eitaa logo
هیئت‌‌مذهبی‌دختران‌حاج‌قاسم‌بهشهر
614 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
14 فایل
💌به‌قول‌حاج‌قاسم‌دعا‌نکنید‌شهیدبشید؛دعاکنیدمفیدواقع‌بشید! ان‌شاءالله‌درهمان‌راه،‌ #شهادت‌ هم‌نصیبتون‌بشه:.. 💚🇮🇷🍃 . 📱خادم: @hobozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
19.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ رفیق فاب 🤝 توصیه‌های حاج‌حسین‌یکتا برای دوستی ➖ یه خوبی دوست خوب اینه که به دوستش پابند میشه؛ دلش بند میشه. ➖ بچه‌هایی که دوستی‌هاشون ماندگار و پایدار بود، میرفتن تا شهادت. ➖ با این دوست میری تا خیمه امام زمان... ➖ اون موقع دوستی‌ها خاله‌بازی نبود! ➖ دوست خوب آدمو جاهای خوب میکشونه... ➖ بگردید دوست دائمی پیدا کنید! ➖ زمان جنگ دوستی‌ها صادقانه بود؛ باهم میریم تا زیارت یا شهادت. ➖ باهم قرار بذارید... ➖ در عین اینکه به همدیگه دل و قلوه میدید و دوستتو دوست داری، باید این قلب و دل مال خدا باشه. ➖ دوستت رو دعوتش کن، اما در مسائل معنوی معطل همدیگه نشید! اگه دوستت گفت حال ندارم، تو برو. هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی؛ نذاشتن پیرمرد از سفر جا بمونه... 🔹پیرمرد و پیرزن بعد از مدت‌ها می‌خواستن برن سفر که متوجه شدن اتوبوس زودتر راه افتاده و جا موندن 🔹واکنش‌ مردم، وقتی ماجرا رو فهمیدن، خودمونو هم غافلگیر کرد! هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
📚 🌟ننه اربعین و ساک عجیب و غریب🌟 ✍نویسنده:سنا ثقفی 📜ناشر: انتشارات نشررودآبی 💠📚💠📚 داستانی کودکانه و زیبا بامحوریت سفر اربعین🤩 با تصاویر رنگی زیبا بسیار زیبا و منطبق با فرهنگ اصیل ایرانی،مذهبی ننه اربیعن از آن پیرزن های زبر و زرنگ است که گوشه چارقدش همیشه نقل و آب نبات دارد و چشم ازش بر میداری می رود زیر زمین و کمد و چمدان ها را می گردد. میخواهی بدانی چرا؟🤨🤔 🌹این داستان با تکیه بر این روایت از امام حسین نوشته شده: «خدمت گزاری و نیاز مردم به شما از نعمت های خداست.»🌹 📚 هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◖♥️📲◗ شب‌جمعه‌است‌ادب‌پیشه‌کنید! مادری‌دست‌به‌پهلو‌به‌حرم‌می‌اید:)💔 ‹ ♥️⇢ هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghsem_behshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ 🔻تلاوت امروز به نیت 🔺سلامتی و 🌹هدیه به روح و هادی🌷 📖 صفحه ۳۰۰ قرآن کریم هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
🕊السلام علیک یا اباعبدالله تشنگان عشق را با مُشت آبی جان بده کربلا دور اسٺ مارا با سرابی جان بده زندگی یعنی سلام ساده‌ای سمت شما ایها الارباب ما را با جوابی جان بده السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ و عَلى اَصْحاب الحسین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هیئت مذهبی دختران حاج قاسم بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
به روایت "پارت یک"🌿‌ چشمم به تلویزیون دوخته شده بود ، توی دلم آشوب بود که چرا من نمیتونم برم ؟ آره هوا خیلی گرمه ولی مگه بقیه گرمشون نمیشه ، آره من دوتا بچه دارم ولی مگه بقیه ندارن‌؟  تو همین فکرا بودم که موبایلم زنگ خورد ، مامانم بود ، میدونستم میخواد چی بگه ، خانواده هامون از وقتی فهمیده بودن که تصمیم داریم برای اربعین بریم  کربلا سفت و سخت تلاش می‌کردن که مارو پشیمون کنند و بابای بچه ها امسال تنهایی بره و با وعده‌ی ''انشاءالله سال دیگه...'' دلم رو خوش می‌کردن ،، منم با شنیدن این حرفها دو دل میشدم که خدایا چیکار کنم ؟ سختی رو به جون بخرم و برم و از ثواب زیارت حسین بی بهره نمونم یا اینکه بیخیال بشم و تسلیم توصیه های دلسوزانه خونواده ها و سخت بودن شرایط بشم ؟؟ تو اون لحظات فقط دعا میکردم که خدایا هرچی خیر و مصلحت‌مونه برامون رقم بزن ... با خودم و همسرم یه قراری گذاشتیم ،، حدودا دو هفته‌ای مونده بود به اربعین که اقدام کردیم برای درخواست گذرنامه زیارتی  ،، گفتیم ما درخواست گذرنامه رو میدیم، اگر تا سه شنبه ،که امکان همسفر شدن با یکی از اقواممون وجود داست ،به دستمون رسید که راهی عراق میشیم ، ولی اگه نرسید انشاءالله سال بعد ... چون با وجود دو تا بچه وجود یه نفر که کمک‌حالم باشه ، نعمت بزرگی بود ... پی‌نوشت : تاخیر چند روزه من بابت این بود که الحمدالله راهی سفر کربلا شدیم و تو چند قسمت عکس‌ها رو به همراه خاطرات سفر براتون میذارم ... انشاءالله قسمت همه آرزومندان هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
'' پارت دو ''🥲 با شنیدن صدای زنگ پیامک و دیدن این پیام که ''هموطن گرامي درخواست گذرنامه زيارتي شما چاپ شد'' روزمون ساخته شد ... یعنی میشه بعد چهار سال دوباره گنبد و ایوون طلات چشام رو نورانی و اشکی کنه ؟؟ یعنی میشه بازم تو بین الحرمین قدم بزنم ...؟؟ یعنی واقعا رفتنی شدیم ؟؟ باورم نمیشد ، صدای تالاپ تولوپ قلبم رو حتی گوشام هم میشنیدن ،، شروع کردم به تحقیق و جستجو درباره اینکه برای سفر اربعین با بچه، چه چیزهایی ضروریه؟؟ در حال جمع آوری وسایل بودم که فهمیدم همسفرهامون خودشون ۱۷ تا همسفر دارن و خب این یه خورده کار رو برامون سخت می‌کرد.. ولی دیگه هیچ چیز نمیتونست منو منصرف کنه...گفتم خدایا توکل بر تو که خودت فرموده ای : و توکل علی الله فهو حسبه وسایل رو به زحمت تو دوتا کوله تقسیم کردم و سعی کردم خیلی سبک بار بریم ،، از تجربه اربعین قبلی اینو فهمیدم که هرچی بار کمتر ، سفر راحتتر .. و همه این‌ها در حالی بود که روح من زودتر از جسمم سفر را آغاز کرد و خود را به نجف رساند ، چرخی در صحن آقا علی بن ابیطالب زد و سپس مسیر نجف تا کربلا را طی کرد و به بین الحرمین رسید ... چه کنم که بعد منزل نبود در سفر روحانی،، هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
''پارت سه'' قدم قدم با یه علم انشاءالله اربعین میایم سمت حرم زمزمه این روزهای زائرای اباعبدالله همینه .. حسین آقای ماهم از این زمزمه‌ها می‌کنه و من دلم بیشتر پر میزنه برای رسیدن به مقصد و محبوب عالم ... چه خوش گفت محتشم که : " این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست..." و پس از تحمل فراق بسیار زمان رفتن فرا رسید .. دوشنبه شیشم شهریور ماه و یازدهم ماه صفر زمان حرکت ما شد و در مسیر رفتن به مرز خسروی اول به رسم سنت، سری به شهر همسرم زدیم و اندکی استراحت کردیم و خداحافظی کردیم و از ساوه به سمت مرز خسروی رهسپار شدیم ، از شوق فقط اشک می‌ریختیم و خدا را شکر می‌کردیم که سفر اربعین قسمت ما هم شد . در مسیر با اقوام تماس گرفتیم و خداحافظی کردیم ،، آن ها هم با التماس دعا و خدا به همراهتان گفتن های گرمشان بدرقه‌مان کردند. نوحه خوان می‌خواند : '' طاقت ندارم، من اربعین به کشورم عادت ندارم ...'' و من برای بار هزارم از این تصمیم خوشحال بودم. ما بی همسفر نماندیم و با یکی از همکاران همسرم به همراه خانواده هم‌مسیر شدیم و کل سفر را باهم بودیم. طلوع خورشید را در مرز خسروی تماشا کردیم و پس از پارک کردن ماشین ها در پارکینگ ها که حالا شبیه فرشی با نقش و نگار ماشین‌‌ها شده بود ، به سوی نقطه صفر مرزی رهسپار شدیم. دیگر به عقب نگاه نمی‌کردیم ، از شوق وصل یار سر از پا نمیشناختیم ، در فکرهایمان فقط تجسم صحن و سرای بابای مهربانمان ، آقا امیرالمومنین نقش می‌زد ... هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چشم انتظاری همسر ...! ⭕️ 🎙استادعالی 🌺🍃💌 هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر @dokhtarane_haj_ghasem_behshahr