eitaa logo
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
1.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
748 ویدیو
10 فایل
اینجا دل به دریا بزنید و از میان صدف های طلایی و نقره ای لحظه ها مروارید درخشان استعدادهایتان را صید کنید 🌱 ارتباط با ما @dokhtarane_morvarid
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🏴🕊 🕊🏴🕊 ▪️فرهنگ عاشورا ▪️ زمینه ساز فرهنگ انتظار است... و ادامه‌ ی عاشوراست؛ و چشم به راه حسین دیگری نشستن در کربلایی به وسعت جهان... هنوز هم ندای «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی» در گوش زمین می‌پیچد... اما اینبار، مهدی ست که یار می‌خواهد... 🏴 مولا جان یا صاحب الزمان 🏴 😭 🎞 این نجوای دلنشین را🎞 ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 حضرت امام مهدى (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) در زیارت ناحیه مقدّسه خطاب به (علیه السلام) می فرمایند: لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ؛ هر صبح و شام بر تو گریه و شیون میکنم و در مصیبت تو به جاى اشک، خون میگریم . ( 📓بحار الأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۲۳۸ ) با اشک روضھ را صدا بزن شاید به حُرمت غم عُظمے ظهور کرد! 🥀 🥀 ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨📒✨✨ ✨✨📒✨✨ 📖 📋 :سقوط خط 📝 از جا بلند شدم... بين جنازه شهدا، علي رو روي زمين مي کشيدم... بدنم قدرت و توان نداشت... هر قدم که علي رو مي کشيدم... محکم روي زمين مي افتادم... تمام دست و پام زخم شده بود... دوباره بلند مي شدم و سمت ماشين مي کشيدمش... آخرين بارکه افتادم... چشمم به يه مجروح افتاد... علي رو که توي آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش... بين اون همه جنازه شهيد، هنوز يه عده باقي مونده بودن... هيچ کدوم قادر به حرکت نبودن... تا حرکت شون مي دادم... ناله درد، فضا رو پر مي کرد. ديگه جا نبود... مجروح ها رو روي همديگه مي گذاشتم... با اين اميد... که با اون وضع فقط تا بيمارستان زنده بمونن و زير هم، خفه نشن... نفس کشيدن با جراحت و خونريزي، اون هم وقتي يکي ديگه هم روي تو افتاده باشه! آمبولانس ديگه جا نداشت... چند لحظه کوتاه... ايستادم و محو علي شدم... کشيدمش بيرون... پيشونيش رو بوسيدم... برمي گردم علي جان... برمي گردم دنبالت...و آخرين مجروح رو گذاشتم توي آمبولانس. آتيش برگشت سنگين تر بود... فقط معجزه مستقيم خدا... ما رو تا بيمارستان سالم رسوند... از ماشين پريدم پايين و دويدم توي بيمارستان تا کمک! بيمارستان خالي شده بود؛ فقط چند تا مجروح... با همون برادر سپاهي اونجا بودن... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پريد... باورش نمي شد من رو زنده مي ديد... مات و مبهوت بودم... بقيه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه... بايد خالي شون کنيم دوباره برگردم خط... به زحمت بغضش رو کنترل کرد... ديگه خطي نيست خواهرم... خط سقوط کرد... الان اونجا دست دشمنه... يهوحالتش جدي شد! شما هم هر چه سريع تر سوار آمبولانس شو برو عقب... فاصله شون تا اينجا زياد نيست... بيمارستان رو تخليه کردن، اينجا هم تا چند دقيقه ديگه سقوط مي کنه... يهو به خودم اومدم... ..... ⏱                            ─┅─✵🕊✵─┅─                  @Dokhtaran_morvarid                    ─┅─✵🕊✵─┅─
✨✨📒✨✨ ✨✨📒✨✨ 📖 📋 :علمدار نیامد😭 📝 علي... علي هنوز اونجاست...و دويدم سمت ماشين... دويد سمتم و درحالي که فرياد مي زد، روپوشم رو چنگ زد... مي فهمي داري چه کار مي کني؟ بهت ميگم خط سقوط کرده...هنوز تو شوک بودم. رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد. جا خورد... سرش رو انداخت پايين و مکث کوتاهي کرد... خواهرم سوار شو و سريع تر برو عقب... اگر هنوز اينجا سقوط نکرده بود... بگو هنوزتوي بيمارستان مجروح مونده... بيان دنبالمون... من اينجا، پيششون مي مونم... سوت خمپاره ها به بيمارستان نزديک تر مي شد... سرچرخوند و نگاهي به اطراف کرد... بسم الله خواهرم! معطل نشو... برو تا دير نشده...سريع سوار آمبولانس شدم. هنوز حال خودم رو نمي فهميدم... مجروح ها رو که پياده کنم سريع برمي گردم دنبالتون...اومد سمتم و در رو نگهداشت... شما نه... اگر همه مون هم اينجا کشته بشيم... ارزش گير افتادن و اسارت ناموس مسلمان، دست اون بعثي هاي از خدا بي خبر رو نداره، جون ميديم... ناموسمون رو نه... يا علي گفت و در رو بست... با رسيدن من به عقب... خبر سقوط بيمارستان هم رسيد... « شهيد سيد علي حسيني در سن ۲۶ سالگي به درجه رفيع شهادت نائل آمد... پيکر مطهر اين شهيد... هرگز بازنگشت... « جهت شادي ارواح طيبه شهدا صلوات... ..... ⏱                            ─┅─✵🕊✵─┅─                  @Dokhtaran_morvarid                    ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20200815-WA0018.mp3
5.1M
✨📓✨ ✨📓✨ 🌸و اما نامه جدید پر رمز و راز... یه عینک‌زیبای مینیاتوری صورتی👓💖 دنیای قهرمان دخترونه... دنیای زیبا و جذاب... دنیایی رو به جلو... 🎧 😊 🎧 تهیه شده توسط 🌱 سازمان بسیج‌ جامعه‌ زنان‌🌱 خراسان رضوی ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📓✨ ✨📓✨ معرفی کتاب کآشوب📚 ویژه‌ماه و و حسینی کآشوب حجم عجیبی از اتفاقات بسیار خوب را در خودش رقم زده است. افراد گوناگون با نگاه ها و حس و حال های مختلف یک واقعه را تعریف کرده اند اما وقتی وارد روایت ها می شوی، حس می کنی هر روایت به دنیایی غیر از روایت دیگر تعلق دارد. اصلاً وقتی کآشوب را می خوانی ناگهان یکه می خوری که وای! در این حادثه‌ای که همه هم دیده ایم، چقدر اتفاق ندیده و زاویه ی نرفته هست... شخصیت های روایت ها بسیار متنوع اند: از منبری و روضه خوان و هیأت دار و گریه کن و خادم و خادمه ی هیأت گرفته تا عاشوراپژوه و حتی عاشوراپرهیز و حتی بچه ی شش ساله ی مردِ روضه خوان. روایت ها لهجه دارند.‌‌‌.. از کوره های پایین و آپارتمان های بالای تهران تا خاوه و قم و اصفهان و سبزوار و خوزستان و حتی تا روضه های خانگی کانادا! هر یک تصویر کوچکی از روضه ی شهر خودشان هستند؛ کآشوب را همان اندازه که می توان مجموعه روایتی دید که باید خواند و از نگارگری راویانش و تصویرهای جذابی که به چمشت می دهند، لذت برد، می توان حتی یک پژوهش اجتماعی درباره علیه السلام و واقعا شمرد و با نگاهی دیگر در پی چیزی شبیه احساس خوشِ خواندن روایت هایی اینچنین بود... 🏴 🏴 ─┅─✵🕊✵─┅─ @Dokhtaran_morvarid ─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا