◗ایهاالناس؛ تا نفس دارم
+سنگرم را رها نخواهم کرد!
⊹
⊹
#ریحانه🌱
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بزرگترین غاردریایی ساحل مفنق جزیره هرمز😍😍😍
#ایران_زیبا
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هندونه🍉رو اینجوری برش بده🤌🏽
عمرا اگه میدونستی😉
┄┄┅┅🍃✿❀🌸❀✿🍃┅┅┄┄
کانال دختران بهشتی
بسم الله الرحمن الرحیم کلاس #قصه_قرآنی جلسه ۶۰ ، حضرت ایوب علیه السلام https://eitaa.com/dokhta
بسم الله الرحمن الرحیم
کلاس #قصه_قرآنی
جلسه ۶۱ ، حضرت ایوب علیه السلام
قسمت دوم
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دختران بهشتی
امیدوارم که روز بسیار خوبی رو تا اینجا پشت سر گذاشته باشید و روزهای بسیار خوبی براتون پیش رو باشه
به کلاس امروز قصه های قرآنی بسیار بسیار خوش آمدید
امروز می خواهیم در مورد یکی دیگر از پیامبران الهی با هم صحبت کنیم
حضرت ایوب علیه السلام
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
داستان حضرت ایوب علیه السلام
قسمت دوم
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
در جلسه گذشته در مورد داستان حضرت ایوب علیه السلام به آنجا رسیدیم که شیطان از خدا خواست تا امورات ایوب را به او بسپارد
خدا نیز اجازه ویرانی ثروت ایوب را به او داد تا ثابت کند که ایوب به خاطر داشتن مال و ثروت نیست که شکرگزار خداوند است بلکه او بندهای خالص و مخلص و عبد شکرگزار خداوند است
شیطان تمام ثروت ایوب را از بین برد و خود را به شکل پیرمردی درآورد و خبر از بین رفتن مال و ثروت ایوب را به ایوب داد
شیطان گفت: مردم فکر میکنند که تو در عبادت مغرور شدی و در زکات و نماز ریا میکردی به همین خاطر خداوند ثروتت را از بین برده است
حضرت ایوب علیه السلام در مقابل این حرف شیطان گفت همه دارایی من هدیهای از جانب خداوند بود و حالا آنها را از من باز پس گرفته است او نعمتش را به من داد تا مدتی استفاده کنم و شکر خدا که نعمت هایش را در اختیار من گذاشته بود و امروز که حکمت خداوند اقتضا میکند که آنها را از من بگیرد باز هم او را شکر میکنم
سپس ایوب سجده کرد و شکر خدا را به جای آورد و ابلیس را در تعجب و حیرانی گذاشت
و اینک ادامه ماجرا.........👇
وقتی شیطان به هدف خود نرسید به سوی خداوند رفت و گفت خدایا درست است که ایوب در مقابل از بین رفتن دارایی و ثروت خود تو را کفر نگفت و سر تعظیم برای تو فرود آورد ولی این به خاطر پشت گرمی ایوب به فرزندانش است
او میداند که به وسیله آنها ثروت از دست رفتهاش را میتواند جبران کند ، پس مرا به فرزندان او مسلط کن تا من نقشه خود را در مورد آنها اجرا کنم ، من یقین دارم که او تو را انکار میکند و دست از عبادت و شکر تو برمیدارد چرا که هیچ دردی بالاتر از درد از دست دادن فرزندان نیست
خداوند به شیطان گفت تو را به فرزندان ایوب مسلط میکنم اما در مییابی که هیچگاه از ایمان و صبر و ایوب کم نخواهد شد
ابلیس یاران خود را جمع کرد و به منزل فرزندان ایوب رفت آنها که در خانهشان به خوبی و در رفاه زندگی میکردند ناگهان دیدند همه جا لرزید و سقف منزل فرو ریخت و همه آنها زیر آن بار ماندند و از بین رفتند
آنگاه شیطان به شکل مردی به نزد ایوب رفت و خبر مرگ فرزندانش را به او داد و گفت اگر امروز میدیدی که چگونه فرزندان تو در خون خود میغلتیدند و دردکشان جان میدادند میدانستی که خدا چگونه پاداش این همه شکر و سپاس و عبادت تو رو داده است
با آنکه اشک از چشمان ایوب همچون سیل روان شده بود اما گفت: خدا خود داده بود و حالا باز پس گرفته است و سپاس خدای را که نعمت میدهد و دوباره آن را میگیرد ,خدا را در خشم و خشنودیش سپاس میگویم
و باز ایوب به سجده افتاد و حمد و تسبیح خدا را گفت
در این هنگام شیطان در آتش خشم و غضب خود میسوخت
بار دیگر شیطان به سوی خدا رفت و گفت خدایا اگرچه مال و ثروت و فرزندان ایوب از بین رفت ولی او هنوز از سلامتی تن برخوردار است و تو را عبادت میکند اگر مرا بر سلامتی او مسلط کنی در صورتی که او بیمار شود و درد و رنج بر او عارض گردد دست از بندگی تو برمیدارد و دیگر تو را عبادت نخواهد کرد
خداوند میداند که صبر و شکیبایی ایوب مثال زدنی است ، به شیطان گفت :سلامتی ایوب در اختیار تو است اما بدان که به روح و قلب او راه پیدا نخواهی کرد که آنجا مخزن اسرار است
شیطان نقشه خود را اجرا کرد و ایوب را بیمار و رنجور بر زمین انداخت اما این وضعیت ایمان ایوب را چند برابر کرد و بر صبر و شکیبایی او افزود
بله فشار و رنج نه تنها او را از عبادت باز نگذاشت بلکه شکر و تصدیق و ایمان ایوب را زبانزد عام و خاص کرد
روزها و سالها گذشت
ایوب علیه السلام همچنان در بستر بیماری افتاده بود
طولانی شدن مدت بیماری ایوب علیه السلام دوستان و آشنایان را از او دور کرده بود
هیچکس برای او جز همسر وفادارش باقی نمانده بود او تا آخرین نفس در کنار ایوب علیه السلام بود و چراغ زندگی ایوب علیه السلام را روشن نگه میداشت، او پرستاری مهربان و دلسوز بود و ایوب علیه السلام را به روزهای خوبش و سلامتی دوباره نوید میداد و ایوب را امیدوار میکرد
همسر ایوب همچون خود او حمد و سپاس خدا را به جا میآورد و بلاها و دردها و رنج روزگار نتوانست از ایمان او بکاهد
اما شیطان که از این همه صبر و شکیبایی ایوب علیه السلام به تنگ آمده بود یاران خود را جمع کرد و از ناتوانی خود بر آنها شکایت کرد و گفت : مال و اموال او را نابود کردیم ایمانش زیادتر شد فرزندان و سلامتیاش را گرفتیم اما زبانش از حمد و سپاس خداوند باز نایستاد.
یارانش گفتند: تو در مکر و حیله از ما برتری آیا همه حقههایت را به کار گرفتی؟
یکی از یارانش گفت: تو چگونه آدم را از بهشت بیرون کردی ؟چگونه بر او چیره شدی؟
شیطان گفت: از طریق همسرش حوا
آن یار شیطان گفت :در مورد ایوب هم همین کار را انجام بده و از طریق همسرش اقدام کن تا به پیروزی دست پیدا کنید
شیطان خوشحال شد و گفت: آفرین راه خوبی است و به سوی همسر ایوب رفت
شیطان به همسر حضرت ایوب علیه السلام گفت همسرت کجاست؟ همسر ایوب گفت: این همسر من است که در بستر بیماری افتاده و درد و رنج او را از پا درآورده, نه میمیرد که برایش شیون کنم و نه خوب میشود که با خوبی او شاد شوم
وقتی شیطان سخنان همسر ایوب را شنید امیدوار شد و گفت: تو در گذشته مال و ثروت زیادی داشتی فرزندان زیادی داشتی حالا نگاه کن چه وضعیتی داری و ثروتی نداری فرزندانت مردهاند همسرت سالهاست بیمار شده است .........و شروع به ذکر مصیبت کرد
همسر ایوب آتش در دلش شعله ور شد و غم او را گرفت
همسر حضرت ایوب علیه السلام پیش شوهرش رفت و گفت : تا چه زمان خداوند تو را عذاب خواهد داد؟ ثروت و مال و فرزندانمان کجا هستند ؟چرا بستگان و یارانمان ما را ترک کردند؟
ایوب علیه السلام گفت: شیطان تو را فریب داده است که بر مال و ثروت از دست رفته مینالی و بر فرزندان جان سپرده مان گریه میکنی
همسر ایوب علیه السلام گفت: چرا از خداوند نمیخواهی سلامتی را به تو باز گرداند ؟
ایوب علیه السلام از همسرش پرسید :چند سال در نعمت و سلامت زندگی کردی ؟
همسرش گفت ۸۰ سال .
سپس ایوب علیه السلام گفت: چند سال است که در سختی و عذاب به سر میبری؟
همسرش گفت ۷ سال
ایوب علیه السلام گفت: من شرم میکنم از خداوند بخواهم تا بلا را از من دور کند زیرا مدت عذاب و سختیها با دوران خوشیهایمان برابر نشده است، تو ایمانت را از دست دادهای دیگر دلت تحمل قضا و قدر الهی را ندارد ، اگر بتوانم از بستر بیماری برخیزم تو را به صد تازیانه مجازات میکنم، من نمیخواهم از این به بعد از من پرستاری کنی و به من آب و غذا بدهی ، به تو کاری نخواهم گفت و از تو چیزی نخواهم خواست از من دور شو تا اینکه خواست و اراده خداوند به پایان رسد