eitaa logo
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
1.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
748 ویدیو
10 فایل
اینجا دل به دریا بزنید و از میان صدف های طلایی و نقره ای لحظه ها مروارید درخشان استعدادهایتان را صید کنید 🌱 ارتباط با ما @dokhtarane_morvarid
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 شنبه را با غزلی، چای وُ کتابِ شعری 🍁 می‌شود بود در این صبحگه پاییزی😍 شروع این هفته با هفته های دیگه فرق داره چون آغاز هفته‌ی و هست و چقدر قشنگه امروز خودمون رو چند خط کتاب مهمون کنیم😉 🍂 صبح نارنجی تون سرشار از آرامش 🍂 ☺️آرامشی از جنس یک کتاب ناب😊 ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 کتاب حاضر، روایتی جذاب و خواندنی از حر زمانه ما، جوان دهه هفتادی، شهید مدافع حرم مجید قربانخانی است... در مکتب امام حسین علیه السلام، عاشورا تاریخ و زمان نمی شناسد..... حتی اگر سابقه ی خوشی نداشته باشی اما قلبت آسمان را بجوید، با یک نگاه امام حسین علیه السلام، حر خواهی شد و قربانی امام زمانت.... یک روز حربن یزید ریاحی، حر عاشورا می شوی، یک روز شاهرخ ضرقامی ، حر انقلاب و روزی مجید قربان خانی، حر مدافعان حرم.... آیا تو نیز ، روزی «حر» خواهی شد؟؟ با هم برشی از کتاب را بشنویم: 👇👇👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
majid-barbary.....m4a
5.64M
✨📓✨ ✨📓✨ 📚 📖 🖌اثر : 🖇انتشارات: گوینده:یگانه رهدار ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 رهبری و توصیه به : «من در نوجوانی خیلی کتاب نگاه می کردم. منزل ما هم کتاب زیاد بود... پدرم کتابخانه خوبی داشت و خیلی از کتاب ها هم برای برای من مورد استفاده بود. البته خود ما هم کتاب داشتیم و کرایه هم می کردیم. نزدیک منزل ما یک کتابفروشی بود که کتاب کرایه می داد. من رمان و اینها که می خواندم معمولا از آنجا کرایه می کردم... با انس داشتم. البته الان هم از خیلی از نوجوانان بیشتر مطالعه می کنم... این را هم بدانید!» ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😅😂😄 😄😂😅 بچه‌ها بیاین جوک کتابی گیرآوردم‌واستون😅   گویند:‌ داروفروشی وارد دکان کتاب­فروشی همسایه خود شد و کتابی را که تازه از چاپ بیرون آمده بود برداشت و نگاهی کرد👀 و پرسید:‌ آیا این کتاب خوبی است؟‌؟ کتاب‌فروش گفت:‌ نمی­دانم! من آن را نخوانده­‌ام، داروفروش با حالتی فخرآمیز گفت:‌ من تعجب می­کنم که شما چطور کتاب­هایی را می­فروشید که خودتان آن‌ها را نخوانده­‌اید؟‌😏 کتاب­فروش در پاسخ او گفت:‌😉 همان­طور که شما داروهایی را به فروش می­‌رسانید، که خودتان از آن نخورده­‌اید!😝 _دیگه عبرت گرفت و دفعه‌ آخرش بود با کتاب‌ فروشا بحث می‌کرد😂 ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📚 #رمان_پاتوق 📖 #به_سوی_رهایی 📝#قسمت_بیست_و_ششم *ﺑﻪ ﺭﻭﺍﯾﺖ زینب* ﻣﺎﻣﺎﻥ:زینب ﺍﻭﻣﺪ
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📚 📖 📝 به روایت زینب چند شاخه از موهامو ریختم رو صورتم دوباره با خودم گفتم:کسی لیاقت نداره از زیباییهای من استفاده کنه. دوباره موهامو هل دادم زیر شال و کیفمو برداشتم و رفتم تو آشپزخونه.تازه الان مامانو دیدم . _سلام صبح بخیر . مامان:علیک سلام بیا این لقمه رو بگیر بخور به صبحانه نمیرسیم دیر شد. بابا:من تو ماشین منتظرم بیایید از اتوبوس پیاده شدیم .اوه اوه یه سربالایی با شیب تند رو باید پیاده میرفتیم . فاطمه:اوه اوه یا علی بگو بریم. _یا علی بگم؟ _فاطمه:آره دیگه یعنی از حضرت علی مدد بگیر. _چه جالب اتفاقا برام سوال شده بود چرا موقع خدا حافظی میگی یا علی. فاطمه معنی یا علی رو گفت ولی هنوزم نمیتونستم درک کنم. اما ناخداگاه زیر لب گفتم یا علی و دست فاطمه رو گرفتم و رفتیم بالا.مامانامون پشت سرمون بودن و منو فاطمه هم جلو .دیگه تقریبا رسیده بودیم. _فاطمه:اول بریم زیارت یا استراحت؟ _نمیدونم هر جور دوست داری . _فاطمه:خب بیا بریم فعلا یه ذره استراحت کنیم بعد میریم. _باشه بریم... . سفر یک روزه امامزاده داوود هم تموم شد و میشه گفت یکی از بهترین تجربه های زندگیم بود تجربه ای که دید من رو نسبت به دین و آدم های اطرافم دیگه کاملا تغییر داد و شد جرقه ای دوباره 🖌نویسنده : ... ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا