eitaa logo
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
1.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
748 ویدیو
10 فایل
اینجا دل به دریا بزنید و از میان صدف های طلایی و نقره ای لحظه ها مروارید درخشان استعدادهایتان را صید کنید 🌱 ارتباط با ما @dokhtarane_morvarid
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍭 🍭 ✨ آموزش 📍مواد لازم: هلوی له شده👈 یک لیوان خامه صبحانه👈 ۱۰۰ گرم شکر👈 نصف لیوان بستنی وانیلی👈 ۴ ق غ پودر ژله با طعم هلو👈 یک بسته آب جوش👈 ۱/۵ لیوان پودر ژلاتین👈 ۱/۵ ق غ پر 📌طرز تهیه ✅ ابتدا پودر ژلاتین رو با ۴ ، ۵ قاشق غذاخوری آب مخلوط کنید و بزارید روی بخار کتری تا باز بشه ✅ پودر ژله رو با یک و نیم لیوان آب جوش مخلوط کنید و بزارید روی بخار آب تا ذراتش باز بشن ✅ هلوها رو پوست بکنید و خوب میکس کنید ✅ شکر ، خامه صبحانه وبستنی رو بریزید داخل مخلوط کن تا مخلوط و یکدست بشن ✅سپس ژله خنک شده وژلاتین خنک شده رو بهش اضافه کنید ✅حالا قالبتون رو کمی چرب کنید و مواد رو بریزید داخلش ✅ بزارید یخچال به مدت ۶ تا ۷ ساعت بعد ✅با چاقو دورقالب رو آزاد کنید و قالبتون و برگردونید 👌این دسر خیلی لطیفه نوش جان «این مقدار مواد، به اندازه قالبی که توی تصویر میبینید، براتون آماده میشه» ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
بسم رب العشق #قسمت_چهل_سوم - 😍 #علمـــــدارعشــــــق😍# ساعت ۷ باید دانشگاه باشم قراره امروز یه
بسم رب العشق - 😍 😍# قرارشد آقای صبوری بره ماشین آقا مرتضی رو ببره خونشون منم زهرا و آقا مرتضی بردم خونشون رسوندم رسیدم خونه تا واردشدم عزیزجون منو دید هول کرد گفت: خاک توسرم نرگس کجا بودی😨😱 چرا آستین چادرت پاره شده ؟ چرا شلوارت خونیه ؟ چه بلای سرت اومده همه چیز رو برای عزیزجون و آقاجون تعریف کردم آقاجون : خداشکر آقامرتضی رسیده و اگرنه معلوم نبود چی میشد باباجان تایم رفتنتون رو تغییر بدید - آره تغییر میدیم عزیزجون : حاج آقا شما پاشو یه زنگ بزن خونشون ازش تشکرکن بعدهم بگو شب یه سر میریم دیدنش آقاجون : باشه چشم حاج خانم رفتم تو اتاق از زهرا یه پیام داشتم پیامو باز کردم نرگس سادات آجی از فردا ساعت ۱۰ بیا دانشگاه - باشه چشم خواهری زهرا : شب میاید خونه ما ؟!!😃 - آره زهرا : برو استراحت خیلی ترسیدی امروز عزیزجون : نرگس دخترم بده چادرت رو بندازم بیرون از امروز به بعد چادرمهندسی تو سر کن - باشه شام خوردیم به سمت خونه آقا مرتضی اینا حرکت کردیم پدرم سرراه براش چندتا آبمیوه خرید چشمای آقا مرتضی خیلی خوشحال بود یه ساعتی نشستیم بعد اومدیم خونه ساعت ۹ صبح بود چادر مدل مهندسی از داخل کمد برداشتم لباسام پوشیدم به سمت دانشگاه راه افتادم رسیدم دانشگاه اومدم برم سمت بسیج دانشگاه که صدای آقا مرتضی مانع از ادامه حرکتم شد + خانم موسوی برگشتم سمتش - سلام آقای کرمی بابت دیروز واقعا شرمندم + دشمنتون شرمنده وظیفه ام بود - ممنونم + خانم موسوی دیروز یه حرفی تو بیمارستان زدید منظورتون این بود که پاسختون مثبته ؟🙂 سرم انداختم پایین -آقای کرمی من خیلی کاردارم با اجازتون + میگم مادرم امشب با حاج خانم تماس بگیرن 😶 رفتم سمت بسیج دانشجویی برنامه انجام دادیم وتا ساعت ۶ غروب طول کشید رسیدم خونه عزیزجون: سلام دخترگلم - سلام عزیزجون خسته نباشید عزیزجون: برو لباستو عوض کن بیا باهات حرف دارم - بفرمایید من درخدمتم عزیزجون : نرگس سادات امروز همسر حاج کمیل زنگ زده بودن اینجا - خوب به سلامتی عزیزجون: زنگ زده بود تو برای آقامرتضی خواستگاری کنه نظرتو چیه نرگس سادات ؟ - عزیز من درس دارم عزیزجون : مادر فدای شرم و حیات بشه پس مبارکه 😍 ❤️                          ─┅─✵🕊✵─┅─                       @Dokhtaran_morvarid                          ─┅─✵🕊✵─┅─
بسم رب العشق - 😍 😍# قراره ساعت ۶ غروب آقا مرتضی اینا بیان خونمون یه کت و شلوار مجلسی کرم رنگ پوشیدم با یه روسری بلند سفید طلاکوب روسریم مدل لبنانی سرم کردم چادر سفید رنگ سرکردم اومدم تو پذیرایی عزیزجون : مادر فدات بشه ک مثل فرشته ها شدی ساعت ۶ بود صدای زنگ در بلند شد آقاجون در بازکرد سلام حاج کمیل خوش اومدی همه نشسته بودند عزیزجون: نرگس دخترم چای بیار اول به حاج کمیل و خانمش گرفتم بعد مامان و بابام زهرا به آقا مرتضی رسیدم یک کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید پوشیده بود حاج کمیل : حاجی اگه اجازه میدید این دوتا جوان برن حرفاشون رو باهم بزنن بابا: حاجی صاحب اختیاری نرگس بابا با آقامرتضی برید حیاط حرفاتون رو بزنید جلوتر از مرتضی رفتم تو‌حیاط +چه حیاط خوشگلی دارید - ممنونم + خانم موسوی اینا ادعا نیست خودتون ۳ ترم بامن هم دانشگاهید زندگیم فدای حضرت علی و بچه هاشون هست از لحاظ مالی هم خودتون میدونید که مشکلی ندارم خداروشکر یه ۴۵ دقیقه حرف زدیم وارد اتاق شدیم مادر مرتضی : دخترم دهنمون شیرین کنیم - هرچی آقاجونم بگن آقاجون : مبارک باشه حاج کمیل : حاجی محرمشون کنیم تا عقد تو محیط دانشگاه راحت باشند آقاجون : بله ان شاالله آزمایشهاشون انجام بدن و بعد تا عقدشون ببینیم چه تاریخی بهتر هست ❤️                          ─┅─✵🕊✵─┅─                       @Dokhtaran_morvarid                          ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ملت ما جنايت‌های آمریکا را فراموش نمی‌کند❗️ ⚠️رئيس جمهور آمريكا فرمانده ناوی كه هواپيمای مسافربری ايران را ساقط كرد،مدال داد! مدام درباره دفاع از حقوق بشر و...سخن میرانند اما خود حیا را سرکشیده وانسانیت را قِی کرده اند... 🗓بازنشر به مناسبت ١٢ تيرماه سال۶۷؛ سالروز نابود کردن هواپیمای مسافربری ايران به‌وسیله‌ی شلیک موشک آمريكا           ─┅─✵─┅─        @Dokhtaran_morvarid            ─┅─✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوجه تیغی هم خیلی موجود عجیبیه، کل دوران تکاملش رو گذاشته واسه اینکه سلاح بسازه. بابا شاید با حرف حل شد حالا، یکم از خرگوش یاد بگیر😁🤣🤣 😄😉😊 @Dokhtaran_morvarid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
بسم رب العشق #قسمت_چهل_وچهارم - 😍 #علمــــدارعشـــق😍# قرارشد آقای صبوری بره ماشین آقا مرتضی رو بب
بسم رب العشق - 😍 😍# مرتضی اینا که رفتن دیدم گوشیم داره ویبره میره اس مس بود باز کردم از طرف زهرا بود زنداداش جونم داداشم میگه فردا ساعت ۸ حاضرباش خانم بیایم دنبالت بریم آزمایشگاه - چشم خواهرشوهر جان از خواب بیدارشدم - مامان مامان من کدوم مانتو و روسریم بپوشم عزیزجون : الان میام کمکت چی شده نرگس جان - مامان الان میان من چـــــــــــی بپوشم عزیزجون: اون مانتو صورتی آستین سه ربع با شلوار دمپا مشکی با ساق دست سفید و روسری سفید داشتم حاضر میشدم صدای زنگ دراومد عزیزجون : پسرم بیاید بالا + ممنونم مادرجان به نرگس خانم میگید بیان یهو رفتم بیرون باخجالت گفتم من حاضرم قرار بود زهرا و همسرشم باما بیان آزمایش دادیم گفتن فردا جواب حاضره قرارشد مرتضی بره جواب بگیره اگه مشکلی نبود با بچه ها بیان دنبالم بریم برای خرید حلقه خیلی استرس داشتم گوشی گرفته بودم دستم بهش زل زده بودم شماره زهرا نمایان شد . - جانم زهرا √ حاضرباش میایم دنبالت - باشه وارد پاساژ شدیم زهراگفت : علی جان من اینجا یه لباس دیدم بریم اون ببین بعد رو به ما گفت شماهم برید حلقه بخرید با مرتضی آروم و خجول به حلقه ها نگاه میکردیم + نرگس خانم اگه از حلقه ای خوشتون اومد حتما بگید - بریم داخل دوتا رینگ ساده سفیدانتخاب کردیم داشتم از مغازه میومدم بیرون که مرتضی صدام کرد + نرگس خانم یه لحظه بیا این انگشتر زمرد ببین انگشتر گرفت سمتم قشنگه خانم ؟ - بله قشنگه + مبارکت باشه -آخه این خیلی گرون آقای کرمی +نرگس خانم دیگه از بعد شما سادات منی منم همسرت بانوجان دیگه اون طوری صدام نکن -چشم اما این گرونه 😥😥😥🙈🙈 + نه نیست مبارکت باشه ❤️                          ─┅─✵🕊✵─┅─                       @Dokhtaran_morvarid                          ─┅─✵🕊✵─┅─