#از_اربعین_بگو
#سفر_نوشت
''پارت سه''
قدم قدم با یه علم
انشاءالله اربعین میایم سمت حرم
زمزمه این روزهای زائرای اباعبدالله همینه .. حسین آقای ماهم از این زمزمهها میکنه
و من دلم بیشتر پر میزنه برای رسیدن به مقصد و محبوب عالم ...
چه خوش گفت محتشم که : " این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست..."
و پس از تحمل فراق بسیار زمان رفتن فرا رسید .. دوشنبه شیشم شهریور ماه و یازدهم ماه صفر زمان حرکت ما شد و در مسیر رفتن به مرز خسروی اول به رسم سنت، سری به شهر همسرم زدیم و اندکی استراحت کردیم و خداحافظی کردیم و از ساوه به سمت مرز خسروی رهسپار شدیم ، از شوق فقط اشک میریختیم و خدا را شکر میکردیم که سفر اربعین قسمت ما هم شد .
در مسیر با اقوام تماس گرفتیم و خداحافظی کردیم ،، آن ها هم با التماس دعا و خدا به همراهتان گفتن های گرمشان بدرقهمان کردند.
نوحه خوان میخواند : '' طاقت ندارم، من اربعین به کشورم عادت ندارم ...'' و من برای بار هزارم از این تصمیم خوشحال بودم.
ما بی همسفر نماندیم و با یکی از همکاران همسرم به همراه خانواده هممسیر شدیم و کل سفر را باهم بودیم.
طلوع خورشید را در مرز خسروی تماشا کردیم و پس از پارک کردن ماشین ها در پارکینگ ها که حالا شبیه فرشی با نقش و نگار ماشینها شده بود ، به سوی نقطه صفر مرزی رهسپار شدیم. دیگر به عقب نگاه نمیکردیم ، از شوق وصل یار سر از پا نمیشناختیم ، در فکرهایمان فقط تجسم صحن و سرای بابای مهربانمان ، آقا امیرالمومنین نقش میزد ...
#ادامه_دارد
هیئت مذهبی دختران حاج قاسم شهرستان بهشهر
@dokhtarane_haj_ghasem_behshahr