eitaa logo
دُختران مَکـ؏شــق‌ـتب🇮🇷
457 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
🌿 ﷽ 🌿 مکتب عشق 💕 مکتب شهداست.. اینجا همھ چیز عطر شهدا دارد.. شنواتونیم🌱👇🏻 https://daigo.ir/secret/31573939148 | میهمان مادَرماݧ حضرت زهرا(س)هسٺیم✨ کانال رسمی واحدتربیتی خواهران #هیئت_مکتب_الشهداء
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🌹 سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان. طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.» یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد. از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت. جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!☺️☺️☺️ حمد و سوره ای نثار روح بلند شهداء و امام شهدا و همه گذشتگان کنیم 🙏 🍃🌹🍃🌹🍃
🌷 🌷 ساعت یڪ و دو نصف شب بود صدای شُرشُر آب می آمد یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلے آروم ، به طوری که کسے بیدار نشود ، پای تانکر آب مےشست... جلوتر رفتم... دیدم حاج ابراهیم همتِ ، فرمانده ی لشڪر ... ✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند خاڪے تر می شوند.... این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم...
شهیدی که بعد از شهادت اشک چشمانش جاری شد... نفیسه گفت بابا اگر هستی یک نشانه بده... حالا مراقب است بغض اش جلوی حرف هایش را نگیرد و می گوید: هر سه نفر بالای سر آقا مرتضی بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی دل مان خیلی برایت تنگ شده؟ نفیسه هم گفت بابا جان می گویند شهدا زنده اند، اگر هستی به ما یک نشانه بده... نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر همسرش را در گوشی تلفن اش نشان مان می دهد و می گوید: حرف نفیسه که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک سرازیر شد و بخشی از پارچه کفن خیس شد. به درد دل هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد... و شهدا همیشه ناظر و شاهد هستن...
🌹همرزم شهید : محمدرضا ، در عملیات خیبر در جهت ضربه زدن به نیروهای بعثی به عنوان معاون گردان و فرمانده گروهان شرکت می نماید . در برگشت از عملیات پس از سرو سامان دادن گروهان متوجه عدم حضور یکی از نیروهایش می شود که پس از پرس و جو متوجه زخمی شدن وی می گردد . گروهان را تحویل معاون خود می دهد و بر می گردد تا آن مجروح را بیاورد ولی خود هم مجروح می گردد و توان برگشتن را ندارد که عراقی ها دوباره آن منطقه را آب می اندازند و عزیز ما محمد رضا کشاورز هم در آن منطقه به شهادت نائل می آیند و پس از یازده سال در هشتم اسفند هفتاد و سه پیکر پاکش در کنار برادر شهیدش و همرزمانش در روستای علی آباد ملک به خاک سپرده شد . 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
همرزم شهید : در عملیات خیبر در یک تک ایزایی جهت ضربه زدن به نیروهای بعثی به عنوان معاون گردان و فرمانده گروهان شرکت می نماید . در برگشت از عملیات پس از سرو سامان دادن گروهان متوجه عدم حضور یکی از نیروهایش می شود که پس از پرس و جو متوجه زخمی شدن وی می گردد . گروهان را تحویل معاون خود می دهد و بر می گردد تا آن مجروح را بیاورد ولی خود هم مجروح می گردد و توان برگشتن را ندارد که عراقی ها دوباره آن منطقه را آب می اندازند و عزیز ما محمد رضا کشاورز هم در آن منطقه به شهادت نائل می آیند و پس از یازده سال در هشتم اسفند هفتاد و سه پیکر پاکش در کنار برادر شهیدش و همرزمانش در روستای علی آباد ملک به خاک سپرده شد . 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃