طهورا
💕➖💕➖💕➖ #ازدواج💍 #ادامه_قسمت_17👇 دیگه خیلی دنبال حرفهایی که زده میشه نباش👌 🔰اگر موردی پیش اوم
⤴️⤴️⤴️⤴️
#ازدواج💍
#قسمت_هجدهم👩❤️👨
#آسانگیری
🌱بسم الله الرحمن الرحیم
💠یکی از مسائلی که اسلام بهش تاکید میکنه آسون گرفتن توی ازدواج هست و این آسون گرفتن توی جهات مختلف میتونه باشه؛
🔰یکی توی #مهریه هست👌 و بهتره که خانمها تا اونجایی که میشه مهریهرو کم بگیرند، البته این کم گرفتن به طور مطلق نیست یعنی یه جاهایی در یه مناطق شرایطیه که ثروت بیشتری دارند اون مردم، #عرف اون مردم ثروت بیشتری دارند، توی همچین جوامعی باید #کمترین_مقدار_اون_عرف رو انتخاب بکنه به عنوان مهریه خودش✔️
🔷مثلا اگر توی اون فامیل توی اون منطقه همه ۱۰۰۰سکه میگن برای مهریه اینم مثلا بگه ۵۰۰ سکه، ۸۰۰ سکه مثلا
💢ولی اگر توی یه منطقه ای مثلا مهریهها ۵۰سکه، ۶۰ سکه هست، مثلا ۳۰ سکه بگیره
این اصل درستشه و الزاماً به این معنا نیست که حتماً شما مثلا ده تا سکه بیست تا سکه، پنج تاسکه بگیره تا این آسون گرفتن و مهریهی کم حساب بشه
⚠️ ضمن اینکه سعی بکنید تا اونجا که میشه یه ازدواجرو به خاطر مهریه به هم نزنید.❌
🔆اینرو حتما مدنظر داشته باشید، خصوصاً پدر و مادرهای بزرگوار که خیلی بده یه نفر، یه خانواده بخواد به خاطر مهریه یه ازدواجرو مثلاً عقب بندازه یا کلاً منتفی بکنه.💯
🔶یکی از مسائلی که باید توش آسون گرفته بشه #خونه هست حالا اینکه داماد بیچاره خونه داره یا نداره نباید خیلی روش تاکید بشه، حالا اگر خونه داشت خیلی خوبه عالیه😊 اگر نداشت خب سعی بکنند که با همدیگه در واقع یه خونهای رو اجاره بکنند، بره یه زندگی بکنه و خودش الاف این نکنه که حتماً اون پسر باید خونه داشته باشه یا مثلاً ماشین داشته باشه👍
خب این نداره الان، اگه قرار باشه از همون اول زندگی همه چی رو داشته باشه این دیگه هنری نکرده😒
هنر اینه که در طول زندگی آروم آروم این رو بخره✅
#ما_بی تفاوت_نیستیم
#همه_مسئول_هستیم
#ازدواج_آسان_وپایدار
#من_ماسک_میزنم
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#تعلیم_تربیت_پایگاه
#حوزه_حضرت_زهرا_س
https://eitaa.com/dokhtaranetahoora
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هجدهم
برگه هارا گذاشت جلوی رویم.
کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آن ها ..
درشت نوشته بود. ازهمان جا خواندم، زبانم قفل شد:
ت مرجانی،تو درجانی،تو مرواریدغلتانی
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی 💞
انگار در این عالم نبود، سرخوش!
مادر و خاله ام آمدند و به او گفتند:((هیچ کاری توی خونه بلد نیست، اصلا دور گاز پیداش نمی شه ..😐
یه پوست تخمه جابه جا نمی کنه!خیلی نازنازیه!))
خندیدوگفت:((من فکر کردم چه مسئله مهمی می خواین بگین!
اینا که مهم نیست!))😂
حرفی نمانده بود.
سه چهارساعتی صحبت هایمان طول کشید.
گیر داد اول شما از اتاق بروید بیرون .
پایم خواب رفته بود و نمی توانستم از جایم تکان بخورم😑
از بس به نقطه ای خیره مانده بودم، گردنم گرفته بود و صاف نمی شد.
التماس می کردم:((شما بفرمایین،من بعد از شام میام!))
ول کن نبود، مرغش یک پا داشت.
حرصم درآمده بود که چرا این قدر یک دندگی
می کند.😑
خجالت می کشیدم بگویم چرا بلند نمی شوم.
دیدم بیرون برو نیست، دل رو به دریا زدم و گفتم:((پام خواب رفته!))
گفت:((فکر می کردم عیبی دارین وقراره سر من کلاه بره!))😂
دلش روشن بود که این ازدواج سر می گیرد ..❤️
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯