طهورا
🌸➖🌸➖🌸 ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ❄️ ┊ ┊ ❄️ ┊ ❄️ ❄️ 🕊❄️بسم الله الرحمن الرحیم 🕊❄️
🌸➖🌸➖🌸
#ازدواج💍
#قسمت_هفتم
#ملاکهای_ازدواج 👩❤️👨
⚠️درمورد ملاکهای ازدواج بهتره تا جایی که امکانش هست ملاکها را کم کنیم، عقلانی کنیم و ملاکهای تخیلی و غیرضروری را به میان نیاوریم.👌
خیلی از اوقات دیده میشه که خانم ها ملاکهای عجیب و غریبی برای ازدواج مدنظر میگیرن❌
مثلاً دختری که مذهبیه میگه: من دوست دارم شوهرم حتماً حزباللهی و ولایی باشه یا اینکه بسیجی باشه، هیئتی باشه
🔆 یا مثلاً میگه باید همسرم طلبه باشه
و چنین معیارهایی که ضرورت نداره را مدنظر قرار میدن.🤔
🔶یا برخی دختران غیرمذهبی میگن 👇
دوست داریم شوهر ما پولدار باشه یا فلان تیپ و قیافه را داشته باشه و ملاک هایی که واقعاً ضرورتی ندارد را مدنظر قرار میدهند.🙄
خیلی اوقات این معیارها باعث میشه بعضی دختران سالها در خانه پدر میمو نند ⏳😟
و هیچکدام از خواستگارهاشان روقبول نمیکنند.❌
✅ و هر چقدر سن بالاتر میره ، دختر هم سخت پسند میشه و هم اخلاق و رفتارش نسبت به پدر و مادر و خانواده تند میشه و ترشرویی میکنه و طبیعتاً زندگیش سختتر میشه. 😣
🔴مسلماً هرچه ازدواج #زودتر و در وقت خودش صورت بگیره بهتره و این ملاکهای بیجا و غیر واقعی باعث میشه که ازدواج افراد به تأخیر بیفته.😔
سعی کنید ملاکهایی که مدنظر میگیرید، ملاکهای واقعی و مفید باشد.💟
#قسمت_هفتم
#ادامه_دارد
هدایت شده از آلبوم خاطرات دفاع مقدس
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتم
چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم رو ، نصفه نیمه رها کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم
هر بار نتیجهٔ برعکس می داد 😐
نقشه ای سرهم کردم که خودم را گم و گور کنم و کمتر در برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشوم ، شاید از سرش بیفتد.😕
دلم لک می زد برا برنامه های «بوی بهشت »
راستش از همان جا پایم به بسیج باز شد . دوشنبه ها عصر ، یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می گفت و اکثر بچه ها آن روز را روزه می گرفتند ..
بعد از نماز هم کنار شمسهٔ معراج افطار می کردیم.
پنیر که ثابت بود ، ولی هر هفته ضمیمه اش فرق می کرد :هندوانه ، سبزی یا خیار ، گاهی هم می شد یکی به دلش افتاد که آش نذری بدهد
قید دوتا از اردوها را هم زدم ..💔
یک کلام بودنش ترسناک بود به نظر می رسید..
حس می کردم مرغش یک پا دارد
می گفتم :«جهان بینی ش نوک دماغشه! آدمِ خود مچکربین!»😒
دراردوهـایی که خواهران را می برد، کسی حق نداشت تنهـایی جایی برود، حـداقل سه نـفری😐
اصـرار داشت:((جمـعی و فقط با برنامه های کاروانن همـراه باشیـد!))
مـا از برنامه های کاروان بدمان نمی آمد، ولی می گفتیم گاهی آدم دوست دارد تنهـا باشد و خلوت کند یا احیانا دو نفر دوست دارند باهم بروند.
درآن موقع،باید جوری می پیچـاندیم ودرمی رفتیم.
چـند بار دراین در رفتن ها مچمان راگرفت...😬
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
#آلبوم_خاطرات_دفاع_مقدس
https://eitaa.com/albom_shohada
اللهم عجل لولیک الفرج
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتم
چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم رو ، نصفه نیمه رها کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم
هر بار نتیجهٔ برعکس می داد 😐
نقشه ای سرهم کردم که خودم را گم و گور کنم و کمتر در برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشوم ، شاید از سرش بیفتد.😕
دلم لک می زد برا برنامه های «بوی بهشت »
راستش از همان جا پایم به بسیج باز شد . دوشنبه ها عصر ، یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می گفت و اکثر بچه ها آن روز را روزه می گرفتند ..
بعد از نماز هم کنار شمسهٔ معراج افطار می کردیم.
پنیر که ثابت بود ، ولی هر هفته ضمیمه اش فرق می کرد :هندوانه ، سبزی یا خیار ، گاهی هم می شد یکی به دلش افتاد که آش نذری بدهد
قید دوتا از اردوها را هم زدم ..💔
یک کلام بودنش ترسناک بود به نظر می رسید..
حس می کردم مرغش یک پا دارد
می گفتم :«جهان بینی ش نوک دماغشه! آدمِ خود مچکربین!»😒
دراردوهـایی که خواهران را می برد، کسی حق نداشت تنهـایی جایی برود، حـداقل سه نـفری😐
اصـرار داشت:((جمـعی و فقط با برنامه های کاروانن همـراه باشیـد!))
مـا از برنامه های کاروان بدمان نمی آمد، ولی می گفتیم گاهی آدم دوست دارد تنهـا باشد و خلوت کند یا احیانا دو نفر دوست دارند باهم بروند.
درآن موقع،باید جوری می پیچـاندیم ودرمی رفتیم.
چـند بار دراین در رفتن ها مچمان راگرفت...😬
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯