️ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج 💛🌿↓ 🌱@dokhtaran_chadory