فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای این هفته دوقلوها
👈ویژه اوناییه که دوست دارن
از دنیای دخترونشون💕
حسابی لذت ببرن😍
🎞منتظرمون باشین😉
✨
13.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#من_ارزشمندم 😉✋
😩حوصله هیچ کاری رو ندارم😩
😇اگه شما هم با
👆همین مسئله👆
مواجهین...
📍پس داستان امروز دوقلوها رو
از دست ندین😉
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🎓دانشجو یعنی تلاش، امید،
آینده، صبر، یعنی تو، یعنی من...
یعنی تمام اونایی که رفتن
تا ما بمونیم!🌹💪
روز دانشجو، روز اعلام اعتقاد و اعتماد
به نسلی است که نقشی اساسی و پایهای در پیشرفت و آبادانی ایران اسلامی داشته و برای ارتقای روزافزون معرفت و آگاهی،عزم خود را جزم نموده وکمر همت برای فتح سنگرهای علم و دانش بستهاند... :)
۱۶ آذرماه #روز_دانشجو
برهمهدانشجویانگُلمبارک😍🌸
@Dokhtaran_morvarid
آیا میدانید🤓
دلستر رو برعکس کنین چی میشه؟🤔🤔🤔
خب معلومه میریزه😐
نگو که داشتی برعکس میخوندیش😂👊
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
رفتم داروخونه دکتره گفت پونصدی داری؟🤔
برگشتم دست کردم تو جیبم یه چسب زخم بهش دادم😒😂
بالاخره انتقامم رو گرفتم😂💪
#عصرونه #لبخند #سرگرمی #لطیفه
😄😉😊 👉 @Dokhtaran_morvarid
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_چهل_شش فرزندان اسلام جملات و شعارهایی
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #سرزمین_زیبای_من
📋 #قسمت_چهل_هفت
کانون شرارت
دوره زبان فارسی تموم شد … ولی برای همه ما تازه واردها خوندن متن ها کار راحتی نبود …بقیه پا به پای برنامه های آموزشی پیش می رفتن اما قضیه برای من فرق می کرد … .
سوالاتی که روز دیدار، توی ذهنم شکل گرفته بود … امانم رو بریده بود و رهام نمی کرد … باید می فهمیدم … اصلا من به خاطر همین اومده بودم … .
شروع به مطالعه کردم … هر مطلبی که پیرامون حکومت و رهبری جامعه دینی نوشته شده بود رو می خوندم … گاهی خوندن یک صفحه کتاب به زبان فارسی … یک ظهر تا شب طول می کشید … گاهی حتی شام نمی خوردم تا خوابم نبره و بتونم شب رو تا طلوع، مطالعه کنم … .
و این نتیجه ای بود که پیدا کردم …
حکومت زمین به خدا تعلق داره … و پیامبر و اهل بیتش، واسطه زمین و آسمان … و ریسمان الهی هستن … و در زمان غیبت آخرین امام … حکومت در دست فقیه جامع الشرایط، امانته … .
حکومت الهی … امت واحد … مبارزه با استعمار، استکبار، سرمایه داری … مبارزه با برده داری … تلاش در جهت تحقق عدالت …و … همه اینها مفاهیم منطقی، سیاسی و حکومتی بود … مفاهیمی که به راحتی می تونستم درک شون کنم… اما نکته دیگه ای هم بود … عشق به خدا… عشق به پیامبر و اهل بیت رسول الله …
عشق از دید ما، چیز دیگه ای بود… و این مفهوم برام قابل فهم نبود … اما موضوع ساده ای نبود که بشه از کنارش رد شد … مرگ و کشته شدن در راه هدف، یه تفکر پذیرفته شده است … انسان هایی هم بودند که به خاطر نجات همسر یا فرزند، جون شون رو از دست دادن … اما عشق به خدا؟ … و عجیب تر، ماجرای کربلا …
چه چیزی می تونست خطرناک تر از مردمی باشه که مفهوم عشق به خدا در بین اونهاست … و به راحتی حاضرن جانشون رو در راه اون بدن!… .
خودشون رو یک امت واحد می دونن … و هیچ مرزی برای این اعتقاد و فدای جان، وجود نداره … .
تازه می تونستم علت مبارزه حکومت های سرمایه داری رو با اسلام بفهمم … و اینکه چرا همه شون با هم ایران رو هدف گرفته بودن … شیوع این تفکر در بین جامعه غرب … به معنای مرگ و نابودی اونها بود … .
مردمی که مرزهای فکری از بین اونها برداشته بشه … و در قلب کشوری که متولد شده اند، قلبشون برای جای دیگه ای … و به فرمان شخص دیگه ای در تپش باشه !… .
برای اونها، ایرانِ تنها … هیچ ترسی نداشت … تفکر در حال شیوع، بمبِ زمان داری بود که … برای نابودی اونها لحظه شماری می کرد … .
جواب ها راحت تر از چیزی بود که حدس می زدم … حالا به خوبی می تونستم همه چیز رو ببینم … حتی قدم های بعدی حکومت های سرمایه داری رو حدس بزنم …
وحشت بی پایان دنیای سرمایه داری و استعمارگر … از اسلام … و از حکومت ایران
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─
🌺 پاتوق دختران مروارید 🌺
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨ 📖 #سرزمین_زیبای_من 📋 #قسمت_چهل_هفت کانون شرارت دوره زبان فارسی تم
✨✨📒✨✨ #رمان_پاتوق ✨✨📒✨✨
📖 #سرزمین_زیبای_من
📋 #قسمت_چهل_هشت
صرف ساده
تابستان سال ۹۰ از راه رسید … اکثر بچه ها به کشورهاشون برگشتن … عده کمی هم توی خوابگاه موندن … من و هادی هم جزء همین عده کم بودیم … .
قصد داشتم کل تابستان فقط عربی بخونم … درس عربی واقعا برام سخت بود … من توی هفت سالگی به راحتی می تونستم به زبان انگلیسی و زبان بومی ها صحبت کنم … زبان فارسی رو به خوبی یاد گرفته بودم و صحبت می کردم اما عربی … نمی دونم چرا اینقدر برام سخت شده بود …
هادی داشت نماز می خوند و من همچنان با کتاب عربی کلنجار می رفتم … در فرهنگ زندگی من، نفر دوم بودن هیچ جایگاهی نداشت … هر چه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر شکست می خوردم … واقعا خسته شده بودم … صرف ساده رو پرت کردم و روی تخت دراز کشیدم … سر چرخوندم، کتاب از خطی که خودم وسط اتاق مشخص کرده بودم، رد شده بود! … گفتم ولش کن، وقتی هادی توی اتاق نبود میرم برش می دارم … و غرق افکار مختلف، چشم هام رو بستم … .
نمازش تموم شد … تحرکش سمت دیگه اتاق، حواسم رو به خودش جلب کرد … فکر کرد خوابم … کتابم رو از روی زمین برداشت و ورق زد … اصلا تکان نخوردم … چند لحظه بهش نگاه کرد و گذاشت این طرف خط … اونقدر این مدت، رفتارهای عجیب دیده بودم که دیگه از دیدن یه رفتار عجیب، تعجب نمی کردم …
چند روز از ماجرا گذشت … بعد از خوردن شام برگشتم توی اتاق که دیدم یه دفتر روی تخت منه … بازش که کردم … آموزش قواعد عربی به زبان انگلیسی بود … تمام مطالب رو با نکات ریز و تفاوت هاش برام توضیح داده بود … جملات عربی و مثال ها رو نوشته بود و کامل شرح داده بود … اول تعجب کردم اما بلافاصله به یاد هادی افتادم … یعنی دلش به حال من سوخته؟! … یا شاید … به شدت عصبانی شده بودم … این افکار مثل خوره، آرامش رو ازم گرفت … .
در رو باز کرد و اومد داخل … تا چشمم بهش افتاد، دفتر رو پرت کردم سمتش … گفتم: کی از تو کمک خواسته بود که دخالت کردی؟ … فکر کردی من یه آدم بدبختم که به کمکت احتیاج دارم؟!!! … .
توی شوک بود … سریع به خودش اومد … از حالتش مشخص بود خیلی ناراحت شده … خودم رو برای یه درگیری حسابی آماده کرده بودم که … خم شد و دفتر رو از روی زمین برداشت … .
– قصد بی احترامی نداشتم … اگر رفتارم باعث سوء تفاهم شده، عذر میخوام … .
و خیلی عادی رفت سمت خودش
#ادامه_دارد .....
#هرشب_راس_ساعت_نه_باماهمراهباشید⏱
#پاتوق_دختران_مروارید
─┅─✵🕊✵─┅─
@Dokhtaran_morvarid
─┅─✵🕊✵─┅─