#تفسیر_قرآن
🌹 نکته تفسیری صفحه ۵۴۲ قرآن کریم 🌹
یادآوری کارهای فراموش شده:
زندگی هر یک از ما، شبیه یک کتاب است. روزها و شب های زندگی مان، صفحات آن کتاب را تشکیل می دهند، و رفتار و کردار ما، محتوای آن را. طراح این کتاب، خود ما هستیم که با نحوه ی زندگی کردنمان، شکل و محتوای کتاب را تعیین می کنیم، و فرشتگان الهی، مأمور ثبت این اعمال در کتاب زندگی ما هستند. آنان تک تک اعمال ما را به دقّت ثبت می کنند؛ تا این که مرگمان فرا رسد. در آن هنگام، کتاب زندگی ما به پایان می رسد.
در روایتی می خوانیم که خداوند برای ثبت اعمال هر کسی، چهار فرشته را مأمور کرده است: دو فرشته برای نوشتن کارهای روز او، و دو فرشته برای نوشتن کارهای شب او. آنان هر شب و هر روز به نوشتن دقیق اعمال او مشغول هستند تا این که مرگش فرا می رسد. در آن هنگام، اگر آن شخص، فرد نیکوکاری بوده، از او تشکّر می کنند که پیوسته کارها و سخنان خوبی را برای ثبت کردن به آن ها تحویل داده و آنان را به جاهای خوبی برده است؛ او را دعا می کنند و برای او نزد خدا شفاعت می کنند. ولی اگر او فرد بدکاری بوده، او را سرزنش می کنند که چرا همواره با سخنان و کارهای بد، آن ها را اذیت کرده و آنان را به جاهای بدی برده است، و به او وعده می دهند که در پیشگاه خدا بر ضد او گواهی خواهند داد . بنا بر آیات قرآن و روایات ، نامه ی اعمال انسان، پس از مرگ و در جهان برزخ، همچون توماری پیچیده و بر گردن او آویخته می شود. سپس در روز قیامت، آن را از گردنش بیرون می آورند و باز می کنند و به او می گویند: کتاب زندگی ات را بخوان؛ امروز خودت برای حسابرسی خودت کافی هستی و با وجود این کتاب، به شاهد دیگری نیاز نداری. بدین ترتیب، خداوند تمام بندگانش را از تک تک کارهایشان در زندگی آگاه می کند؛ هرچند آنان با گذشت دهها، صدها و شاید هزاران سال از زندگی شان در دنیا، آن کارها را فراموش کرده باشند. خداوند اما آن اعمال را تا به آخر بر شمرده و هیچ کاری از علم بی پایان او پوشیده نمانده است(اَحصاهُ اللهُ وَ نَسوه). از این رو، به فرمودهی آیه ی ۴۹ سوره ی کهف، هنگامی که گنهکاران با کتاب زندگی خود رو به رو می شوند، با تعجّب و وحشت فریاد برمی آورند که وای بر ما! این دیگر چه کتابی است که هیچ کار کوچک و بزرگی را از قلم نینداخته و همه را ثبت کرده است؟! آنان تمام کارهایشان را در پیش چشمان خود حاضر می بینند و می فهمند که خدا به هیچ کس ستم نمی کند.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌷 نکته تفسیری صفحه ۵۴۴ قرآن کریم 🌷
فضیلتی دیگر برای امیر مؤمنان حضرت علی علیهالسلام:
شاید افراد زیادی را دیده باشید که با حرارت و سوز، دوستی پیامبر و امامان را ادعا می کنند.
البته تا زمانی که این ادّعا از زبان تجاوز نکند، نمی توان به راست یا دروغ بودن آن یقین پیدا کرد؛ امّا هنگامی که سخن از گذشتنِ از مال و جان به میان می آید، می توان به حقیقت آن ادّعا پی برد.
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام فرموده است: «در دگرگونی حالات روزگار، حقیقت انسان ها شناخته می شود.»
از این رو خدا با قاطعیّت تمام بیان فرموده که همه ی ما را امتحان می کند و راست یا دروغ بودن ادعاهایمان را به ما نشان می دهد.
او در آیات ۲ و ۳ سوره ی عنکبوت می فرماید: «آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟ در حالی که ما پیشینیان آنان را آزمودیم [و این ها را نیز آزمایش می کنیم] و بی شک خدا راست گویان و دروغ گویان را مشخّص می کند.»
در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بسیاری از مردم ادّعا می کردند که به پیامبر علاقه و ارادت دارند، و برای اثبات ادعایشان، پیوسته نزد پیامبر می رفتند و خصوصی و نجواگونه با آن حضرت صحبت می کردند. گاهی هم این گونه صحبت ها زیاد می شد و وقت گرانبهای آن حضرت را می گرفت؛ ولی پیامبر که بسیار مؤدّب بود، با احترام، به سخنان آنان گوش می کرد؛ هرچند شاید در باطن به این کار علاقه ای نداشت. خداوند برای آشکار کردن حقیقت ادّعای چنین افرادی، آزمون موقّت و تعیین کننده ای در میان مسلمانان اجرا کرد.
او در آیه ی ۱۲ به همه ی مسلمانان دستور داد که هر کس میخواهد با پیامبر خصوصی صحبت کند، باید پیش از آن، قدری صدقه بدهد؛ البته افراد فقیر و بی پول از این دستور معاف بودند. این دستور باعث شد که ادّعای بسیاری از مسلمانان، توخالی از آب درآید؛ چراکه به نقل تاریخ، جز یک نفر، هیچ کس حاضر نشد چنین کاری کند، و همه از ترس بی پول شدن، صحبت کردنِ خصوصی با پیامبر را ترک کردند! آن یک مسلمان که سراسر وجودش را ایمان پر کرده بود و عشق به پیامبر با پوست و گوشت و خونش آمیخته بود، علی بن ابی طالب بود که به این دستور عمل کرد و در مدّت ده روزی که این فرمان پابرجا بود، ده بار با پیامبر خصوصی صحبت کرد.
در حدیثی از خود آن حضرت می خوانیم: «آیه ای در قرآن است که هیچ کس قبل از من و بعد از من به آن عمل نکرده و نخواهد کرد. من یک دینار داشتم؛ آن را به ده درهم تبدیل کردم، و هر زمان می خواستم با پیامبر نجوا کنم، درهمی را صدقه می دادم.» پس از گذشت ده روز و مشخّص شدن حقیقت ادّعای افراد، این دستور با نازل شدن آیه ی ۱۳ برداشته و اصطلاحاً «نسخ» شد. در این هنگام، همگان آموختند که دینداری، به ادّعاهای بیهوده نیست و نیز نباید وقت گران بهای پیامبر را بیهوده گرفت. همچنین همگان با بهترین پیرو پیامبر بیشتر آشنا شدند .
🏴
#تفسیر_قرآن
🌷 نکته تفسیری صفحه ۵۴۵ قرآن کریم 🌷
دوستی با دشمن؛ هرگز!:
حتماً شنیده اید که «دشمن دوست تو، دشمن توست». همه ی ما، خدا و پیامبر او را دوست داریم و به ایشان عشق می ورزیم. از سوی دیگر میدانیم که برخی از مردم، از سر لجاجت و هواپرستی، با خدا و پیامبر مخالفت میکنند و دشمنی می ورزند. امیدواریم چنین افرادی در میان خانواده و بستگان ما نباشند؛ ولی هر کس مختار آفریده شده و می تواند راه بد را انتخاب کند. از این رو ممکن است گاهی در میان خانواده و بستگان ما نیز افرادی یافت شوند که خدای نکرده با خدا، پیامبر و امامان مخالف باشند. خدای بزرگ که بیش از هر کس به نیکی و محبّت به پدر و مادر، خانواده و بستگان توصیه کرده است، در این آیه و آیات دیگری از قرآن بیان فرموده که دوستی با دشمنان خدا، به هیچ وجه جایز نیست و نوعی دشمنی با او محسوب می شود؛ حتّی اگر این افراد، یکی از بستگان نزدیک ما مانند پدر، برادر، فرزند و... باشند. البتّه این عمل، یکی از آزمون های سخت خداست که انسان با یکی از بستگان مورد علاقهاش، قطع رابطه ی دوستی کند؛
امّا به فرموده ی این آیه، سربلند شدن از این آزمون مهم، پنج پاداش بسیار ارزنده دارد:
استوار شدن ایمان در دل، تأیید و نیرومند شدن از سوی خدا و توجّه خاص او، وارد شدن در بهشتِ پرنعمت، رسیدن به خشنودی خدا، و قرار گرفتن در زمرهی لشکریان پیروز او.
پیشوایان ما نیز تأکید فراوانی بر «دوست داشتن برای خدا و دشمن داشتن برای خدا» کرده اند و گفته اند که منشأ اصلی دوستی ها و دشمنی های انسان باید انگیزه های الهی باشد، و نه انگیزه های فردی و مادّی.
در روایتی می خوانیم که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: کدام یک از دستگیره های ایمان، محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و پیامبرش بهتر می دانند. در این هنگام برخی گفتند: نماز. بعضی گفتند: زکات. گروهی گفتند: روزه. جمعی گفتند: حج و عمره. برخی نیز گفتند: جهاد. پیامبر فرمود: تمام چیزهایی که گفتید، خوبی هایی دارند؛ ولی پاسخ سؤال من نیستند. محکم ترین دستگیره های ایمان، دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن در راه خدا و ایجاد رابطه ی دوستی با دوستان خدا و قطع رابطه با دشمنان خداست . البته باید بدانیم که به فرموده ی قرآن ، فرزندان حق بی احترامی به پدر و مادر خویش را ندارند؛ حتّی اگر کافر و دشمن خدا باشند. در این صورت، وظیفه ی ما این است که ضمن بیزاری قلبی از رفتار آنان، با ایشان برخورد مناسب و نشست و برخاست محترمانه داشته باشیم.
🏴 https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۴۶ قرآن کریم 🌸
برترین مرتبه ی بزرگواری:
مرد بینوا، با حال زار و پریشان، خدمت پیامبر(ص) رسید. گرسنگی، طاقتش را تمام کرده بود. از حضرت غذا خواست. پیامبر به خانواده ی خود پیغام داد که اگر غذایی در خانه هست، به آن مرد بدهند؛ امّا آنان پاسخ فرستادند که چیزی جز آب در خانه نیست. پیامبر به مسلمانان فرمود:
چه کسی امشب این مرد را میهمان میکند؟ امام علی علیه السلام ، آمادگیِ خود را اعلام کرد و همراه آن مرد به خانه رفت. هنگامی که امام به خانه رسید، به همسـر گرامی اش حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:
ای دختر رسول خدا، چه غذایی نزدت هست؟ حضرت فاطمه… فرمود: جز غذایی به اندازه ی یک نفر، چیزی نداریم؛ با این حال، میهمان را بر خودمان ترجیح میدهیم. امام علیه السلام از همسرش درخواست کرد که کودکان را بخواباند. حضرت زهرا سلام الله علیها نیز کودکان را گرسنه خواباند. سپس امام علیه السلام چراغ را به بهانه ای خاموش کرد و بر سر سفره نشست و بی آنکه چیزی از غذا بر دهان بگذارد، وانمود کرد که غذا می خورد. میهمان گرسنه نیز به گمان اینکه غذا زیاد است و صاحبخانه نیز غذا میخورد،
به خوبی غذا خورد و سیر شد، و اهل خانه، آن شب را گرسنه خوابیدند. هنگامی که صبح شد، امیر مؤمنان علی، حضـرت فاطمه سلام الله علیها و فرزندانشان خدمت پیامبر رسیدند. پیامبر در حالی که بر لبهای مبارکش تبسّمی نشسته بود، نگاهی به آنان کرد و بی آنکه آنها سخنی بگویند، این آیه را تلاوت فرمود:
(وَ یُؤثِرونَ عَلیًّ اَنفُسِهِم وَ لَوکانَ بِهِم خَصاصَةٌ) (دیگران را بر خودشان ترجیح می دهند؛ هرچند خودشان نیاز داشته باشند). [۱]
بر اساس روایتی از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام، «ایثار»، برترین مرتبه ی بزرگواریست[۲]؛
زیرا معمولاً افراد از چیزهایی انفاق می کنند که مورد احتیاجشان نباشد، و در صورت انفاقِ آن، در فشار قرار
نمی گیرند؛ ولی شخصی که ایثار میکند، از چیزی دل می کند که خودش به آن نیاز دارد. در حقیقت، ایثار، نشانگر وجود گوهرِ انسانیّت در وجود انسان است؛ زیرا فقط انسان است که می تواند از آنچه نیاز دارد، چشم بپوشد، و هیچ جاندار دیگری در زمین، چنین ویژگیای ندارد. از این رو پیامبر صلوات الله علیه یکی از نشانه های ایمان حقیقی را انفاقی برشمرده اند که با وجود نیازمندی انسان صورت پذیرد[۳].
همچنین در روایتی از امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام نقل شده که ایثار، یکی از بالاترین درجات ایمان است[۴].
یکی از زیبایی های تاریخ صدر اسلام، ایثارهای شگفت انگیز مسلمانان است. در تاریخ آمده است که در جنگ «یرموک»، یکی از مسلمانان تصمیم گرفت به پسرعموی زخمی اش قدری آب بدهد؛ امّا او به زخمی دیگری اشاره کرد. او نزد زخمی دوّم رفت؛ امّا او نیز به زخمی دیگری اشاره کرد. به سوّمین نفر که رسید، دید که جان داده است. با سرعت نزد شخص دوّم بازگشت؛ ولی او نیز جان داده بود. نزد پسرعمویش شتافت و با شگفتی دید که او نیز با لب تشنه شهید شده است[۵]!
[1] - این داستان با مختصری تفاوت در متن در تفاسیر مختلفی مانند مجمع البیان، روض الجنان، صافی و نمونه نقل شده است.
[2] - غررالحکم، ص395
[3] - وسائل الشیعه، ج9، ص430
[4] - غررالحکم، ص396
[5] - روض الجنان و روح الجنان، ج19، ص125
🏴
#تفسیر_قرآن
🌷 نکته تفسیری صفحه ۵۴۷ قرآن کریم 🌷
منافقان؛ بزدل و دروغگو!:
چند ماه پس از جنگ احد، یهودیان اطراف مدینه که با پیامبر پیمانِ خودداری از تعرّض بسته بودند، در پی پیمان شکنی های مکرّر، مورد خشم خدا قرار گرفتند و مسلمانان به فرمان پیامبر، مأمور شدند با آنان بجنگند. در ماجرای درگیری پیامبر و مسلمانان با قبایل یهودِ اطراف مدینه، «عبدالله بن ابی» که سردسته ی منافقان در مدینه بود، به سران یهود پیغام فرستاد که شما در جای خود محکم بایستید؛ از خانه هایتان بیرون نروید و دژهایتان را استوار کنید؛ چراکه ما دو هزار نفر یاور از قوم خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم. این وعده باعث شد که یهودیان به مخالفت با پیامبر تشویق شوند. این حادثه از جهات متعددی عبرت آموز بود؛ به همین سبب، خداوند در این سوره در باره ی آن سخن گفته است.
یکی از آن جهات، وعده های دروغین منافقان به یهودیان بود؛ منافقانِ دورویی که به ظاهر اسلام آورده بودند و در باطن هیچ اعتقادی به خدا و پیامبر نداشتند و تمام تلاش خود را برای نابودی اسلام به کار می گرفتند و چون دشمنیشان را در پشت نقاب دوستی مخفی کرده بودند، بیشترین خطر را برای مسلمانان داشتند. قرآن، آنان را اصلیترین دشمن مسلمانان برشمرده ، و پیامبر نیز بیشترین خطر را از جانب این گروه بیان فرموده است ؛ و به راستی اسلام از هیچ گروهی به این اندازه ضربه نخورده است.
آیهی مورد بحث بیان می کند که وعده های منافقان کاملاً توخالی است و خدا گواهی می دهد که منافقان دروغ می گویند؛ آنان هیچ گاه به یهودیان کمک نخواهند کرد، و اگر هم بخواهند کمک کنند، در هیاهوی جنگ، پا به فرار می گذارند و میدان را خالی می کنند. به فرموده ی این آیات، منافقان، افراد بزدل و دروغ گویی هستند که هیچ گاه رو در رو نمی جنگند و فقط از داخل دژهای حفاظت¬شده یا از پشت دیوار پیکار می کنند! هنگامی که با افرادی مانند خودشان می جنگند، جنگی به ظاهر نمایان دارند؛ ولی دلهایشان با هم نیست و در باطن به شدّت از یکدیگر پراکنده اند. از این رو در برابر مسلمانانِ یکدل که همچون سد فولادین نبرد می کنند، بی شک پا به فرار میگذارند.
آری، این ویژگی ها نه تنها برای منافقانِ زمان پیامبر بود، بلکه در هر زمانِ دیگر نیز منافقان دورو، چنین ویژگی هایی دارند. آنان در میان مسلمانان زندگی می کنند؛ ولی پیوسته به یاری بیگانگان و کافران چشم دوخته اند و برایشان پیغام یاری می فرستند؛ به آنان اطمینان می دهند که در داخل، از منافع آن ها حمایت می کنند و در صورت لزوم، با مؤمنان درگیر می شوند. البتّه دروغ و وعده های توخالی، جزء ویژگی های جدانشدنی منافقان است؛ زیرا ادامهی حیات آنان، به دروغ وابسته است، و اگر نقاب از چهره ی خود بردارند، باطن کفرآلودشان برای همه روشن می شود و دیگر نمی توانند در کنار مسلمانان به زندگی خود ادامه دهند.
🏴
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۴۸ 🌸
تأثیر فوقالعاده ی قرآن بر دلها:
از این آیات به سه نکته ی مهم می توان پی برد:
۱ـ عظمت قرآن: کوه، نشانه ی بزرگی، سختی و استواری است. این آیه برای بیان عظمت قرآن می فرماید که اگر به فرض، قرآن بر کوهی نازل می شد، آن کوه تکه تکه میشد و از هم می شکافت؛ همانطور که در زمان حضرت موسی علیه السلام ، با آشکار شدن پرتوی از قدرت خدا به کوه، آن کوه بزرگ در برابر چشمان موسی علیه السلام تکه تکه شد[۱]. قرآن نیز پرتوی از علم و قدرت خداست که برای ما زمینیان آشکار شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
«به راستی خداوند در سخن خود، برای مخلوقاتش آشکار شده است؛ ولی آنان نمی بینند.»[۲]
۲ـ سنگدلی عجیب برخی از مردم: به فرموده ی این آیه، کوه در برابر آیات قرآن خرد می شود؛ امّا شگفت اینکه برخی از مردم چنان سنگدل هستند که آیات قرآن نمی تواند هیچ تأثیری بر دلهایشان بگذارد.
قرآن در باره ی افرادی که آیات و نشانه های خدا در آنها اثر نمی کند، می فرماید: دلهای شما، مانند سنگ سخت شده است؛ بلکه سخت تر از سنگ[۳]! تاریخ بارها شاهد دگرگونی روحی افراد پس از شنیدن آیات قرآن بوده است؛ امّا آیات قرآن بر کسانی اثر دارد که دریچه ی قلبشان را برای دریافت نور حقیقت گشوده باشند؛ وگرنه آیات نورانی قرآن هیچگاه در دلهای سیاه و سختِ کافرانِ لجوج نفوذ نمی کند. آیه ی ۲۵ سوره ی انعام در باره ی چنین افرادی می فرماید: هنگامی که قرآن می خوانی، برخی از آنها به تو گوش می کنند؛ ولی ما به کیفر لجاجتشان، بر دلهایشان پوشش هایی قرار می دهیم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار می دهیم تا سخن حق را نشنوند. چنین افرادی اگر تمام آیات و نشانه های خدا را هم ببینند، باز هم ایمان نمیآورند[۴].
۳ـ لزوم اندیشیدن در قرآن: خداوند در پایان آیه به این نکته اشاره می فرماید که هدف از بیان این مطالب مهم، «تفکّر و اندیشه» در آنهاست. آری، قرآن، کتاب اندیشه است، و بزرگترین خواسته ی این کتاب آسمانی و مهم ترین وظیفه ی ما در برابر آن، اندیشه و تدبّر در آیات آن است. تفکّر در آیات قرآن، باعث آشنایی انسان با این راهنمای سعادتبخش می شود و انسان را به عمل و به کارگیری آن وا می دارد. در حدیثی از پیامبر‹ میخوانیم که به اصحاب خود فرمود: به چشمانتان، بهره شان را از عبادت بدهید. اصحاب عرض کردند: بهره ی آنها از عبادت چیست؟ فرمود: نگاه در قرآن، و اندیشه ی در آن، و عبرت گرفتن در هنگام برخورد با شگفتیهایش[۵].
[1] - ر.ک به ۱۴۳ اعراف
[2] - بحارالانوار، ج 89، ص107
[3] - بر اساس آیه ۷۴ بقره
[4] - آیه به صورت آزاد ترجمه شده است؛ لذا در گیومه ـ که نشانگر نقل قول مستقیم است ـ نیامده است.
[5] - مجموعۀ ورام، ج1، ص250
🏴
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۴۹ قرآن کریم 🌸
با دشمن خدا و دشمن خودتان دوستی نکنید:
«حاطب»، نامه را خواند و در فکر فرو رفت که باید چه کار کند. نامه از خانواده اش بود. حاطب به فرمان پیامبر صلوات الله علیه از مکّه به مدینه هجرت کرده بود؛ ولی نتوانسته بود خانواده اش را نیز با خود بیاورد؛ از این رو پیوسته دل نگران آنان بود و می ترسید که کافران قریش به آنها صدمه رسانده باشند. خانواده اش در نامه از او پرسیده بودند که آیا پیامبر صلوات الله علیه قصد جنگ با مشرکان قریش را دارد یا نه. حاطب که می دانست کافران از خانواده اش خواسته اند که برای او نامه بنویسند، نمی دانست باید چه کند؛ آیا آنان را از تصمیم پیامبر صلوات الله علیه باخبر کند یا چیزی نگوید؟ امّا سرانجام تصمیم اشتباهش را گرفت و در نامه ای، خانواده اش را از تصمیم پیامبر برای جنگ آگاه کرد. او نامه را به زنی به نام «صفیه» داد و آن زن نیز نامه را در میان گیسوانش گذاشت و به سوی مکّه حرکت کرد. در این هنگام، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و او را از این اتفاق باخبر کرد. پیامبر‹، امام علی علیه السلام و زبیر را در پی او فرستاد. آنها به او رسیدند. امیر مؤمنان به او فرمود: نامه کجاست؟ زن گفت: چیزی با من نیست. آنها از زن پرسوجو کردند؛ ولی چیزی نیافتند. زبیر، نومیدانه گفت: ظاهراً چیزی همراهش نیست. امام علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، پیامبر به ما دروغ نگفته و بر جبرئیل دروغ نبسته، و جبرئیل هم به خدا دروغ نبسته است. به خدا قسم، یا نامه را نشان میدهی، یا سرت را برای پیامبر برمی گردانم. زن گفت: از من دور شوید تا آن را در آورم. سپس نامه را از میان گیسوانش درآورد. امیر مؤمنان آن را گرفت و برای پیامبر آورد. پیامبر حاطب را احضار کرد و از او در باره ی نامه پرسوجو کرد. حاطب با شرمساری پاسخ داد: ای پیامبر، به خدا سوگند، من دورویی نکرده ام و دین و پیمانم را تغییر نداده ام. من به یگانگی خدا و پیامبری تو گواهی می دهم؛ ولی خانواده ام به من نامه نوشتند که قریش با آنان خوشرفتاری کرده و من هم خواستم با این نامه، خوشرفتاری آنان را جبران کرده باشم. در این هنگام، این آیات نازل شد و مسلمانان را از هر نوع ارتباط دوستانه با دشمنان خدا و پیامبر بازداشت و سه نکته ی مهم را به یاد ایشان آورد:
۱ـ دوستی با دشمنان خدا، با ایمانِ به او و جهاد و کسب خشنودی اش سازگار نیست و نوعی انحراف از راه راست الهی به شمار می آید.
۲ـ دشمنان خدا اگر هم در ظاهر با شما نرمی نشان دهند، در دل از شما تنفّر دارند، و اگر به شما دست یابند، از هیچ نوع آزار زبانی و جسمی کم نمی گذارند.
۳ـ به سبب علاقه به بستگان و فرزندان نباید با دشمنان خدا دوستی کرد و دستورهای او را زیر پا گذاشت؛ زیرا نسبتهای خویشاوندی و خانوادگی، تنها تا پایان عمر پابرجا هستند و در روز قیامت از کار می افتند. بنابراین، مهمترین انگیزه ی رفتار انسان باید توجّه به رضایت و خشنودی خدا باشد؛ نه رضایت و خشنودی خانواده و بستگان.[۱]
[1] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث استفاده شده است.
🏴
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۵۰ قرآن کریم 🌸
نظر قرآن در باره ی ارتباط با کافران:
در توضیح آیات صفحه ی ۵۴۵ و صفحه ی پیش، مطالبی در باره ی هشدارِ قرآن در مورد ارتباط محبّت آمیز با دشمنان خدا خواندیم و دانستیم که برقراری رابطه ی دوستی با چنین افرادی، به هیچ وجه و در هیچ حالی جایز نیست. شاید امّا برای بسیاری از ما این سؤال پیش آمده باشد که نظر اسلام در مورد ارتباط دوستانه با غیر مسلمانانی که با اسلام و مسلمانان سر جنگ ندارند و آزاری نمی رسانند، چیست. قرآن کریم در این آیه به این سؤال پاسخ داده، بیان میفرماید که خداوند از نیکی کردن و رعایت عدالت در مورد چنین افرادی نهی نمی کند؛ بلکه نهی خدا فقط در مورد ارتباط با کافران لجوج و دشمنان سرسخت اسلام است؛ چنانکه در زمان حیات پیامبر صلوات الله علیه، آن حـضرت با بسیاری از قبایل غیرمسلمان، پیمان صلح بسته بود، و بسیاری از مسلمانان، برای تجارت، به کشورهای غیر اسلامی سفر می کردند، و در مقابل، از بازرگانانِ آنان نیز پذیرایی می کردند. این روش، یک قاعده ی کلّی اسلامی در تمام زمانهاست و بر اساس آن، مسلمانان در هر جای دنیا می توانند با افراد غیرمسلمانی که با اسلام دشمنی و کینه ای ندارند، رابطه ی خوبی برقرار کنند. اتّفاقاً این برخوردِ خوب و مهربانانه، یکی از بهترین روشهای تبلیغ اسلام است؛ زیرا اگر مسلمانان با رفتار نیکوی خویش، حقیقت زیبای دینِ اسلام را برای غیرمسلمانانی بیان کنند که اسلام را به خوبی نمی شناسند، بی شک در آنان، اثری بسیار بیشتر از صدها کتاب و مقاله خواهند گذاشت.
برای نمونه، در روایتی می خوانیم که حضرت علی علیه السلام در جاده ای با شخصی از اهل کتاب همسفر شد. او که امام علیه السلام را نمی شناخت، به حضرت گفت: ای بنده ی خدا، مقصدت کجاست؟ امام علی علیه السلام فرمود: کوفه. هنگامی که راهشان از هم جدا شد، امام باز با آن شخص همراهی کرد. او از رفتار امام تعجّب کرد و گفت: مگر نگفتی که مقصدت کوفه است؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا از مسیرت جدا شدی؟ فرمود: خودم میدانم. گفت: اگر میدانی، چرا با من به این سو آمدی؟ فرمود: این کار، کمال خوشرفتاری با همراه خود است که انسان هنگامی که از همراهش جدا می شود، چند قدمی با او همراهی کند. پیامبر ما چنین دستوری به ما داده است. او گفت: به راستی اینگونه است؟ فرمود: آری. گفت: بدون تردید، شما به سبب رفتار بزرگوارانه ی پیامبرتان از او پیروی می کنید. من نیز تو را گواه می گیرم که بر آیین شما هستم. آن شخص با حضرت علی علیه السلام به کوفه بازگشت، و هنگامی که او را شناخت و فهمید که او حاکم جامعه ی اسلامیست، اسلام را با کمال میل پذیرفت[۱].
[۱] - بحارالانوار، ج۴۱، ص۵۳
🏴
#تفسیر_قرآن
🌹نکته تفسیری صفحه ۵۵۱ قرآن کریم 🌹
قول بی عمل:
فردی را در نظر بگیرید که پیوسته دیگران را به نظافت و پاکیزگی توصیه می کند؛ ولی خودش آلوده و کثیف است. یا شخصی که به شما وعده می دهد که در مشکلات به یاری شما می شتابد؛ ولی در سختی ها خبری از او نیست. یا فردی که پیوسته از مضرّات دخانیات صحبت می کند و خودش سیگار میکشد! هر انسان عاقل و آزادهای، با دیدن چنین افرادی، احساس ناخوشایندی پیدا می کند و از سخنان توخالی و بی مغز آنان بدش می آید. حقیقت این است که میان سخن گفتن و عمل کردن، فاصله ی زیادی وجود دارد، و گذر از مرحله ی سخن و رسیدن به مرحله ی عمل، نیازمند عزم و اراده ی والایی است. خداوند نیز از کسانی که در مرحله ی سخن می مانند و به مرحله ی عمل نمی رسند، ناخشنود است و در آیه ی 3 این سوره به روشنی بیان فرموده که از چنین افرادی «نفرت» دارد! خدای بزرگ، در آیات دیگری از قرآن نیز به این نکته اشاره فرموده است؛ مثلاً در آیه ی 44 سوره ی بقره می فرماید: آیا مردم را به خوبی فرمان می دهید و خودتان را فراموش کرده اید؛ در حالی که شما کتاب آسمانیتان را می خوانید؟ آیا عقلتان را به کار نمی گیرید؟[1] به طور کلّی از آموزه های دین اسلام فهمیده می شود که دانشمند حقیقی از نظر خدا، کسیست که گفتار و رفتارش با یکدیگر همخوان باشد، و رفتارش گفتارش را تأیید کند. از این رو پیشوایان معصوم دین نیز بر هماهنگی بین سخن و عمل تأکید فراوانی کرده اند.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:
«منظور [خدا] از دانشمندان، کسانی است که رفتارشان گفتارشان را تأیید می کند، و کسی که رفتارش گفتارش را تأیید نکند، عالم نیست.»[2]
در آیات بعدی نیز میبینیم که خداوند کسانی را می ستاید که بر سر عهدی که با خدا بر سر جنگ و پیکار با دشمنان او بسته اند، می مانند و همچون سدّی فولادین جهاد می کنند، و از کسانی که در ظاهر به پیامبران زمانشان ایمان آورده بودند و به فرمان آنها عمل نمی کردند، به بدی یاد می کند، آری، حقیقت این است که اسلام، دین عمل و تلاش است، و نه دین سخنرانی و شعار، و شعار و سخنرانی اسلام نیز بی شک نوعی تلاش و کوشش است. نمونه ی روشن این نکته، زندگی پیشوای نخست ما امام علی علیه السلام است. اگر آن بزرگمرد تاریخ، از جنگ و جهاد سخن می گفت، خود نیز در صف اول پیکار با دشمنان خدا بود. اگر به زهد و دوری از تجمّلگرایی تشویق می کرد، خود نیز زاهدترین مردم زمانش بود و در کمال ساده زیستی زندگی می کرد. اگر مردم را به عبادت و بندگی خدا توصیه می کرد، خودش عابدترین شخص نیز بود. اگر به انفاق و صدقه دستور می داد، انفاق های شبانه اش نیز در تاریخ ثبت شده است. و اگر شعار عدالت میداد، همه می دانستند که نزدیکترین بستگانش نیز نزد او با دیگران یکسان هستند. آری، هرچند علی علیه السلام ـ به اعتراف دوست و دشمن ـ یکی از ادیبترین و فصیح ترین مردان عرب در طول تاریخ است، بیش از آن، مرد تلاش و کوشش و عمل بود، و همین رفتار او، گفتارش را تا ابد جاودانگی بخشید.
[1] - آیه کمی آزاد ترجمه شده و در برگردان آن، از تفاسیر آلاءالرحمن و جلالین استفاده شده است.
[2] - مجمع البیان، ج8، ص۶۳۶
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۵۲ قرآن کریم 🌸
مسیح علیه السلام از محمّد صلوات الله علیه می گوید:
در توضیح آیه ی ۳ سوره ی آل عمران خواندیم که تورات و انجیل، دو کتاب آسمانی هستند که از سوی خدا بر دو پیامبر اولواالعزم یعنی حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام نازل شده اند؛ ولی آنچه اکنون به نام تورات و انجیل وجود دارد، با اصل آنها تفاوتهای زیادی دارد و بخش عمده ای از محتوای آنها با تحریف دگرگون شده است. البته از آیات قرآن استفاده می شود که این تحریف، در زمان پیامبر اسلام صلوات الله علیه بسیار کمتر بوده است. برای نمونه، اهل کتابِ زمان پیامبر، نام و ویژگیهای آن حضرت و پیروان ایشان را در کتابهای آسمانیشان می خواندند[۱]. آیه ی مورد بحث( ۶ صف) نیز بیان می کند که حضـرت عیسی علیه السلام به پیروان خود بشارت داد که پس از او، پیامبری به نام «احمد» خواهد آمد. احمد، نام دیگر حضرت محمّد صلوات الله علیه است. از این آیه و آیات دیگر قرآن استفاده می شود که پیروان حضرت عیسی علیه السلام ، به خوبی با نام و نشان پیامبر اسلام‹ آشنا بودند و آنها را در کتاب آسمانی خود می یافتند.
جالب توجه اینکه هرچند پیروان دروغین حضرت مسیح ، تمام تلاش خود را برای محو نام و نشان آخرین پیامبر از کتابهایشان به کار بردند، هم اکنون نیز نشانه هایی از حضـرت محمّدصلوات الله علیه در تورات و انجیل وجود دارد، و بشارتهای فراوانی در باره ی ظهور پیامبر بزرگی دیده می شود که نشانه های آن جز با اسلام و پیامبر آن، تطبیق پذیر نیست. علاوه بر این، سه جا در «انجیل یوحنا»، نوید آمدن پیامبری به نام «فارقلیط» داده شده که به معنای «شخص ستوده» و دقیقاً معادل واژه ی «محمّد» در زبان عربی است.
آری، با تمام تلاش های ارباب کلیسا برای پاک کردن نام آخرین پیامبر از کتاب آسمانی خود، این عبارت، سند محکمی برای راستی آیات قرآن در مورد بشارت حضرت عیسی علیه السلام به آمدن پیامبر اسلام‹ است[۲]. تاریخ حکایت می کند که بسیاری از اهل کتاب، بر اساس بشارتهای تورات و انجیل، منتظر آمدن پیامبر بودند و حتّی از محل هجرت آن حضرت آگاه بودند. از این رو برخی از ایشان، پیش از ظهور اسلام، به شوق دیدار پیامبر، سرزمین های خود را ترک کردند و نزدیک مدینه مسکن گزیدند؛ اما تعجب آور این که بعد از بعثت آن حضرت، به علت لجاجت و دنیاپرستی، در صف دشمنان آن حضرت قرار گرفتند و مایه ی عبرتی دیگر در تاریخ شدند![۳]
[۱] - اعراف، ۱۵۷ـ فتح، ۲۹
[۲] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیۀ مورد بحث و تفسیر مجمع البیان، ذیل آیۀ 157 سورۀ اعراف استفاده شده است.
[۳] - برگرفته از روایت امام صادق(علیه السلام) و شأن نزول آیۀ ۸۹ بقره ـ تفسیر نمونه، ج1، ص 342
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌹نکته تفسیری صفحه ۵۵۳ قرآن 🌹
فرار بی ثمر:
یهودیان، خود را نژاد برتر و دوستان ویژه ی خدا برمی شمردند و ادّعا می کردند که اگر گناه هم کنند، تنها مدّت کمی در آتش می سوزند، و بهشت ابدی، ویژه ی آنان است، و نه مردمِ دیگر! خدا در این آیات به یهودیان پیشنهاد می کند که اگر ادعای آنان درست است، از خدا بخواهند که هر چه زودتر مرگشان را برساند تا به بهشت جاوید برسند و تا ابد در نعمتهای بی پایان خدا بمانند؛ امّا آنان هیچگاه چنین آرزویی نکردند؛ زیرا می دانستند که به سبب گناهان و ستمهای فراوانشان، آینده ای بسیار دردناک در انتظارشان است. خداوند پس از بیان این مطلب، به یک نکته ی کلّی اشاره می کند، و آن، «قانون عمومی مرگ» است؛ قانونی که برای هر کس که در این دنیا پا می گذارد، بدون استثنا اجرا خواهد شد و هیچکس راه فراری از آن ندارد؛ چنانکه آیه ی ۱۸۵ سوره ی آل عمران به صراحت می فرماید که تمام مردم، مرگ را خواهند چشید. مشکل این است که بیشتر مردم، این قانون قطعی آفرینش را دوست ندارند، و به فرموده ی آیه ی 8 ، از آن فرار می کنند؛ به کسی که از آن سخن می گوید، رو ترش می کنند و «دور از جان» می گویند؛ دوست ندارند به آن فکر کنند و مرگ را برای همسایه می دانند! در حدیثی می خوانیم که روزی امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام در تشییع جنازه ی کسی حضور داشت و دید که در آن وضعیت، شخصی به شوخی و خنده مشغول است. فرمود:
«گویی مرگ برای افرادی غیر از ما نوشته شده، و گویی حتمی بودن آن برای دیگران است؛ و گویی مردگانی که ما می بینیم، مسافرانی هستند که به زودی نزد ما باز می گردند. آنان را در گورهایشان جای می دهیم و میراثشان را می خوریم؛ گویی ما پس از آنان همیشه زنده خواهیم ماند!»[۱]
به راستی علّت فـرار از این حقـیقت قطعـی چیست؟ شاید بتوان برای آن، سـه علت ذکر کرد:
۱ـ ایمان نداشـتن به زندگی پس از مرگ، مهم ترین علت ترس از آن است. اینکه انسان، مرگ را با نیستی مساوی بداند، باعث فرار او از آن می شود؛ امّا اگر ایمان داشته باشد که مرگ فقط پل ارتباطی دنیا و آخرت و راه رسیدن به زندگیِ بسیار بهتر و وسیع تر است، مرگ را از عسل شیرین تر میشمارد. در تاریخ نقل شده که یاران ویژه ی امام حسین علیه السلام در عاشورا، خوشحال و خندان بودند و برای شهادت در راه خدا لحظه شماری می کردند.
۲ـ دلبستگی بیش از حد به دنیا: علاقه ی شدید به چیزی باعث می شود که دل کندن از آن، سخت شود. دلبستگی شدید به مال، مقام، همسر و فرزند و... نیز عامل فرار انسان از مرگ است؛ زیرا مرگ، عامل جدایی او و چیزهای مورد علاقه اش است. بدین علت، در آموزه های دینی ما، از دلبستگی افراطی به دنیا نهی شده است.
۳ـ کم بودن خوبی ها و زیاد بودن بدی ها:
گناهان زیاد نیز باعث ترس از مرگ است؛ زیرا انسان می داند که کیفر اعمالش را خواهد چشید. از این رو تلاش می کند لحظه ی کیفرش را به تأخیر بیندازد؛ که البته این تلاشی بی فایده و بی ثمر است[۲].
[1] - نهج البلاغه، حکمت ۱۲۲
[2] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیۀ مورد بحث استفاده شده است.
#تفسیر_قرآن
🌼نکته تفسیری صفحه ۵۵۴ قرآن کریم 🌼
نماز جمعه:
مدّتی بود که مردم مدینه، گرفتار قحطی و خشکسالی شده بودند و کالاهای مورد نیاز زندگیشان به سختی یافت می شد. روز جمعه بود و مسلمانان در مسجد نشسته بودند و به خطبه های نورانی پیامبر خدا گوش می کردند. ناگهان صدای طبل و آلات موسیقی به گوش رسید؛ این علامتِ ورود کاروانی تجاری به شهر بود. در این هنگام، بیشتر حاضران در مسجد، برای تأمین کالاهای زندگی، مسجد را رها کردند و بدون توجّه به ادب حضور در پیشگاه پیامبر خدا و شرکت در نماز جمعه، به سوی کاروان تجاری شتافتند و فقط دوازده مرد و یک زن در مسجد باقی ماندند. در این هنگام، این آیات نازل شد و رفتگان را به سختی سرزنش کرد.
در روایتی نقل شده که پیامبر صلوات الله علیه در باره ی ماجرای آن روز فرمود:
«اگر آن گروهِ اندک هم می رفتند، از آسمان، سنگ بر آنان می بارید!»
«نماز جمعه»، یکی از عبادات مهم اسلام است. این عـبادت، فواید فراوانی از جمله این ۳ فایده ی مهم دارد:
۱ـ یاد خدا: مهم ترین اثر نماز جمعه، یاد خداست؛ چنانکه آیه ی ۱۰ همین سوره، از آن به «ذکرالله» تعبیر کرده است. در نماز جمعه، مردم با آرامش به حمد و ثنای خطیب جمعه از خدا گوش می کنند و پس از شنیدن پندها و یادآوری های او از آخرت، به نماز جماعت می ایستند و در برابر پروردگارشان، سر به سجده می گذارند.
۲ـ اجتماع مرتب و هفتگی مسلمانان: اینکه مردمِ یک شهر یا آبادی از هر قشر و طبقه ی اجتماعی، هر هفته شانه به شانه ی یکدیگر در کنار هم بنشینند، بسیار مهم و باارزش محسوب می شود. در نماز جمعه، در کنار یاد خدا، مسلمانان از حال و روز هم باخبر می شوند و به مشکلاتِ افراد نیازمند و گرفتار رسیدگی می کنند.
۳ـ آشنایی با مسائل مورد نیاز در زندگی دنیایی: چنانکه در روایات آمده، خوب است که خطیب جمعه، قدری در مورد مسائل سیاسی مورد نیاز و امور مورد احتیاج مردم در زندگی دنیایی، برایشان سخن بگوید. شنیدن این امور در هر هفته، روشن بینی و آگاهی مناسبی را به عموم مسلمانان می بخشد. در روایات، تأکید فراوانی بر نماز جمعه شده است. به فرموده ی معصومین، شرکت در نماز جمعه، آمرزش گناهان و پاداش فراوان الهی در پی دارد. باید بدانیم که شرکت در نماز جمعه در زمان حضور پیامبر و امام معصوم، واجب است؛ امّا در زمان غیبت امام معصوم، «واجب تخییری» است؛ یعنی مسلمانان مختار هستند که ظهر روز جمعه، یا نماز ظهر بخوانند، یا در نماز جمعه شرکت کنند. البته شرکت در نماز جمعه بهتر است، و ترک آن از روی انکار یا بی توجّهی، ناپسند است[۱].
[۱] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث استفاده شده است.
🏴
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۵۵ قرآن کریم 🌸
قدر فرصت را بدان که عمر کوتاه است:
افرادی را در نظر بگیرید که سفری طولانی در پیش دارند. هر یک قدری پول دارند تا توشه ی مسافرتشان را با آن فراهم کنند. برخی، آذوقه و لباس و چیزهای لازم دیگر را با دقّت تمام تهیّه می کنند تا سفری راحت و بی دردسر داشته باشند؛ ولی بعضی دیگر، پول خود را صرف خوش گذرانی و تفریح می کنند. سرانجام فرصتِ خرید به پایان می رسد و سفر آغاز می شود. وضعیت افرادِ هر یک از این دو گروه در طول سفر، روشن است. همه ی ما انسانها، سفری طولانی در پیش داریم. این سفر، نیازمند توشه است. خدای بزرگ، از روی مهربانی خود، به وسیله ی پیامبرانش، ما را از سفر طولانیمان باخبر کرده و توشه ی مورد نیازمان را نیز به ما معرّفی کرده است. او سرمایه ی مهمّی در اختیار ما گذاشته تا از بازار دنیا توشه برگیریم. آن سرمایه ی مهم، «عمر» ماست. توشه ی مورد نیازمان نیز ایمان، تقوا و عمل صالح است. آری، عمر هر یک از ما، بزرگترین سرمایه ی ما برای کسب توشه ی سفر آخرت است؛ امّا این سرمایه، هم محدود است و هم معلوم نیست که در چه زمانی به پایان میرسد.
گروهی از انسانها، بیشترین استفاده را از این سرمایه می کنند و در این فرصت کوتاه، صاحب خانه می شوند؛ البته نه خانه ای معمول؛ بلکه خانه ای به وسعت آسمانها و زمین، در همسایگی پیامبران و امامان، و در کنار لطف و رضایت خدای جهان؛ خانه ای که هر آنچه بخواهند، در آن وجود دارد. گروه دیگر امّا آنقدر سرگرم مال و ثروت و جاذبه های مادیِ دیگر می شوند که به کلّی سفر دور و درازشان را فراموش می کنند، و با اعلام زمان حرکت، حتّی توشه ی مسافرت یک روزه را هم همراه خود ندارند! خداوند در این آیات به یاد ما می آورد که مبادا اموال و فرزندانمان، ما را از یاد او غافل کند. حقیقت این است که مال و فرزند، به خودی خود، چیز بدی نیست؛ بلکه نعمت و لطف خدا بر انسان است؛ اما اگر این نعمت، انسان را از یاد خدا باز دارد، باعث زیانکاری و بدبختی او می شود. سپس خداوند بر ضرورت استفاده ی مناسب از فرصت عمر تأکید می کند و بیان می فرماید که یکی از بهترین توشه های سفر آخرت، «انفاق و صدقه» است. خدا می فرماید که پیش از فرا رسیدن مرگ انفاق کنیم. در آن زمان، کسانی که فرصت طلایی عمر را از دست داده اند، با زاری و التماس می گویند: پروردگارا، ایکاش مرگ ما را اندکی تأخیر می انداختی تا صدقه دهیم و از رستگاران شویم؛ ولی هنگامی که مرگ افراد فرا می رسد، خداوند آن را به تأخیر نمی اندازد و در آن هنگام، او به خوبی میداند که هر کس برای سفر طولانی اش چه زاد و توشه ای فراهم کرده است.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
🏴
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۵۶ قرآن کریم 🌸
بهترین صورتگر هستی:
آثار باستانیِ به جامانده از دوران کهن گواهی می دهند که نقاشی و صورتگری، از گذشته تاکنون مورد علاقه ی انسانها بوده است. همگان از اینکه تصویر چیزی بر روی سنگ یا کاغذ کشیده شود، لذت می برند.
در جهان امّا تصویرگری وجود دارد که در هر لحظه تصویری زیبا خلق می کند و تابلوی نقاشی اش را زیباتر می کند. انواع و اقسام گلهای رنگارنگ، گیاهان سرسبز، حیوانات اهلی و وحشی، آبزیان و...، نمونه هایی از نقاشی آن تصویرگر ماهر است. یکی از زیباترین آثار او، صورتگری انسان است. آیا تاکنون به چهره ی خود دقّت کرده اید؟ مو، ابرو، چشم و مژه، لب و دهان، گوشها و...، هر یک با استادی ویژه ای در محل خود قرار گرفته و به شما زیبایی خاصّی بخشیده است. البتّه به یاد داشته باشید که این اعضا، برای زیبایی نیست؛ بلکه هر یک وظیفه ی مهمّی دارند؛ امّا در عین حال، به شما زیبایی نیز می بخشند.
آیا باور می کنید که تصویر هر یک از ما در نخستین روزِ آفرینش، چگونه است؟:
آری، روزی که ما فقط یک سلول بودیم. نه دست، نه پا و نه صورت داشتیم. کم کم این تک سلول تکثیر شد و بزرگتر شدیم.
پس از چهار هفته، قدمان کمی بلندتر شد؛ حدود 7 میلی متر. به فرموده ی قرآن، در آن زمان، «مُضغَه» بودیم. مضغه به معنای گوشت جویده شده است. در آن زمان، سر، تنه، دم و قلب داشتیم؛ ولی هنوز شبیه یک انسان نبودیم؛ بلکه بدین صورت بودیم: آری، این شکل ما در ابتدای آفرینش است؛ امّا صورتگر زبردست عالم هستی، در مدّت کوتاهی، این تصویر را به انسانی زیبارو تبدیل کرد. او ما را صورتگری کرد، و این کار را چه زیبا به انجام رساند
(وَ صَوَّرَکُم فَاَحسَنَ صُوَرَکُم).
🌸 https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۵۸ قرآن کریم 🌸
طلاق:
بر اساس قانون آفرینش خدا، هر انسانِ سالمی، هنگامی که به سن جوانی می رسد، به ازدواج و زندگی مشترک علاقه مند می شود. از این رو هر روز در تمام نقاط دنیا، ازدواج بسیاری صورت می پذیرد و مردان و زنان فراوانی با یکدیگر پیوند زناشویی می بندند. به فرموده ی پیامبر خدا، پیوند ازدواج، محبوب ترین پیوند نزد خداست. دین اسلام به پیروان خود تأکید کرده که پس از ازدواج، هر یک از مرد و زن، در حفظ حرمت همسر و رعایت حقوق او بکوشند و از بنیان خانواده شان محافظت کنند[۱]. قرآن به خویشاوندان زن و شوهر نیز توصیه کرده که در صورت بروز اختلاف در میان آن دو، فوری از بزرگان هر یک از دو طرف برای میانجی گری دعوت کنند و میان آن دو را آشتی دهند[۲].
اسلام با هر گونه طلاقِ غیرمنطقی و بی علت مخالف است. به فرموده ی پیشوایان دین، هرچند طلاق حلال است، منفورترین حلال ها نزد خداست[۳]؛ زیرا باعث از هم پاشیده شدن بنیان خانواده میشود؛ زن و شوهر را از آینده و زندگی مشترک مجدد، نومید می کند؛ و از همه بدتر، فرزندان را از نعمت محبّت پدر یا مادر محروم و دچار عقده های روانی میکند و در بسیاری از موارد، از آنان، انسانهایی کینه توز و انتقام جو می سازد. بنابراین لازم است که انسان، در انتخاب همسر، با عقل و تدبیر و با شناخت کامل اقدام کند و شریک زندگی خود را بر اساس اعتقادات و سلایق مشترک انتخاب کند. با اینهمه امّا گاهی طلاق به صورت یک ضرورت اجتناب ناپذیر در می آید. در برخی اوقات، زن و شوهر به عللی نمی توانند به زندگی مشترک ادامه دهند، و در صورت ادامه، زندگیشان پیوسته به دعوا و جنجال و بی حرمتی و ضایع کردن حقوق یگدیگر سپری می شود. در این حالت، دین اسلام به مرد و زن اجازه می دهد که با رعایت احکام خاص طلاق، از یکدیگر جدا شوند، و هر یک، زندگی جدیدی را برای خود آغاز کنند. نکته ی مهم در مورد طلاق امّا «برخورد منطقی و دور از بی حرمتی و جار و جنجال» است.
آری، در مواردی که زن و شوهر به این نتیجه می رسند که ادامه ی زندگی مشترک به هیچ وجه به صلاحشان نیست، باید با ادب و آرامش از یکدیگر جدا شوند. هر یک، حقوق و بدهی های دیگری را بپردازد و آنگاه یکدیگر را با بزرگواری ترک کنند. قرآن به مردها توصیه کرده که در صورت تصمیم به طلاق، با «احسان و نیکی کردن» از همسرانشان جدا شوند[۴]، و به هر یک از دو طرف سفارش می کند که بخشش و گذشت را فراموش نکنند[۵].
[1] - ر.ک به آیات ۲۲۸ بقره و ۱۹ نساء
[2] - بر اساس آیه ۳۵ نساء
[3] - الکافی، ج۶ ، ص۵۴
[4] - بر اساس آیۀ ۲۲۹ بقره
[5] - بر اساس آیۀ۲۳۷ بقره
🌸
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۵۹ قرآن کریم 🌸
زنان؛ پیش از اسلام و پس از آن:
موضوع حقوق زن و ارزش انسانی او، موضوع مهمی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان جامعه ی بشری را به خود مشغول کرده است؛ چراکه ارزش و احترام نیمی از انسانها در هر زمان، به این موضو ع وابسته است. قرآن کریم که پیام مستقیم آفریدگار هستی است، بارها به این موضوع توجه نشان داده و از حقوق زنان دفاع کرده است. آیات این سوره، نمونه ای از این مطلب است. یکی از بهترین راه ها برای فهمیدن این حقیقت که اسلام چه خدمتی به زنان کرده، مقایسه ی وضعیّت زنان در قبل از ظهور اسلام و پس از آن است.
می توان وضعیت زن در جوامع قبل از اسلام را بدین صورت تشریح کرد:
۱ـ وضعیت زن در ملّت های عقب مانده: در ملّت ها و قبایل وحشی مانند ساکنان آفریقا، استرالیا، جزایر اقیانوسیه و آمریکای قدیم، نگاه مردان به زنان، مانند نگاهشان به حیوانات اهلی خود بود. آنان، زن را موجودی برای بهره بردن می دانستند و هر قدر که دلشان می خواست، او را از امکانات زندگی بهره مند میکردند. آنان به خود حق می دادند که زنانشان را بفروشند، کتک بزنند، زندان کنند و حتّی به قتل برسانند، و زن هیچگاه حق اعتراض نداشت؛ تا چه رسد به حق مالکیّـت و انتـخاب!
۲ـ وضعیت زن در ملّت های پیشرفته ی قبل از اسلام:
در کشورهایی مانند ایران، روم، مصر و چین باستان، زنان در هیچ کاری استقلال و آزادی نداشتند و صاحب اختیارشان در تمام امور زندگی، مردان بودند. آنان به هیچ وجه حق دخالت در امور اجتماعی را نداشتند، و در عین حال، تمام وظایف مردان را به دوش می کشیدند و شانه به شانه ی آنان در زراعت و هیزم شکنی و دامداری و... شرکت می کردند. البته وضعیت زنان در این جوامع، کمی بهتر از جوامع وحشی بود؛ زیرا در این جوامع، مردان حق کشتن زنان را نداشتند و زنان از حق مالکیّت برخوردار بودند؛ امّا مردان می توانستند نامحدود ازدواج کنند و زنانشان را به راحت طلاق دهند. پس از مرگِ زن، مرد به سرعت ازدواج می کرد؛ ولی زن پس از مرگ شوهرش دیگر حق ازدواج نداشت. میتوان به طور خلاصه چنین گفت که زنان در آن جوامع، موجوداتی بین انسان و حیوان شمرده می شدند.
۳ـ اسلام و زنان: اسلام به صراحت اعلام کرد که زن، مانند مرد، انسان است، و در ارزش های انسانی، با او مساوی است. زن شدنِ زن، تنها به خواست خدا صورت گرفته و هیچیک از مرد و زن، به علت جنسیتشان، ارزش ویژه ای ندارند. اسلام، رسیدن به نقطه ی اوج سعادت انسان ـ یعنی بهشت ـ را برای هر یک از زن و مرد، ممکن می داند. اسلام به شدّت با ظلم به زن در قالب هر شکل و با هر بهانه ای مبارزه می کند و برای هر یک از دختران، همسـران و مادران، احترام ویژه ای قائل شده است. البته دین اسلام با توجّه به آفرینش خاص هر یک از دو جنس مرد و زن، برای هر یک وظایف و حقوق ویژهای معیّن کرده که این ربطی به برتری یکی از دیگری ندارد[۱].
[۱] - در نگارش این متن از ترجمةتفسیر المیزان، ج۲ ، ص۳۹۳ استفاده شده است.
🌸
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۱ قرآن کریم 🌸
مثالهایی برای کافران و مؤمنان:
در توضیح آیات صفحه ی پیش خواندیم که دو تن از همسران پیامبر، از فرمان آن حضرت سر پیچیدند و راز خانه اش را فاش کردند؛ از این رو خداوند آن دو را به شدّت سرزنش و توبیخ کرد. چون ممکن است کسی خیال کند که ارتباط همسری با پیامبر، خود به خود باعث نجات و رستگاری می شود و خداوند، گناه همسران پیامبر را نادیده می گیرد، این آیات به سرنوشت دردناک دو زن دیگر اشاره میکند که اتفاقاً همسر دو تن از پیامبران والامقام خدا بودند؛ همسر حضرت نوح و همسر حضرت لوط. به فرموده ی این آیات، این دو زن، به همسران خود خیانت می کردند و راز خانه شان را برای دشمنانشان می بردند. از این رو مستحق چشیدن عذاب دردناک الهی شدند و ارتباط آنان با پیامبران خدا، هیچ سودی به آنان نبخشید. البته باید بدانیم که بنا بر روایتی از پیامبر اسلام، هیچیک از همسران پیامبران، دچار بیعفّتی و ناپاکدامنی نشدند، و منظور از خیانت، بردن راز خانه ی پیامبران نزد کافران بوده است. پس از بیان حال آن دو زن که نمونه ای از کافران هستند، قرآن از دو زنِ دیگر سخن می گوید که سرمشق مناسبی برای همه ی مردان و زنان باایمان هستند؛ عبرت انگیز اینکه نخستین آنها، زنیست که در مرکز کفر و فساد زندگی میکرد و اتفاقاً همسرِ بزرگترین دشمن خدا بود.
آری، همسر فرعون، یکی از برترین افراد باایمان است که خدا در قرآن، با عظمت و شکوه خاصّی از او یاد کرده است. نام او، «آسیه» بود. او ایمانش را از فرعون مخفی میکرد؛ ولی پس از آنکه فرعون از ایمان او آگاه شد، او را به کفر دعوت کرد، و هنگامی که با مخالفت او روبه رو شد، او را به بدترین شکل به قتل رساند؛ بدین صورت که دستور داد او را زیر آفتاب سوزان قرار دهند و دست و پایش را با میخ بر چوبی بکوبند و سنگ عظیمی را بر سینه اش بیفکنند تا جان دهد. در آن هنگام، آن زنِ باایمان، با خدا راز و نیاز میکرد و از او می خواست که نزد خود، خانهای در بهشت برای او بنا کند و او را از شر فرعون و ظلم هایش نجات دهد. او در عمل ثابت کرد که حضور در سرزمین کفر، مجوّزی برای کافر شدن نیست. بر اساس روایات، او یکی از برترین زنان بهشت است. دوّمین سرمشقی که این آیات به مؤمنان ارایه می کند، حضرت مریم… است؛ زن پاکدامنی که به فرموده ی قرآن، برترین زن زمان خود بود و خدا او را از ناپاکی های جسمی و روحی پاک کرده بود.[۱] او مادر یکی از برترین پیامبران خدا یعنی حضرت مسیح بود.[۲]
[۱] - بر اساس آیه۴۲ سورة آل عمران
[۲] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث استفاده شده است.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۰ قرآن کریم 🌸
سه نکته ی مهم:
از این آیات فهمیده می شود که پیامبر صلوات الله علیه رازی را با یکی از همسرانش در میان گذاشت و به او تأکید کرد که آن را به کسی بازگو نکند؛ ولی او آن راز را به یکی دیگر از همسران پیامبر بازگفت و از فرمان پیامبر سرپیچی کرد. پیامبر به طور غیبی از رفتار همسـرش آگاه شد و او را از کار ناشایستش آگاه کرد. آن زن از آگاهی پیامبر تعجّب کرد و پرسید: چه کسی شما را از این مطلب آگاه کرد؟ و پیامبر صلوات الله علیه پاسخ داد:
خدای دانا و آگاه به من خبر داد. از این آیات، نکات متعددی، از جمله این سه نکته استفاده می شود:
۱ـ همانطور که گفته شد، این آیات، از اینکه یکی از همسران پیامبر، راز آن حضرت را فاش کرد، انتقاد و آن زن را سرزنش می کند. به طور کلّی، نگه داشتن راز دیگران، یکی از ویژگی های هر انسان باایمان و پرهیزکاری است؛ زیرا راز مردم، همچون امانت آنها نزد انسان است که باید از آن به خوبی محافظت کرد و آن را در دست دیگران قرار نداد. البته اهمیّت این رفتار در روابط بین همسـران بیشتر است؛ زیرا راز همسر همچون راز خود انسان است و آبروی او مانند آبروی خود اوست.
از این رو قرآن در آیه ی ۳۴ سوره ی نساء می فرماید: زنان شایسته، از خواسته های شوهرانشان اطاعت می کنند و در غیاب آنها، حقوق و آبروی همسرانشان را نگه می دارند.
۲ـ به فرموده ی این آیات، پیامبر صلوات الله علیه در برابر رفتار ناشایست همسر خود که شرط وفاداری را رعایت نکرده بود، بخشی از کار زشت او را بدو یادآوری کرد و از بخش دیگر صرف نظر فرمود(عَرَّفَ بَعضَه{ وَ اَعرَضَ عَن بَعضٍ). این رفتار پیامبر، نشانه ی بزرگواری آن حضرت بود؛ زیرا ایشان، تنها برای اینکه به همسر خود بفهماند که از ماجرا باخبر است، عبارتی اشاره وار بیان فرمود؛ نه اینکه آن را کامل توضیح دهد تا همسرش کاملاً خجالت زده و شرمنده شود.
آری، این رسم بزرگواران است که حتّی راضی نیستند افراد خطاکار در حضورشان شرمگین شوند.
در حدیثی از امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام میخوانیم: «افراد بزرگوار هیچگاه برای گرفتن حق شخصی خود، تا آخرین مرحله پیش نمی روند؛ زیرا خدا می فرماید: (عَرَّفَ بَعضَه{ وَ اَعرَضَ عَن بَعضٍ)[۱].» همچنین امام صادق علیه السلام میفرماید: «ارزش خود را با تغافل [خود را به غفلت و بیخبری زدن] بزرگ کنید؛ زیرا خدای بزرگ می فرماید: (عَرَّفَ بَعضَه{ وَ اَعرَضَ عَن بَعضٍ)[۲].»
۳ـ خدا در آیه ی ۴، با حالت توبیخ، به دو همسر پیامبر می فرماید: اگر برضد پیامبر به یکدیگر کمک کنید، کاری از پیش نخواهید برد؛ زیرا خدا یاور اوست، و همچنین جبرئیل و «آن فرد شایسته از مؤمنان»، یاور او هستند؛ و علاوه بر اینها، فرشتگان نیز از او پشتیبانی می کنند. بر اساس روایاتِ فراوانی که از طریق اهل سنّت و شیعه نقل شده، منظور از «آن فرد شایسته از مؤمنان»، امام علی علیه السلام است. این آیه، بیانگر مقام والای امام علی علیه السلام است که حمایت او از پیامبر صلوات الله علیه را در کنار حمایت خدا، جبرئیل و فرشتگان آورده است[۳].
[۱] - نمونه، ج۲۴ ، ص۲۷۶
[۲] - مستدرکالوسائل، ج۹، ص۱۵۹
[۳] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیات مورد بحث استفاده شده است. لازم به ذکر است به دلیل اضطراب روایات شأن نزول، از ذکر آنها پرهیز و به توضیح ظاهر آیات بسنده شد.
(ن.ک به تفسیر المیزان، بحث روایی ذیل آیات)
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۲ قرآن کریم 🌸
هدف از آفرینش زندگی و مرگ:
به فرموده ی این آیات، هدفِ خدا از آفرینش انسانها و قرار دادن زندگی و مرگ برای آنها، «امتحان» آنهاست. واژه ی امتحان در زبان عربی، به معنای «قرار دادن طلا در کوره ی آتش برای خالص شدن» است[۱].
در کوره ی آتش، ناخالصی ها از طلای خالص جدا و دور افکنده می شود، و آنچه می ماند، طلای خالص است. دنیای ما نیز محل نمایان شدن «گوهر ناب تسلیم» یا «ناخالصی و ناپاکی» در وجود افراد است. برای معلوم شدن این خلوص یا ناخالصی، انسانها در کوره ی حوادث قرار می گیرند و با دستورهای خدا آزمایش می شوند. در این هنگام روشن می شود که کدامیک از بندگان خدا در برابر خواست او تسلیم بوده و کدامیک نافرمانی کرده اند. البته آزمایشهای خدا، برای آگاهی او از وضعیّت ما نیست؛ بلکه به فرموده ی امام علی علیه السلام ،[۲]
برای لایق شدن انسانها برای دریافت پاداش یا جزای خداست.
آری، همانطور که اگر بدانیم قدری طلا در میان توده ای خاک وجود دارد، نمی توانیم آن خاک را بین جواهر قیمتی دیگر قرار دهیم، و باید آن را جدا کنیم و در کوره قرار دهیم تا طلای خالص از ناخالصی ها جدا شود، انسان نیز باید در کوره ی امتحان قرار بگیرد و شایستگی خود را برای حضور در پاکترین محل جهان، یعنی بهشت، نشان دهد.
از این رو خداوند در آیات ۲ و ۳ سوره ی عنکبوت می فرماید: «آیا مردم گمان می کنند که با گفتن «ایمان آوردیم»، بدون اینکه امتحان شوند، رها می شوند؟ در حالیکه [می دانند] ما پیشینیان آنان را آزمایش کردیم؟ پس بی شک خدا راستگویان را مشخص می کند و حتماً دروغگویان را [نیز] معلوم خواهد کرد.» نکته ی مهمّی که در آیه ی مورد بحث، جلب توجّه می کند، این است که خدا می فرماید: او مرگ و زندگی را آفرید تا ما را بیازماید و معلوم شود که اعمال و رفتار کدامیک از ما «بهتر» از دیگران است، و نه «بیشتر». آری، آنچه نزد خدا اهمیّت دارد، «کیفیت عمل» است، و نه «کمیّت و مقدار آن». این، نکته ی ظریفی ست که شاید بسیاری از مدّعیان دینداری از آن غافل باشند. چه بسا افرادی که عبادت های فراوانی انجام می دهند، مرتّب صدقه می دهند، حج می گزارند و به زیارت می روند؛ ولی اعمالشان از پاکی و خلوص لازم برخوردار نیست و معمولاً برای خوشامد مردم و از روی «ریاکاری» انجام میشود؛ در حالی که آنچه مهم است، پاکی و خلوص اعمال است، و نه مقدار آن.
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام در مورد آیهی مورد بحث میخوانیم: «منظور خدا این نیست که کدامتان بیشتر عمل میکنید؛ بلکه منظور این است که کدامتان بهتر عمل می کنید. عملِ بهتر، تنها با پروا از خدا و نیّت راست و نیکو به دست میآید.»[۳]
البته به یاد داشته باشیم که منظور از کم یا زیاد بودن عمل در این روایت، اعمال مستحب است، و نه واجب. انسان نمی تواند به بهانه ی پاک نبودن قلب و نیّت، از اعمال واجب سر باز زند؛ زیرا اعمال واجب، وظایفی است که خداوند بر گردن ما نهاده است و هیچ کس نمیتواند آنها را ترک کند.
[1] - ر.ک به لسان العرب، ذیل ریشة «محن»
[۲] - نهج البلاغه، خطبة۱۴۴
[۳] - الکافی، ج۲، ص۱۶
🏴
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۳ قرآن کریم 🌸
. زمین؛ مَرکبی رام و هموار:
تا زمانی که حرکت های متعدد زمین با دلایل قطعی ثابت نشده بود، کسی باور نمی کرد که زمین حرکت می کند. خود ما نیز تا هنگامی که این واقعیّت را در مدرسه یا از دیگران نشنیده بودیم، از آن اطّلاعی نداشتیم و خیال می کردیم که زمین ثابت است و خورشید و ماه، دور ما می چرخند؛ در حالی که زمین با سرعت 30 کیلومتر در ثانیه دور خورشید می چرخد؛ در هر شبانه روز، یک بار هم دور خودش چرخ می زند و همراه با منظومه ی شمسی در کهکشان راه شیری در حال حرکت است. این در حالی است که ساکنان زمین هیچیک از این حرکات را درک نمی کنند و از آنها آسیبی نمی بینند.
تصوّر کنید انسانها انواع حرکت های زمین را احساس می کردند؛ چنانکه گویی همه ی انسانها در سفینه ی بسیار بزرگی سوار هستند و پیوسته به این سو و آن سو میروند و می چرخند! در این صورت آیا زندگی بر روی زمین امکان پذیر بود؟ پاسخ روشن است؛ امّا لطف خدا چنین بوده که زمین را همچون مَرکب رامی قرار داده که سوارانش هیچ خبری از حرکت آن ندارند. از سوی دیگر، سطح زمین به گونه ایست که انسانها به راحت در آن راه می روند و به این سو و آن سو سفر می کنند. نه چنان سفت و خشن است که نتوان بر آن زندگی کرد، و نه چنان سست و نرم است که ساکنانش بر روی آن آرام و قرار نگیرند؛ بلکه کاملاً برای زندگی بشر هموار است. اگر بیشتر سطح زمین، باتلاق هایی بود که همه چیز در آن گم میشد، یا ماسه های نرمی که پای انسان تا زانو در آن فرو می نشست، یا سنگ های تیز و خشنی که پای انسان با کمی راه رفتن بر روی آن، مجروح می شد، آن وقت ناآرامیِ زمین به چشم می آمد. از سوی دیگر، فاصله ی زمین از خورشید نه چندان کم است که همه چیز از شدّت گرما بسوزد، و نه چندان زیاد که همه چیز از سرما بخشکد. فشار هوا بر کرهی زمین چنان است که آرامش انسان را تأمین می کند. جاذبه ی زمین نه آنقدر زیاد است که انسان نتواند پایش را از روی آن بلند کند، و نه آنقدر کم است که با یک حرکت از جا کنده و در فضا پرتاب شود. خلاصه، زمین از هر نظر برای انسانها رام و هموار شده است. جالب توجّه اینکه قرآن پس از بیان «ذَلول»(رام و هموار) بودن زمین، به انسانها دستور می دهد که «بر شانه های آن راه بروند» (فَامشوا فی مَناکِبِها)؛ گویی زمین مانند مَرکب بسیار بزرگ و آرامی است که سواران آن می توانند به راحت روی آن راه بروند و بر شانه هایش حرکت کنند و تعادل خود را با کمال آرامش حفظ کنند.[۱]
[۱] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیة مورد بحث استفاده شده است.
🌸
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۴ قرآن کریم 🌸
آب روان:
بدون هیچ شک و تردیدی مهم ترین ماده برای ادامه ی زندگی ما انسان ها و همه ی جانداران روی زمین، «آب» است. به آب، «مایه ی حیات» می گویند و از گذشته معروف است که «هر جا آب هست، آبادی هم وجود دارد». قرآن نیز بارها نعمت آب را به همگان یادآوری میکند و بیان می فرماید که منشأ حیات و زندگی تمام جانداران، آب است[۱].
اگر امّا کمی دقّت کنیم، متوجّه می شویم که آب های زمین به انواع گوناگون برای جانداران ذخیره شده اند تا آنان آرام آرام از آن بهره برند. دریاها، دریاچه ها و منابع زیرزمینی آب، هر یک مانند منبع عظیمی، آب را در خود ذخیره کرده اند؛ ولی اگر پوسته ی زمین به صورتی بود که آب از آن عبور می کرد، چه اتّفاقی میافتاد؟ در آن صورت، تمام آبهای روی زمین، به اعماق آن فرو میرفت و جانداران، از نعمت آب محروم می شدند و خیلی زود نعمت زندگی را نیز از دست میدادند. آری، این یکی از لطف های خدا به ماست که مهم ترین مایه ی حیاتی ما را به اشکال گوناگونی در دل زمین یا بر روی لایه های رویین آن ذخیره کرده تا ما به راحت به آبهای روانِ رودها و چشمه ها و آبهای زلال چاه ها و قنات ها دسترسی داشته باشیم.
خداوند در آیه ی مورد بحث به این نعمت بزرگ اشاره می فرماید و بیان میکند که این لطف، تنها از جانب خدا بوده و هست، و اگر او بخواهد، آب های گوارایی که ما از آن بهره می بریم، به اعماق زمین فرو میرود و دیگر هیچ کسی نمی تواند آب گوارا در اختیارمان بگذارد. البته پیشوایان معصوم ما، بر اساس دانش الهی خود، فراتر از معنای ظاهری این آیه، معنایی باطنی نیز برای آن برشمرده اند. به فرموده ی ایشان، همانطور که آب، مایه ی زندگی مادّی انسان است، «امام معصوم» نیز مایه ی زندگی معنوی انسان است که با بودن او، روح و جان انسان از دانش و معرفت سیراب می شود، و در صورت نبودن او، انسانها در تشنگی روحی و حیرت و پریشانی به سر خواهند برد. از این رو در روایات میخوانیم که پیشوایان ما پس از خواندن این آیه فرمودهاند: اگر امام شما پنهان شود، چه کسی برایتان امامی میفرستد که اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا را برایتان شرح دهد.[۲] عمّار یاسر ـ یار باوفای پیامبر صلوات الله علیه و امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ـ از قول پیـامبر اسلام نقل کرده که آن حضرت فرموده است:
«ای عمار، خدای بزرگ چنین فرمان داده که از نسل امام حسین علیه السلام ، نُه امام به وجود آیند، و نهمین آنها، از میان مردم غایب می شود، و این است معنای باطنی سخن خدا: «قُل اَرَأَیتمُ اِن اَصبَحَ ماِّءُکُم غَوراً فَمَن یَأتیکُم بِماِّءٍ مَعین»(بگو: اگر آب روانتان به زمین فرو رود، چه کسی برایتان آب گوارا می آورد.). او غیبتی طولانی دارد که گروهی از اعتقادِ به امامت او باز میگردند و گروهی بر آن پایدار می مانند. در آخرالزمان قیام می کند و دنیا را پر از عدل و داد می کند؛ همانطور که پر از ظلم و جور شده باشد».[۳]
[۱] - بر اساس آیة۳۰ سورة انبیاء
[۲] - کنزالدقائق، ج۱۳، ص۳۶۷
[۳] - البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۴۸
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۶ قرآن کریم 🌸
املاء و استدراج:
از آیات قرآن فهمیده می شود که انسانها در برابر انجام گناه، به سه گروه تقسیم می شوند:
یکم: کسانی هستند که پس از انجام گناه، بلافاصله پشیمان می شوند و توبه می کنند. آیه ی ۱۳۵ سوره ی آل عمران، این افراد را جزء پرهیزکاران برمی شمرد و در مورد آنان می فرماید: «و آنان که چون مرتکب کار زشتی می شوند یا به خودشان ستم می کنند، خدا را یاد می کنند و [از خدا] برای گناهانشان آمرزش می خواهند ـ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ ـ و [دیگر] بر کاری که کرده اند، پافشاری نمی کنند؛ در حالی که می دانند [آن کار، نافرمانی خداست].»
گروه دوّم: افرادی هستند که مرتکب گناهان می شوند و توبه نمی کنند و با گفتار یا رفتارشان، دعوت پیامبران را نادیده می گیرند. به فرموده ی آیه ی ۹۴ سوره ی اعراف، خداوند چنین افرادی را در مرحله ی نخست دچار سختی ها و مشکلات می کند تا از کفر و انکارِ خود دست بکشند و در برابر خدا سر فرود آورند.
گروه سوّم: امّا افرادی از گروه دوم هستند که چوب سختی ها و مشکلات نیز بر آنان اثر ندارد و معلّم روزگار هم نمی تواند آنان را تربیت کند. چنین افرادی، به مجازاتی پنهان محکوم می شوند؛ مجازاتی که به ظاهر شیرین و در حقیقت بسیار دردناک است.
بر اساس آیات قرآن، افراد سرکشی که با هیچ پند و موعظه یا سختی و مصیبتی ادب و آگاه نشوند، در نعمتهای مادّی دنیا غرق می شوند؛ چنانکه اشتباهاتشان را به کلی فراموش می کنند و حتّی خود را افراد درستکار و حق به جانبی به حساب می آورند. در این وضعیّت، آنان پیوسته در گرداب کفر و گناه فرو می روند و دلبستگی شان به دنیای زودگذر بیشتر می شود؛ اما ناگهان فرمان خدا یعنی مرگشان فرا می رسد. مرگ، نخستین مجازات آشکار خدا و یکی از بزرگترین عذابهای او برای چنین افرادیست؛ زیرا آنان را از بهشت خیالیشان در دنیا بیرون می کشد و به دوزخی که برای خود ساخته اند، وارد می کند. آیات مورد بحث، در باره ی سوّمین گروه و عذاب آنان در دنیا سخن می گوید. بر اساس این آیات، این افراد دچار عذاب «استدراج و املاء» می شوند. استدراج بدین معناست که شخصی را پله پله پایین بکشند تا سرانجام به پایین ترین مرحله ی شقاوت و بدبختی برسد؛ مانند دانه ای که برای مرغی می پاشند تا قدم به قدم به سوی دام صیاد نزدیک شود. «املاء» نیز به معنای فرصت دادن به کافران و گنهکاران لجوج و سرکش است تا در مدّت عمر، مراحل شقاوت خود را تا به آخر طی کنند و به بدترین وضعیّت ممکن برسند.[۱] در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «هنگامی که خدا برای بنده ای [به سبب ایمان و توبه کاریاش] خیر و خوبی بخواهد، اگر آن بنده گناهی کند، پس از آن گناه، خدا او را به سختی و گرفتاری دچار میکند و استغفار را به یادش می آورد؛ و اگر خدا برای بنده ای [به سبب لجاجت و سرکشی اش] بدی بخواهد، اگر او گناهی کند، پس از آن گناه، به او نعمتی می دهد تا استغفار را از یاد او ببرد و به آن گناه ادامه دهد، و این معنای سخن خداست که میفرماید: «سنستدرجهم من حیث لا یعلمون.» .»[۲]
[۱] - معنای املاء و استدراج از تفسیر المیزان، ذیل آیة مورد بحث اقتباس شده است و در نگارش این متن از تفاسیر المیزان و نمونه، ذیل آیة مورد بحث استفاده شده است.
[۲] - الکافی، ج۲، ص۴۵۲
🌸https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
#قصه_قرآنی
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۵ قرآن کریم 🌸
صاحبان باغ:
درختان باغ به ثمر نشسته، میوه ها به خوبی رسیده و زمان چیدن میوه ها بود؛ امّا آن سال، با سالهای دیگر تفاوت داشت. صاحب باغ که پیرمردی مهربان و بخشنده بود، چشم از دنیا بسته بود و اکنون، باغِ سرسبز به پسران پیرمرد به ارث رسیده بود؛ ولی متأسّفانه پسران، مانند پدر، بخشنده و بزرگوار نبودند. از این رو هنگامی که تصمیم گرفتند میوه های باغ را بچینند، هم قسم شدند که صبح گاهان و دور از چشم نیازمندان به باغ بروند و محصولاتش را برداشت کنند. آنان، فقیرنوازی و انفاق های پدرشان را نوعی ضرر می شمردند و گمان می کردند که هر چه دارند، ثمره ی لیاقت و شایستگی شان است، و اگر فقرا و نیازمندان چیزی ندارند، نتیجه ی بی لیاقتی خودشان است؛ غافل از اینکه نه دارندگی اینها از لیاقتشان است و نه فقر آنان از بی لیاقتیشان، و هر دو در آزمونی مهم هستند؛ آزمون شکر نعمت و صبر بر مصیبت و سختی. به هر حال، این فکرِ آلوده که به آن تصمیم شوم منجر شد، خشم خدای بزرگ را برانگیخت، و بلایی آسمانی ـ که شاید صاعقه ای کوبنده بود ـ سراغ آن باغ سرسبز آمد و چیزی از آن باقی نگذاشت.
تمام درختان باغ با آن همه برگهای سبز و میوه های گوارا به مشتی خاکستر تبدیل شدند و آن باغِ خرم و دل انگیز، همچون شب تیره و تار، سیاه شد! صبحگاهان، صاحبان باغ، یکدیگر را صدا زدند و به هم گفتند که اگر می خواهید میوه هایتان را بچینید، زودتر حرکت کنید؛ شاید شب گذشته، خوابِ میوه های رنگارنگ و پول خوبی را که قرار بود از آن به دست آورند، دیده بودند. آنان که از رفتار پدرشان با نیازمندان در فصل چیدن میوه ها خبر داشتند، در راه، آهسته به هم می گفتند که مبادا امروز شخص فقیری سراغتان بیاید و شما از او پذیرایی کنید. آرام باشید تا اصلاً نیازمندان باخبر نشوند. آنان سرانجام به باغ رسیدند. البتّه باغی در کار نبود، و تا چشم کار می کرد، زغال و خاکستر بود. یکی از آنها گفت: می بایست بیشتر دقّت می کردیم؛ راه را اشتباه آمده ایم. دیگری گفت: نه؛ درست آمده ایم. باغِ خودمان است؛ امّا ما از سوی خدا محروم شده ایم. یکی از برادران که از همه عاقل تر بود و پیشتر نیز به آنها تذکّر داده بود، با سرزنش به آنان گفت: چقدر گفتم که خدا را فراموش نکنید؛ چقدر گفتم که از مخالفت با او بپرهیزید و شکر نعمت هایش را به جای آورید؛ چقدر شما را در مورد نیازمندان سفارش کردم و به من توجّه نکردید؟ در این هنگام، آه از نهاد صاحبانِ مغرور و غفلت زده ی باغ برآمد و همگی با شرمساری گفتند: خدا را از هر بدی ای پاک می شمریم؛ ما به خود و دیگران ستم کردیم. آنگاه یکدیگر را سرزنش کردند و مانند تمام خلافکارانِ در دام افتاده، همدیگر را توبیخ کردند.
آری، داستان صاحبان باغ، زنگ خطری برای تمام ثروتمندان است؛ آنان که خود را از هر کس و هر چیز و حتّی از لطف خدا بی نیاز می شمرند و غرور و غفلت، تمام زندگیشان را فرا گرفته است. باید بدانیم که عذاب خدا در دنیا چنین است، و عذاب آخرت، بی شک بزرگتر است. ای کاش مردم میدانستند.[۱]
[۱] - در نگارش این متن از تفسیر نمونه، ذیل آیة مورد بحث استفاده شده است.
https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۷ قرآن کریم 🌸
گوشهای شنوا:
جهان هستی پر از نشانه های خدا و پدیده های عبرت آموز است. مخلوقات خدا در آسمانها و زمین، همگی دفتر خداشناسی هستند. حوادث تاریخی نیز پندآموز و عبرت انگیز است. این نشانه ها، در اختیار انسان ها قرار دارد و همگان می توانند از آنها بهره ببرند؛ درست مانند آیات نورانی قرآن که پیامبر خدا برای تمامی جهانیان خوانده و در اختیار همه ی مردم دنیا قرار داده است؛ همچون قطرات زندگی بخش باران که بدون تبعیض، به تمام نقاط یک سرزمین می بارد؛ امّا همانطور که تمام نقاط یک سرزمین به یک اندازه از باران بهره نمی برند، مردم نیز به یک اندازه از نشانه های خدا و آیات قرآن استفاده نمی کنند؛ زیرا مهم ترین شرط برای بهره بردن از آن، کنار گذاشتن هر گونه تعصّب و لجاجت، و باز کردن پنجره ی قلب برای تابش خورشید حقیقت به دل و جان است، و تا زمانی که انسان، خود را از اسارت تعصّب های بی جا و هواپرستی و شهوت رانی رها نکند، از نشانه های خدا و آیات قرآن بهره ای نخواهد برد. آیه ی مورد بحث، به همین نکته ی ظریف اشاره کرده، می فرماید: «تعیها اذنٌ واعیه»؛ یعنی کسانی از نشانه های خدا بهره می برند و آن را در دل جای می دهند که برای شنیدن آن، «گوش شنوا» داشته باشند.
آری، کسانی که ـ به قول معروف ـ «از یک گوش می شنوند و از گوش دیگر بیرون می افکنند»، با شنیدن قرآن هیچ اثری در وجود خود حس نمی کنند. در آیه ی ۱۶ سوره ی محمد صلوات الله علیه می خوانیم:
«برخی از آنها به [قرآن خواندن] تو گوش می کنند؛ پس هنگامی که از نزد تو بیرون می روند، به کسانی که خدا به آنان علم و دانش عطا کرده، می گویند: هم اکنون او چه گفت؟! آنها کسانی هستند که خدا [به سبب لجاجت و هواپرستی شان] بر دلهایشان مهر نهاده [تا چیزی از حقایق قرآن را نفهمند] و [کسانی هستند که] از هوا و هوس خود پیروی می کنند.»
از سوی دیگر، هر چه انسان از قید و بند هواپرستی آزادتر و در جستوجوی حقیقت کوشاتر باشد، استفاده اش از قرآن بیشتر می شود و مفاهیم زندگی بخش قرآن را بیشتر در دل خود حفظ می کند. در روایات فراوانی که در توضیح آیه ی مورد بحث نقل شده، می خوانیم که امام علی علیه السلام ، روشن ترین نمونه ی کسانی است که برای شنیدن آیات قرآن گوش شنوا داشته اند، و سینه اش، جایگاه علوم و معارف قرآن کریم بوده است[۱].
در حدیثی از خود آن امام می خوانیم: «هیچ آیه ای از قرآن بر پیامبر صلوات الله علیه نازل نشد مگر اینکه آن را برای من می خواند و می گفت تا آن را بنویسم، و من آن را با خط خودم می نوشتم. پیامبر، تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام قرآن [علوم و معارف گوناگون قرآن کریم] را به من آموخت و از خدا خواست که توفیق فهم و حفظ آن را به من عنایت فرماید. به همین جهت، از آن زمان که پیامبر آن دعا را فرمود، من هیچ آیه ای از کتاب خدا و هیچ مطلبی را که برایم توضیح داده و من آن را نوشته ام، فراموش نکرده ام.»[۲]
[۱] - ر.ک به تفاسیر المیزان و نمونه، ذیل آیة مورد بحث
[۲] - الکافی، ج۱، ص۶۴
🌸
#تفسیر_قرآن
🌸نکته تفسیری صفحه ۵۶۹ قرآن کریم 🌸
ویژگی های نمازگزاران راستین:
در میان اعمال دینی، بر هیچ عملی به اندازه ی نماز تأکید و سفارش نشده است. به فرموده ی پیامبر اسلام‹، نماز، ستون دین است[۱]، و کسی که به آن بی توجّه باشد، با آن حضرت هیچ پیوندی ندارد.[۲] اگر این عبادتِ باارزش، با دقّت و توجّه کافی انجام شود، در اخلاق و رفتار انسان، تأثیر فوق العاده می گذارد و او را به فردی رشدیافته تبدیل می کند. آیات مورد بحث، این ۹ ویژگی مهم را برای نمازگزاران برشمرده اند:
۱ـ مداومت بر نماز: نمازگزاران حقیقی، پیوسته با خدای بزرگ در ارتباط هستند و در هر شبانه روز با نمازهای واجب پنج گانه و نمازهای مستحب دیگر، خود را در دریای رحمت الهی غوطه ور کرده، از غفلت و غرور حفظ می کنند.
۲ـ انفاق: آنها همراه با حفظ ارتباطِ خود با خدا، ارتباطشان با خلق خدا را نیز حفظ می کنند و علاوه بر انفاق واجب مالی مانند خمس و زکات، بخشی از درآمد خود را برای محرومان و نیازمندان کنار می گذارند.
۳ـ ایمان به روز جزا: ایمان به قیامت، در دل و جان نمازگزاران حقیقی چنان ریشه کرده که نشانه های آن در تمام صحنه های زندگیشان به خوبی پیداست.
۴ـ ترس از عذاب خدا: علاوه بر ایمان به قیامت، آنان همیشه از عذاب خدا نگرانند؛ آری، هیچکس نمی تواند خود را از عذاب خدا در امان بداند؛ چرا که نمی داند آیا گناهان گذشته اش آمرزیده شده یا نه، و در آینده چه لغزش هایی خواهد داشت. بنابراین، نمازگزاران راستین پیوسته از عذاب آخرت نگرانند.
۵ـ پاکدامنی: آنان هیچگاه دامان خود را به گناه و بی عفّتی آلوده نمی کنند و تنها در مسیری قدم می گذارند که خدا از آن راضی باشد؛ یعنی مسیر پاک ازدواج و تشکیل خانواده.
۶ و ۷ـ امانتداری و پایبندی به عهد: نمازگزار حقیقی، امانت را به صاحبش باز می گرداند؛ خواه طرفش مؤمن باشد یا نه.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «امانت را به کسی که تو را امین شمرده و از تو خیرخواهی می خواهد، بازگردان؛ هرچند قاتل امام حسین علیه السلام باشد.»[۳] آری، اسلام هیچگاه و در هیچ حالی خیانت در امانت را نمی پذیرد. نمازگزاران راستین همچنین همیشه به پیمانهایشان پایبند هستند.
۸ـ گواهی راست: نمازگزاران حقیقی، انسانهایی راستگو هستند و اگر برای گواهی دادن مطلبی به دادگاه احضار شوند، برای خدا به آنجا می روند و طبق آنچه دیده اند، گواهی می دهند؛ هرچند به ضرر خود یا بستگانشان باشد.
۹ـ محافظت از نماز: آنان با برپایی بموقع نماز و رعایت احکام و آداب آن، از نماز خود مانند گوهر باارزشی مراقبت می کنند. آری، چنین افراد شایسته و رشدیافته ای، بی شک لایق گرامیداشت ویژه ی خدا در باغهای سرسبز و خرّم بهشت هستند(اولئکَ فی جَنّاتٍ مُکرَمون).
[۱] - الکافی، ج۲، ص۱۹
[۲] - وسائل الشیعه، ج۴، ص۲۵
[۳] - الکافی، ج۸، ص۲۹۳
🌸 https://eitaa.com/dokhtaranebeheshtiy