eitaa logo
هیأت دختران حیدری
396 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
984 ویدیو
24 فایل
حیدری ام حیدری، مدافع رهبری💚 ✋بچه های بابا حیدر دور هم جمع شدیم که انشاالله سکوی پروازی باشیم برای یاری مولامون 😍❤️ شیعه به دنیا اومدیم که موثر در تحقق ظهور مولامون باشیم ✨ ارتباط بامدیر♾ @yazahral_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید محمود رضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانواده‌ای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی – مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقه‌های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او به وجود آورد. در همین ایام با رزمنده هنرمند بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس، آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینه‌ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا و گردآوری خاطرات شهدا و جمع‌آوری کتاب‌ها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت. ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجان شرقی در مسابقات چهارجانبه بین‌المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد. فوتبال، دیگر ورزش مورد علاقه او بود و به دنبال تعقیب حرفه‌ای این ورزش بود که به خاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد.
علاقه و عشق وصف ناشدنی محمود رضا به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به وجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه‌روزی داشت. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل‌ می‌کرد. تعصب آگاهانه‌ و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت. در ایام فتنه ۸۸ شب و روز آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را رصد می‌کرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار جان خود را به خطر انداخت. صاحب موضع بود و در بحث‌ها به‌خوبی استدلال می‌کرد. می‌گفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، می‌تواند جبهه مستضعفین و علاقه‌مندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت. محمود رضا به زبان عربی تسلط کامل داشت و آن را با لهجه‌های عراقی و سوری تکلم می‌کرد و به خاطر آشنایی با زبان عربی با رزمندگان نهضت جهانی اسلام آشنایی نزدیک و ارتباطی تنگاتنگ داشت. به مقاومت اسلامی لبنان و رزمندگان حزب‌الله و همین‌طور به شیعیان مستضعف و مجاهد عراقی تعلق خاطر داشت و آن‌ها را می‌ستود.
با آغاز جنگ در سوریه از سال ۹۰ برای دفاع از حرم‌های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزام‌های داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی یک رزمنده را داشت. به خاطر تعلقی که از نوجوانی به ثبت اسناد میراث دفاع مقدس داشت، در جبهه سوریه نیز به جمع‌آوری اسناد جنگ همت گماشته بود و در هر بار بازگشت به ایران، آثاری از جنگ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیری‌ها در صحنه‌های درگیری بجا مانده بود را همراه داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی می‌دانست که در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه «حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س) انجام گرفت و منجر به پاک‌سازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیری‌ها شد. در آخرین اعزام خود در دی‌ماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بی‌بازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام به دنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود. سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دی‌ماه ۹۲ هم‌زمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار درحالی‌که فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکش‌های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧 خداحافظ آسمانِ رجب ... 😭😭😭😭😭 آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛ که خودمان هم، سابقه ی خرابمان، فراموشمان شد! ✨آنقدر دامنت را برای پروازمان باز کردی؛ که زخمی بالانی چو ما نیز، جرأت بال زدن یافتیم! دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود .... و ما دوباره دلمان برای نوای "یامن أرجوا" برای "سبحان الله و أتوب إلیه" و برای عاشقانه ترین ترانه ی "لااله الا الله" تنگ می شود! ✨آمدی، تطهیرمان کردی، تا در نیمه ی شعبان، برای زیباترین جشنِ زمین، آماده شویم.... آمدی تطهیرمان کردی، تا زیر سایه ی تنها باقیمانده ی خدا، آشتی کنانی راه بیندازیم و در ضیافت رمضان، غریبگی نکنیم! دست مریزاد بر آسمان تـــو.... که ندیده خرید، و چشم بسته بارید.... 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈⛈ ☀️خداحافظ آسمانِ رجب... برای دیدنِ دوباره ات، باز منتظر می مانیم!۱😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا شهید امشبمون یکی از برادرای لبنانی مون هستن ........ به قول معروف ❤️سوپر استاری که جور دیگر درخشید❤️ معرفی میکنم 🇱🇧شهید علا حسن نجمه🇱🇧 @dokhtarane_heydary
♥️«علاء حسن نجمه» ملقب به نام جهادی (تراب الحسین)، رزمنده جوان و خوش سیمایی از سرزمین مقاومت یعنی لبنان بود. ♥️او عشق به جهاد و شهادت را در ♦️زادگاهش شهرک «عدلون» ♦️آموخت اما شراب دلنشین شهادت را در کربلای ♦️حلب سوریه♦️ چشید. ♥️«علا»ی ۲۵ ساله (متولد ۱۹۹۳/۱/_۱۳۷۰/۱۰/۱۸) یتیمی بود که خود برای خواهر و برادران یتیمش پدری می‌کرد. علاوه بر آنکه در کنار مادرش سرپرستی خواهر و سه برادرش را بر عهده داشت و در ترییبت آنها تلاش می‌کرد، برای فرزندان دوستان شهیدش به ویژه شهید «علی ناصر» نقش پدری دلسوز داشت که همواره پیگیر احوالات آنها بود و با رفتنش بار دیگر دو فرزند شهید «علی ناصر» خود را یتیم دیدند.❤️ @dokhtarane_heydary
♥️«علا»ی شاد و بشاش به هنرهای عکاسی، فوتوشاب، بازیگری و کارگردانی علاقه داشت و عکس بسیاری از شهدا را به مناسبت‌های مختلف، طراحی و در صفحه‌های مجازی قرار می‌داد . ♥️ ♥️به خاطر سیمای زیبایش بارها برای بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته بود؛ باید می‌رفت تا به گونه ای دیگر بدرخشد و ستاره باشد؛ همچون نام خانوادگی اش: «نجمة».♥️ ♥️شهید «علاء» با وجود به پایان رسیدن دوران خدمتش، بعد از آنکه اطلاع یافت حمله‌ای جدید علیه تروریست‌ها در پیش است، از بازگشت به خانه خودداری کرد و بودن در صف رزمندگان در عملیاتی دیگر را به استراحت و مرخصی ترجیح داد .♥️ ♥️تنها آرزویش زیارت بارگاه و ضریح امام حسین (ع) بود اما هرگز به دیدار دوست نائل نشد تا اینکه که به قافله شهدای مدافع حریم حرم حضرت زینب (س)عقیله بنی هاشم پیوست و میهمان امام و مقتدایش حسین (ع) شد؛ و چه شیرین است چنین دیدار و زیارتی.♥️ ♥️«علاء» در جنگ‌های ♦️قلمون و قصیر♦️ شرکت داشت. او از مجاهدان و شخصیت‌های رسانه ای مستقر در خط مقدم و از ♦️افسران جنگ نرم ♦️بر علیه دشمن تکفیری - صهیونیستی به شمار می‌رفت. او همچنین از فعالان فیس بوکی محسوب می‌شد که تصاویر شهدا را منتشر و احوالات آنها را می‌نوشت.♥️ @dokhtarane_heydary
🔮فرازی از وصیت نامه شهید نجمه🔮 خواهر عزیزم 🖍هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور که اشک امام زمانت را جارے میکنے به خون هاے پاکے که ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میکنے به یاد آر که غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میکنے و فساد را منتشر میکنے و توجه جوانے که صبح و شب سعے کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنے به یاد آر حجابے که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ کند تغییر میدهے ... تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نکردے (متنبه نشدے) هویت شیعه را از خودت بردار (دیگه اسم خودتو شیعه نزار) شهید علاء حسن نجمه تراب الحسین خاک حسین @dokhtarane_heydary
🔥نکته مهم🔥 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 چرا ما از شهدای عراقی و لبنانی هم نام بردیم؟.؟.؟ ⭕️اولا که ما مدیون تک تک شهدا هستیم ⭕️ثانیا هدف ما رسوندن یک مطلب بود 🔮⭕️⭕️حب الحسین یجمعنا⭕️⭕️🔮
امشب هم به رسم هر شب چله ی پر برکتمون ، الحمدلله که سر سفره ی یکی از شهدا بودیم ، امشب هم سر سفره ی یه شهید مدافع حرمی میخواهیم بریم که زندگی خیلی جذاب و معجزه ای داشتن ... جواز شهادتشونو از آیت الله بهجت میگیرن اسمشونو آقای بهجت عوض می‌کنه و ..... 🙃 اگه گفتید امشب مهمون کی هستیم ؟؟ .... شهید آقاعبدالمهدی کاظمی 🌱✨
✨زندگی نامه شهید شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی فرزند عباس در سال۶۳ متولد شد و با مدرک تحصیلی کارشناسی رشته حقوق در سال ۸۵ 📚وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد که پس از گذراندن دوره های مختلف نظامی و مسئولیت های مختلف از جمله فرمانده گروهان پیاده گردان ۱۵۴ چهارده معصوم لشکر ۸نجف اشرف، فرمانده گروهان گردان امام حسین سپاه ناحیه خمینی شهر، پزشکیار، مسئول تربیت بدنی، مسئول جنگ نوین در گردان های سپاه، در اواخر آذر ۹۴ در جبهه مقاومت اسلامی و حق علیه باطل در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.🥺🌱 عبدالمهدی کاظمی در سال ۸۴ ازدواج و در جوی آباد خمینی شهر زندگی میکرد که از این شهید دو فرزند دختر ۷ و ۲ ساله با نام های فاطمه و ریحانه به یادگار مانده است.🥺😍 شهید کاظمی در رشته ورزشی تکواندو فعالیت داشته و از اعضا اعزامی گردان امام حسین(ع) خمینی شهر بوده بود.
💌وصیتنامه شهید :‌ واما سخن وتوصیه های خود به برادران و خواهران : 💫1- در سوره اعلی آیه ” قد افلح من تزکی “ خداوند رستگاری رابرای کسانی می داند که نفس خود را پاک کرده باشندودر راه حق را به درستی پیموده و خانواده و جامعه را بر محور اخلاق پایه ریزی کنند . 💫2-همواره بایدگوشهایتان شنوا و چشمانی بصیر و بینا به امر ولی فقیه داشته باشید که اگر این چنین شد هیچ وقت گمراه نخواهید شد 💫3-همیشه حق و باطل در پیکار وجنگند و در همه حال حق را بگوئید وعمل کنید واز باطل روی گردان باشید .این اصل بصیرت است که باید در خود تقویت کنید تا این دو مخلوط نشوند وفتنه بوجود نیاید در فتنه های آخر الزمان و فتنه های سال 78 و88 با اینکه افراد خوبی زندگی کرده اند ولی به دلیل عدم بصیرت گمراه می شوند و خود را از صف مردم وولی فقیه جدا می کنند وتنها گمراهی وحقارت نصیب آنها می شود 💫4 در آیات قرآن تدبر کنید وبه فرامین آن عمل نمایید. 💫5- ظلم یکی از گناهان بزرگ در اسلام است و عقلا وشرعا گناهی بزرگتر از ظلم وجود ندارد که ظلم به بندگان خدای متعال را ظلم به حق الناس نامیده اند و همین جا ذکر می کنم که اگر به کسی ظلم کرده ام وخود نیز ازآن آگاهی ندارم طلب بخشش می کنم وعاجزانه در خواست دارم که این حقیر را عفو کنید. 💫6- در سفارش به احترام به پد رومادر به آیات قرآن اشاره می کنم که خداوند فرمود ” بالوالدین احسانا فلا تقل لهما اف “حتی به پدر ومادر خود اف نگویید 💫7-سفارش می کنم همه شما را به نماز اول وقت وبه جماعت چرا که نماز ساده ترین وزیباترین رابطه ی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است .
💌ادامه وصیتنامه:‌ 💫8-اسلام به ما آموخته که دین از سیاست جدا نیست و آن چیزی که دشمن به دنبال آن است جدائی این دو از هم است اسلامی که مرگ بر آمریکا ومرگ بر اسرائیل در آن نباشد اسلام آمریکائی است وخدایا توشاهد باش که این حقیر همیشه وهمه حال آمریکا واسرائیل را دشمن اسلام وانقلاب دانسته ومن نیز دشمن آنها هستم وخواهم بود و با این عقیده به سوی تو می شتابم. 💫9-انقلاب جمهوری اسلامی ایران معجزه قرن است والگوئی است برای استقامت پس حفظ این انقلاب از اوجب واجبات است و به همه شما خواهران وبرادران عزیز توصیه وسفارش می کنم که انقلاب را دوست داشته باشید وبرای حفظ آن تا پای جان بکوشید که ان شااله این انقلاب به انقلاب حضرت حجت ابن الحسن (عج) وصل خواهد شود . 💫10- شمارا توصیه می کنم به حفظ ، پیشرفت وارتقاء ” بسیج ” که هر قدر تفکر بسیجی توانمند وشکوفا باشد انقلاب نیز قدرتمند خواهد بود . التماس دعا🌱✨🦋 عبدالمهدی کاظمی 94/8/21💌
گفت و گو با همسر شهید: 🦋از شهید عبدالمهدی کاظمی برایمان بگویید؟ همسرم برای من تعریف کرده بود در زمان مجردی با دوستانش به قم رفته و در محضرآیت الله بهجت حاضر شده بودند.آیت الله بهجت در نگاه اول به او لبخند زده و گفته بود:پسرم تو از طرف خدا برگزیده شده ای و به مقام رفیع شهادت می رسی.در دوران عقد به مناسبت میلاد امام زمان به قم و جمکران رفتیم بعد از زیارت حرم مطهر به دیدار آیت الله بهجت رفته و سلامی عرض کردیم. آیت الله بهجت به فرهاد گفت باید اسمت را عوض کرده و به عبدالصالح یا عبدالمهدی تغییر نام دهی.فرهاد هم اسم عبدالمهدی را انتخاب کرد.جالب است بدانید شهادت عبدالمهدی مصادف با تاج گذاری امام زمان بود. 🦋آشنایی شما با شهید کاظمی چگونه بود؟ من همیشه در زندگی به خدا توسل می کردم و از او می خواستم کسی را که خودش صلاح می داند سر راهم قرار دهد.سال دوم دبیرستان بودم که در عالم خواب شهید علمدار را دیدم که دست روی شانه جوانی گذاشت و گفت:این پسر همسر آینده توست و آخر این هفته به خواستگاری تو می آید، روی مرا زمین نزن و به او جواب مثبت بده. وقتی از خواب بیدار شدم زیاد خوابم را جدی نگرفتم و حتی موضوع را در خانه مطرح نکردم.فردای آن شب شهید علمدار به خواب مادرم آمد و همان حرف هایی که به من زده بود، به او گفت.آخر هفته بود که خانواده عبدالمهدی تماس گرفتند و قرار خواستگاری گذاشتند.در مجلس خواستگاری با دیدن چهره او به یاد خوابم افتادم چرا که او همان جوانی بود که شهید علمدار سفارش او را در خواب به من و مادرم کرده بود.
در جلسه اول خواستگاری چه گذشت؟ جلسه اول خواستگاری خوابم را برای عبدالمهدی تعریف کردم،اشک در چشمانش حلقه بست و گفت:دوست دارم یک زن الگو باشی و زینب وار زندگی کنی.ایمان و تقوایت بالا باشد و نمازت را اول وقت بخوانی. اوهمیشه من را تشویق می کرد تا با قران انس بگیرم تا بتوانم بچه ها را خوب تربیت کنم . همسر شهید بودن سخت است؟ خیر،شیرین است.همان حسی که حضرت قاسم نسبت به شهادت داشت و آن را مثل عسل شیرین می دانست برای من که همسر شهید هستم نیز صادق است. آیا مفهوم آیه "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" را در زندگی حس می کنید؟ بله کاملا. عبدالمهدی همیشه می گفت:اگر کسی مهر ائمه معصوم در قلبش باشد خداوند در آن دنیا خیلی کمکش می کند و اگر در این دنیا برای ائمه اشک بریزد در آن دنیا جایگاه ویژه ای دارد و اگر شهید شود زندگی اش را با خدا معامله کرده است. وقتی همسرم به شهادت رسیدبرای گرفتن جشن تولدش بسیار دو دل بودم و شب در عالم خواب دیدم عبدالمهدی و دوستانش در حالی که لباس سبز پاسداری و چفیه به تن داشتند دور هم نشسته بودند.شهید خیزاب به عبدالمهدی گفت: خیلی لذت می بری وقتی همسرت سوره الرحمن را می خواند و تفسیر می کند؟ عبدالمهدی خندید و گفت: بله خیلی.من همان لحظه از او پرسیدم عبدالمهدی آیا برایت جشن تولد بگیرم؟ اوبه من نگاه کرد ،لبخندی زد و گفت: بله جشن بگیر، همه دوستان و آشنایان را دعوت کن وبرایم ختم الرحمن بگیر. قبل از رفتن عبدالمهدی همیشه به او می گفتم من بدون تو چگونه زندگی کنم؟ و او می گفت دعا کن من بروم و به شهادت برسم چرا که آن وقت حضورم در در پیش شما پر رنگ تر خواهد شد و توانم برای
مراقبت از شما بیشتر می شود. فرزند کوچکم ریحانه خانم (2 ساله) یک یا دو روز بعد از شهادت عبـدالمهـدی بسیار تب کرد و مریض شدو تب او به هیچ وجه پایین نمی امد.کلافه بودم.غم شهادت همسرم از یک طرف و بیماری و تب ریحانه از طرف دیگر بردلم سنگینی می کرد. شـب جمعه بود. رو کردم به حرم اباعبدالله(ع) وبا امام حسین(ع) درد دل کردم با گریه گفتم یا امام حسین (ع) من میدانم امشب شما با همه شهدا در کربلا دور هم هستید.میدانم که عبدالمهدی هم پیش شماست شفای ریحانه را از شما می خواهم.گریه میکردم و همچنان مضطرب بودم. درهمین حالات بود که عطری خوش در کل خانه پیچید ولباس های ریحانه بیشتر از همه جا بوی این عطر را می داد به طوری که او را در آغوش میکشیدم و از ته دل میبوییدمش .زمانی نگذشت که تب ریحانه پایین آمد.فردا تماس گرفتم خدمت یکی از علمای قم و این ماجرا را گفتم و از علت این عطر خوش سوال کردم؛پاسخ این بود که چون شهدا در جوار ارباب حسین هستند بوی خوش ایشان را با خود به همراه می آورند.
🦋چگونه راضی شدید که همسرتان به سوریه برود؟ زمانی که عبدالمهدی می خواست خبر سوریه رفتنش را به من بدهد از من خواست که اخر هفته به زیارت حضرت معصومه (ص) برویم بعد از زیارت حرم مطهر سری به مزار حاج میرزا جواد ملکی تبریزی استاد امام خمینی زدیم در آنجا عبدالمهدی شروع کرد داستان زهیر بن قین بجلی از یاران امام حسین را تعریف کردن و بعد از این مقدمه گفت که می خواهد به سوریه برود. ابتدا من خیلی مخالفت کردم و گفتم:چطور می توانی از من و بچه هایت بگذری؟چطور من این بچه ها را بدون تو بزرگ کنم؟چرا می خواهی بچه هایمان را یتیم کنی؟من همینطور گریه می کردم و نا آرام بودم که همان لحظه عبدالمهدی حرفی به من زد که زبانم بسته شد و دیگر نتوانستم مخالفت کنم. عبدالمهدی گفت:اگر حسین فاطمه می گفت که عبدالمهدی باید پا در رکابم بجنگد تو باز هم مخالفت می کردی؟اگر الان که دوستداران بی بی زینب نیاز به کمک دارند کمکشان نکنیم فرق ما با کوفیان چیست که حسین فاطمه را تنها گذاشتند؟من فردای محشر چگونه در چهره ی حضرت فاطمه زهرا نگاه کنم؟من به رفتن او رضایت دادم اما یقین دارم اگر اجازه نمی دادم بدون جلب رضایت من نمی رفت.
🦋رابطه عبدالمهدی با شما و اطرافیان چگونه بود؟ با وجود اینکه فاصله سنی من و عبدالمهدی 2 سال بود اما هیچ وقت این تفاوت سنی را حس نکردیم و به قدری پیوند برادرانۀ ما خوب و محکم بود که مثل دوتا دوست صمیمی بودیم و در همه ی کارها با هم مشورت می کردیم.خانواده من روی عبدالمهدی حساب می کردند اگر مراسم یا برنامه ایی بود بعد از بزرگان فامیل اولین نفر به عبدالمهدی می گفتند که همراهیشان کند. 🦋وصیت شهید عبدالمهدی چه بود؟ عبد المهدی وصیت کرده بودکه با لباس سبز پپاسداری دفن شود تا بعد از شهادتش در زمان ظهور امام زمان پا در رکاب حضرت بجنگد.ما نیز به وصیتش عمل کرده و لباس شریف پاسداری را بر روی پیکر مطهر شهید قرار دادیم. 🦋از حال و روز فرزندان شهید برایمان بگویید؟ فاطمه خیلی دلتنگ پدرش است هنوز هم گاهی می گوید من نمی توانم باورکنم پدرم شهید شده. معلم فاطمه از بچه های کلاس خواسته بود در یک جمله با خدای خود حرف بزنند و فاطمه 7 ساله ما نوشت :خدای مهربان خیلی دوست دارم.تو مرا آفریدی ،تو همه مردم را آفریدی، تو آرزوی همه را براورده کردی آرزوی مراهم براورده کن که امام زمان ظهور کندو بابای من برگردد تا من روی ماهش را ببوسم. فاطمه با اینکه هفت سال بیشتر ندارد اما دختر محکمی است، کم پیش می آید با کسی در دل کند دیشب وقتی بچه ها را از خانه ی پدرم به منزلشان رساندم فاطمه بغلم کرد و گفت:عمو اجازه نمی دهم بروی، می خواهم امشب به یاد بابا کنار من باشی دلم برای بابا خیلی تنگ شده است. گاهی وقت ها که دلش می گیرد و بغضش می ترکد و می گوید: عمو من از دست بابا راضی نیستم؛چرا بابای من خلاصه شده در یک قاب عکس؟چرا همه بابا دارند ولی من ندارم؟چرا بابای همه بچه ها می آیند در مدرسه دنبالشان اما بابای من نیست که بیاید؟ و من جوابی بجز سکوت و آرام کردن یادگار برادرم ندارم چرا که رسیدن به مفهوم شهادت برای فاطمه هفت ساله مستلزم زمان بسیار است تا لذت معامله با خدا را حس کند. روحش شاد و یادش گرامی باد.😢🌱✨
اتفاقاً عبدالمهدی یک بار یک خوابی دیده بود. بعد از آن رفت پیش یکی از علمای اصفهان و خواب را تعریف کرد. آن عالم گفته بود برای تعبیرش باید بروی قم با آیت الله بهجت دیدار کنی. همسرم به محضرآیت الله بهجت شرفیاب می شود تا خوابش را به ایشان بگوید. آقا هم دست روی زانوی عبدالمهدی گذاشته و می گویند جوان شغل شما چیست؟! همسرم گفته بود طلبه هستم. ایشان فرموده بودند: باید به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. آیت الله بهجت در ادامه پرسیده بودند اسم شما چیست؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ایشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض کن. اسمتان را یا عبدالصالح یا عبدالمهدی بگذارید. آیت الله بهجت فرموده بودند: شما در روز امامت امام زمان (عج) به شهادت خواهید رسید. شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هستید و هنگام ظهور امام زمان (عج) با ایشان رجوع می کنید. وقتی عبدالمهدی از قم برگشت خیلی سریع اقدام به تعویض اسمش کرد. باهم رفتیم گلستان شهدا و سرمزار شهید جلال افشار گفت می خواهم یک مسئله ای را با شما در میان بگذارم که تازنده ام برای کسی بازگو نکنید بین خودم، خودت و خدا بماند. عبدالمهدی گفت شما در جوانی من را از دست می دهید. من شهید می شوم. گفتم با چه سندی این حرف را می زنید. گفت که من خواب دیدم و رفتم پیش آیت الله بهجت و باقی ماجرا را برایم تعریف کرد. من خودم را این گونه دلداری می دادم که ان شاءالله امام زمان (عج) ظهور می کند. ایشان در رکاب امام زمان (عج) خواهند بود. امروز که جنگی نیست که شهادتی باشد......🥺❣️
امام‌حسین؟!🔗♥️ امشب‌کربلات‌چه‌خبره... شب‌جمعه... شب‌میلادت... خوشبحال‌هرکی‌که‌‌امشب‌پیش‌شماست💔 وقتی‌یکی‌تولدشه‌بایددیگران‌بهش‌هدیه‌بدن ولی‌قضیه‌شمافرق‌میکنه..‌ میشه‌امشب‌به‌‌ماهم‌عیدی،کربلاتو‌بدی :)) میشه‌مارو‌هم‌قابل‌بدونی🥀 ماهم‌توبین‌الحرمین‌شماوداداش‌باوفاتون‌ قدم‌بزنیم... میشه‌ماهم‌یه‌بارضریح‌شش‌گوشه‌تولمس‌ کنیم‌باباجان؟!😢 😭🖐🏻