طهورا
💕➖💕➖💕➖ #ازدواج💍 #ادامه_قسمت_دوازدهم زندگیِ خوب👈 الزاماً این نیست که در اون فقط خوشی و کیف و لذت
💕➖💕➖💕➖
#ازدواج💍
#قسمت_سیزدهم👩❤️👨
#تقدیر2 🍃
🔷 بعضی از کارشناسان در مسائل خانوادگی عقیده دارن که ازدواج اصلاً تقدیر نیست و باید برای انتخاب همسر خیلی تلاش کرد که مبادا با یک انتخاب غلط تمام زندگی و آینده و آخرت فرد سیاه و نابود بشه.❌
🔶 در فیلم و تلویزیون و رسانههای مختلف هم این حرفها به شکلهای مختلف زده میشه که ازدواج و انتخاب همسر فوق العاده مهمه و اگر یک ذره آدم اشتباه کنه یک عمر پشیمون میشه.🚫
در حالی که این حرفها نه مبنای عقلانی داره و نه مبنای دینی.👌
گرچه دین هم چیزی جدای از عقل نیست😊 دین سطح بالاتری از عقلرو تشکیل میده.✅
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_سیزدهم
نمیخواستم قبول کنم که دلم برایش تنگ شده است .
اما با وجود این هنوزهم نمی توانستم اجازه بدهم بیایید خواستگاری ام😐
راستش خنده ام می گرفت ، خجالت می کشیدم به کسی بگویم دل مرا با خودش برده ..!😅
وقتی برگشت پیغام داد میخواهد بیاید خواستگاری .
باز قبول نکردم ...
مثل قبل عصبانی نشدم ، ولی زیر بار هم نرفتم
خانم ابویی گفت :« دوسه ساله این بنده خدا رو معطل خودت کردی!
طوری نمی شه که! بذار بیاد خواستگاری و حرفاش رو بزنه !»😕
گفتم :«بیاد ، ولی خوش بین نباشه که بله بشنوه !» 😒
شب میلاد حضرت زینب (س) مادرش زنگ زد برا قرار خواستگاری .
نمی دانم پافشاری هایش باد کله ام راخواباند یا تقدیرم؟!
شاید هم دعاهایش ...
به دلم نشسته بود😢
با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد .
ازدر حیاط که وارد خانه شد ، با خاله ام از پنجره او را دیدیم . خاله ام خندید : « مرجان ، این پسره چقدر شبیه شهداست 😂!»
باخنده گفتم :«خب شهدا یکی مثل خودشون رو فرستادن برام !»
خانواده اش نشستند پیش مادر و پدرم .
خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که « این دوتا برن توی اتاق ، حرفاشون رو بزنن!»
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯