#خاطــره🎞
دوستشہید :
بابڪهمیشہتکہکلامشبود "فداتـم"
همیشہبہمناینحرفرومیزد!
آخرینباریکہدیدمشیکهفتہ
قبݪازرفتنشبہسوریہبود!🌱
منخبرنداشتمقرارهبره
اینحرفشوهمیشهیادمہ،گفت "فداتـم!"🥺
ورفت ...
فدایـےحضرٺزینب(س)شد♥️..
شهید بابک نوری هریس
💟@dokhtaranbasij
‹🍃🥀›
•°
رفیقشهید:
منبچہآستانہام،بابڪ♥️بچہرشت.
توآموزشهاباهمآشناشدیم،یادمہیکمآبانازرشترفتیمتهرانیکشبتهرانموندیم...
توتهرانیکیازبچہهایہبرگہپیداکردهبودآوردپیشمونوقتیبرگہروبرگردونددیدیمعکسسہتاشهیدروشچاپشده.بابڪ♥️برگہروگرفتوکلیگریہکردگفت:"یعنیمیشہمنوهمبخرن؟؟؟"
بهشگفتم:"بابڪ♥️انشاءاللهاولتوشهیدبشیبعدممن"
الانکہاوندوستمومیبینممیگمکاشدعاکردهبودماولمنشهیدبشمبعدبابڪ♥️...
یڪصلواتهدیہشمابہشهیدنور؎🌱
•°
🍃🥀¦⇢ #خاطره داداش بابک
🍃🥀¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
@𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓫𝓪𝓼𝓲𝓳
‹🌾🌼›
•°
خاطره از مادࢪ بزرگوار↶
شهیدامیࢪسلیمانے
شب روزی ک خبر شهادت امیــر و به ماآزمون دادن یعنی ۳ اردیبهشت ؛امیر ما به خواب عروس همسایـه رفته بود
ایشون اصلا امیرو نمیـشناخــت
فردا صبحش که اومده بود خونه مادر شوهرش دیده بودش که همه جا بنر زدن و روی بنر عکس همون جوونی بود که ایشون توی خواب دیده بودن🙂
اومدن توی مراسم ما ؛من خیلی واقعا حالم بد بودتازه از خاک سپاری اومده بودم🖤
...اومد پیش من نشست پاهامو بغل کرد
گفت مادر نمیدونم پسرتو من نمیشناسم ولی شب به خواب من اومد خواب دیدم پسر شما یه جایی روزی زمین دراز کشیده خوابیده هر چی تابوت براش میارن امیر اندازه اون تابوت نمیشه یعنی انقد قد بلند بود یکهو آسمون شکافته شد
استغفرالله انگار خدا از آسمان آمد زمین با خودش با نورش یک تابوتی از نور آورد با صدای زمینی ها گفت زود تر این شهید و بزارید توی این تابوت چرا این همه لفتش دادید بفرستیدش پیش
من!سه بار این و تکرار کرد...
امیر تو این تابوت گذاشته شد و عین نور رفت به آسمون...(:❤️
•°
🌾🌼¦⇢ #خاطره شهید امیر سلیمانی
🌾🌼¦⇢ #ـفدایۍ_وݪایت
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
دختران بسیج
#خاطـره
💢 #زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش نوشته بود: او میبیند☝️ ...
✨ با این کار میخواست هیچوقت خدا را فراموش نکند ...🙂
𝐣𝐨𝐢𝐧↠@dokhtaranbasij
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄