eitaa logo
دختران زهرایی
421 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
127 فایل
قرارگاه(حضرت زهرا سلام الله علیها) مسجد حیدریه ارتباط باما @HAFi313 @dokhtarane_zahrayi لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
ابن زیاد از این خبر به شدت ناراحت میشود و به فکر فرو میرود تا شخص دیگری را به عنوان فرماندهی نیروهای کوفه منصوب کند همه فرماندهان نزد ابن زیاد نشسته اند و هیچ کس جرات سخن گفتن ندارد ابن زیاد :《چه کسی از شما حاضر است به جنگ حسین برود؟》 کسی جواب نمیدهد چرا که جنگ با فرزند رسول الله کار ساده ای نیست او وعده میدهد :《هر کس به جنگ او برود ، حکومت هر شهری را که بخواهد به او میدهم》 باز کسی سخن نمیگوید قلب عمر سعد میلرزد با خودش حرف میزند :《مبادا این ماموریت به من سپرده شود، مبادا جنگ با حسین به من سپرده شود》 محرم قسمت دوم
در قصر ابن زیاد، کسی حاضر نمیشود به جنگ با پسر رسول خدا ص برود ابن زیاد رو به عمرسعد میکند و میگوید: 《تو باید به جنگ حسین بروی》 عمرسعد: 《قربانت شوم، خودت دستور دادی تا من بسوی ری بروم》 ابن زیاد : 《آری، اما فعلا جنگ با حسین مهمتر از ری است، وقتی کار او را تمام کردی، میتوانی بسوی ری بروی》 عمرسعد: 《امیر، کاش مرا معاف میکردی》 ابن زیاد : 《بسیار خوب ، میتوانی به کربلا نروی، اما به فکر حکومت ری هم نباش》 عمر سعد خود را آماده حکومت ری کرده بود، یعنی حکومت بر منطقه مرکزی ایران امروزی، این منطقه زیر نظر حکومت کوفه است و امیر کوفه برای آن امیر مشخص میکند عمرسعد: 《یک روز فرصت بده تا فکر کنم》 ابن زیاد لبخند میزند و موافقت میکند محرم قسمت سوم
عمر سعد به سمت خانه و در دلش آشوب است، میان دو راهی گیر افتاده است تصمیم میگیرد با دوستانش مشورت کند، آنها را دعوت میکند و جریان را تعریف میکند حمزه (پسر خواهر عمرسعد)، ابن یَسار (دوست قدیمی عمر سعد) و سایر افرادی که آن شب دعوت کرده بود، او را از جنگ با حسین ع منع میکنند + مبادا سخن ابن زیاد را قبول کنی، بترس از اینکه در روز قیامت طوری خدا را ملاقات کنی که گناه کشتن حسین ع بر گردنت باشد - نه ، من که قبول نکردم، یک روز مهلت خواستم تا شانه خالی کنم + خدا خیرت دهد، کار درستی کردی کم کم مهمانان خانه ی عمرسعد را ترک میکنند و خوشحالند که او را راضی کرده اند محرم قسمت چهارم
شب سوم محرم است و مردم در خوابند عمر سعد خوابش نمیبرد و در حیاط خانه اش قدم میزند او در خیالاتش خودش را امیر ری تصور میکند اما اگر به کربلا نرود شخصیتی فراموش شده خواهد شد با خودش سخن میگوید: 《من چگونه خرج و مخارجم را تامین خواهم کرد؟ آیا خدا راضی است زن و بچه ی من گرسنه باشند؟ و گاهی آتش جهنم را به یاد می آورد》 شیطان با او سخن میگوید: 《میتوانی بعدا توبه کنی، مگر نه این است که خدا توبه کنندگان را دوست دارد؟》 او به فکر فرو میرود: 《آری میتوانم توبه کنم، اگر معاد هم دروغ باشد که به آرزویم رسیده ام》 شیطان با او سخن میگوید:《اگر تو نروی ، افراد جنایتکار خواهند رفت، تو با حسین جنگ نمیکنی، دستور حمله نمیدهی، تلاشت را میکنی حسین را با ابن زیاد صلح و آشتی دهی، اینطوری هم دنیا را داری هم قیامت را》 عمر سعد :《آری او به خاطر زن و بچه اش هم شده صلح خواهد کرد، مگر او برادر حسن نیست؟》 محرم قسمت پنجم