eitaa logo
گروه دختران زینبی سلام الله علیها
59 دنبال‌کننده
274 عکس
132 ویدیو
5 فایل
خدا کند که بیاییی ارتباط با مدیر @Blue_skyy
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃دین من مگر نمی‌گویند المرء علی دین خلیله؟ من می‌خواهم اول دوستم را انتخاب کنم و پس از آن، دینم خود به خود انتخاب شود. آقا! تو معنای حقیقی دینی. من می‌خواهم با تو دوست شوم. بیا و با من دوست شو تا من بی‌دین از دنیا نروم. شبت بخیر دین من! @abbasivaladi
🍃پسر ابوتراب گاهی دل آدم می‌گیرد. شاید بشود یک جور تحمّلش کرد. گاهی دل آدم بی‌قرار می‌شود. شاید بشود یک جور تابَش آورد. گاهی دل آدم تنگ می‌شود. شاید بشود یک جور صبوری کرد. دل‌گرفتگی وقتی به اوج می‌رسد برای تحمّلش باید منتظر معجزه بود. بی قراری وقتی بی‌حساب می شود برای قرار گرفتن، باید چشم به آسمان دوخت. دل‌تنگی وقتی از حد می‌گذرد برای درمانش باید به دنبال دمِ مسیحایی گشت. عزیز دلم! ماه مهربانم! مهربان‌تر از پدر و مهربان‌تر از مادرم! اگر کسی دلش گرفته باشد به اندازۀ همۀ‌ غروب‌های زندگی و هم بی قرار شده باشد به اندازۀ همۀ‌ دریاهای طوفان‌زده و هم دلش تنگ شده باشد به اندازۀ همۀ عاشق‌های فراق زده باید چه خاکی به سر بریزد؟ می‌شود بگویی؟ آخرش هم نتوانستم نازت را اندازه بگیرم! و دلم نفهمیده نسبت میان ناز و مهربانی‌ات را. می‌بینی دارم می‌سوزم؛ ولی به تماشا می‌نشینی. می‌دانم دلت می‌سوزد از سوختن من؛ ولی جلو نمی‌آیی. می‌دانی اگر بدانم سوختن تا کی تداوم دارد شاید تحمّلش برایم آسان‌تر شود؛ ولی نمی‌گویی. باز شدن دل گرفته، آرام شدن دل بی‌قرار و شفای دل تنگم را نمی‌گویم که نمی‌خواهم؛ ولی هر چه تو صلاح بدانی امّا آقا! هنوز هم نمی‌خواهی بگویی که می‌خواهی با من دوست شوی یا نه؟! قول می‌دهم اگر بگویی که می‌خواهی با من دوست شوی خودم بگردم و پیدا کنم خاکی را که باید به سر بریزم. شبت بخیر پسر ابوتراب! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃سرمایۀ امیدم گفته‌اید خودمان را محاسبه کنیم. باشد، به روی جشم. یکی یکی حساب می‌کنم گناهانم را ولی به من بگو با اضطرابی که شمارش گناهان برایم به ارمغان می‌آورد، چه باید کرد. هر چه قدر بیشتر گناهانم را حساب می‌کنم فاصله‌ام را از تو بیشتر احساس می‌کنم. نکند معنای این فاصله این باشد که تو با من دوست نمی‌شوی! این است؟ گناهان من در نیامدن تو چه قدر اثر داشته؟ می‌شود بگویی؟ التماس می‌کنم بگو هیچ اثری نداشته. این طور اگر بگویی، راحت‌تر گناهانم را شماره می‌کنم. اگر گناه من، آمدنت را به تأحیر انداخته باشد می‌توانم به این فکر کنم که تو با من دوست می‌شوی؟ آقا! یا وظیفۀ محاسبه را از دوشم بردار یا به من بگو با وجود همۀ این گناهان باز هم به دوست شدن با من فکر می‌کنی. من آن قدر قوی نیستم که اگر امیدم به دوست شدن تو با من کم شود باز هم توان زندگی کردن داشته باشم. اصلاً کاری به قوّت و توان ندارد کسی که بدون امید به دوست شدن تو با خودش نفس می‌کشد زنده نیست. کمکم کن آقا! به دادم برس! نگذار امیدم به دوست شدن تو با من با شعلۀ گناهان بی‌شماری که کرده‌ام آتش بگیرد. شبت بخیر سرمایۀ امیدم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃 یار دلسوز من گاهی آدم قشنگ حس می‌کند دنیا برایش به آخر رسیده. هر طرف که می‌رود، به دیوار می‌خورد. صدای قهقهۀ دنیا را هم خوب می‌شنود. ایستاده و به حیرتِ آدم از ته دل می‌خندد. دوست داری در میان قهقهه‌های دنیا کاری کنی که دلش آتش بگیرد امّا زورت نمی‌رسد، باید بایستی و آتش بگیری. این روزها قصّۀ دنیا برای من همین طور ورق می‌خورد. صدای قهقهۀ دنیا گوشم را کر کرده. آقا! وقتی می‌بینم زورم به دنیا نمی‌رسد، بدجور دلم می‌گیرد. نه این که فکر کنی فقط برای تو دهنی زدن به دنیا دنبال پاسخ این سؤالم امّا خودت هم می‌دانی که هیچ چیزی به اندازۀ جواب تو نمی‌تواند دل دنیا را آتش بزند؟ آقا! با من دوست می‌شوی؟ بگو دوست می‌شوی تا از دیوارهای تو در تویی که دنیا دورم کشیده رها شوم بگو دوست می‌شوی تا آتشی که دنیا به دلم زده، خاموش شود بگو دوست می‌شوی تا هوس دست انداختن من از سر دنیا برود. می‌دانم که اگر نخواهی با من دوست شوی، به زبان نمی‌آوری چون می‌دانی که اگر بگویی با من دوست نمی‌شوی صدای قهقهۀ دنیا چنان سر به فلک می‌گذارد که مرا خواهد کشت. تو دلسوزتر از این حرف‌هایی! شبت بخیر دلسوز من! @abbasivaladi
🍃 دنیا و آخرت من قصّۀ‌ دعوای من و دنیا قصّۀ یک روز و دو روز نیست. بارها خواسته‌ام این دعوا را تمام کنم امّا نه من توانستم و نه دنیا دست بردارِ من بود و هست. وقتی که با دنیا دوست بودم کمتر سر به سرم می‌گذاشت. شاید پشت پردۀ دوستی‌اش دسیسه‌های پنهانی برایم داشت امّا آنچه نشانم می‌داد، جز دوستی چیز دیگری نبود. وقتی که با دنیا قهر کردم سر ناسازگاری گذاشت با من. هر روز تیغ جدیدی می‌کشید بر رویم با سنگ‌های تازه‌ای نشانه‌ام می‌گرفت و با نقشه‌های تو در توی مخوفی به سراغم می‌آمد. از وقتی که به التماس افتاده‌ام که با من دوست شوی همۀ دشمنی‌اش را برایم رو کرده. راستش را بخواهی، این روی دنیا را تا به حال ندیده بودم. دنیا در این چهره، خیلی ترسناک‌تر از آن است که بشود او را دید و نترسید. من صدای به هم خوردن دندان‌های دنیا را می‌شنوم که چگونه از کینۀ من به هم ساییده می‌شود. می‌دانم همین حالا اگر دست از آرزوی دوستی تو بردارم، دنیا عقب می‌کشد و اگر با او آشتی کنم، می‌شود همان دوست سابقم ولی دیگر تمام شد دورۀ من و دنیا. اگر تو با من دوست نشوی، با دنیا آشتی نخواهم کرد و در این فضای دهشتناک آن قدر نفس می‌کشم تا بمیرم. ترس از دنیا فقط یک درمان دارد آن هم دوستی توست. آقا! می‌شود به یک بیچارۀ وحشت‌زده بگویی که آیا با او دوست می‌شوی یا نه؟ چه بگویی چه نگویی خودت می‌دانی که تو همۀ دنیا و آخرت من شده‌ای. شبت بخیر دنیا و آخرتم! @abbasivaladi
تو چه قدر برای من ارزش داری؟ به اندازه‌ای که برایت قربانی شوم؟ اگر این چنین نیست عید قربانی برایم نیست. شبت بخیر قربانت شوم! @abbasivaladi
🍃سرمایۀ همۀ اعتمادها! قصّۀ من و دنیا و اعتماد قصّۀ دیروز و امروز نیست داستان ممتدّی است که به اندازۀ عمرم طول می‌کشد. من به کسی اعتماد ندارم و کسی هم به من اعتماد ندارد. این، یعنی من برای دیگران مایۀ وحشتم و دیگران برای من موجب ترس‌اند. این بی‌اعتمادی‌ها تا هست دوستی‌هایمان هم سرمایۀ آرامش نیست دیگر چه رسد به رفاقت‌های نمایشی. آقا! یک روزگار امتحان کردم و جواب نگرفتم دیگر بنای امتحان کردن ندارم بس است همۀ روزهایی که پای این امتحان تلف شدند. بدون تو خواستم اعتماد کنم، نشد بدون تو خواستم اعتماد بسازم، نشد نشد، حتّی برای یک بار. باید پای تو وسط باشد، تا ما به هم اعتماد کنیم. دیگر نمی‌خواهم دست از این «باید» بکشم و از این پس هر جا که دیدم اعتماد نیست دنبال جایی می‌گردم که تو نیستی. خودم را فریب نمی‌دهم، بی اعتمادی، یعنی بی‌ تو بودن. جای خالی تو را، با خودت پر می‌کنم تا بی‌اعتمادی‌ها به اعتماد تبدیل شود. به هر کسی هم که می‌خواهد با من دوست شود التماس می‌کنم که جای خالی تو را پر کند. این طور دیگر حرف از بی‌اعتمادی نخواهد بود. شبت بخیر سرمایۀ همۀ اعتمادها! @abbasivaladi
🍃 همه‌ کارۀ من! هیچ کار تو بی‌حکمت نیست. در این تردیدی ندارم. تو جلوۀ صفت حکیم خدا روی زمینی. شکّی نیست. حتماً حکمتی هست که تو این قدر پاسخم را به تأخیر انداخته‌ای. من تسلیمم. اصلاً نمی‌خواهم چیزی را بر تو تحمیل کنم. هر وقت خواستی جوابم را بده. از ته دل می‌گویم. ولی نمی‌توانم نگویم که دلم کوچک است و تحمّلم کم. بگو برای بزرگ شدن دلم چه کار کنم؟ هر روز با خودم این حرف‌ها را مرور می‌کنم تا زبانم لال حتّی یک بار واژه‌ای که بوی گله داشته باشد از دهانم بیرون نیاید ولی تا کی می‌توانم این بار را تحمّل کنم، نمی‌دانم. هر چه قدر بیشتر قید دنیا را می‌زنم بیشتر احساس تنهایی می‌کنم. خودم را می‌شناسم این احساس تنهایی را فقط با یک خبر می‌توانم تاب بیاورم خبرش هم کافی است، باور کن. بگو که می‌خواهی با من دوست شوی من هر چه قدر که بار این تنهایی سنگین باشد باز هم تاب می‌آورم. البتّه اگر صلاح نمی‌دانی من راهی ندارم جز تسلیم. شبت بخیر همه‌ کارۀ من! @abbasivaladi
🍃حضرت سلطان امسال هم نشد که اربعین در جادۀ عشق، جادۀ نجف تا کربلا باشم. حس محرومیت، کارش کشتن آدم‌هاست. من برای این که زنده بمانم، از خاطره‌های اربعینی فرار می‌کنم. صوت و تصویر اربعینی را باید بر خودم حرام کنم، تا بتوانم این روزها را به سلامت پشت سر بگذارم. خاطره‌ها برای آدم محروم، حکم سم را دارند. عیبی ندارد اگر بگویی که غفلت از تو را دارم توجیه می‌کنم؛ ولی آقا!‌ قبول داری آدم اگر عاشق باشد و معشوق اگر از او دور باشد و یاد و خاطرۀ معشوق، عاشق را احاطه کند، خوف از دست رفتن جان عاشق هست،‌ نیست؟ بهتر نیست عاشق برای این که زنده بماند، از معشوق کمتر یاد کند و حتی گاهی او را فراموش کند؟ بگذار خودم را عاشق بدانم؛ اما عاشقی ضعیف است و برای جبران ضعف خویش، گاهی تو را فراموش می‌کند. چه قدر خوشبختم که یقین دارم معشوقم قوی است و هیچ گاه مرا فراموش نمی‌کند. شبت بخیر حضرت سلطان! @abbasivaladi
🍃درمان همه دردها چه بیچاره‌اند آنهایی که درد دارند؛ ولی تو را ندارند. کاش کسی به من می‌گفت اینها دردهایشان را به کدام امید تاب می‌آورد. دردهای کوچک بدون تو، درد بی‌درمان می‌شوند؛ درد اگر بزرگ باشد و تو در میان نباشی، به چه نام باید خوانده شود؟ چه خوشبختم من که درد دارم و تو را هم دارم. هر وقت دردها بنا می‌گذارند به بریدن رشتۀ صبرم تو را به یاد می‌آورم و دردها بی‌توان می‌شوند. خدا نکند روزی برسد که در میان تهاجم دردها، خودم را بدون تو و تنها ببینم. آن روز، روز مرگ است؛ مرگی سخت به همراه زجر کشیدنی دهشتناک. ممنونم که همیشه میان دردها حتی اگر پردۀ غفلت در مقابل نگاهم افتاده باشد، می‌آیی و پرده را کنار می‌زنی و خودت را نشانم می‌دهی. امروز در میان دردها، آمدی به یادم و دوباره توان یافتم برای مبارزه با دردها. چه قدر خوبی که مرا با دردها تنها نمی‌گذاری. شبت بخیر درمان همۀ دردها! @abbasivaladi
🍃پناهگاه بی قراران امان از حسادت امان! وقتی که حسود حسادت می‌کند خدا به پیامبرش هم می‌گوید به او پناه ببرد. پناه به خدا پناه به خدا من شر حاسدٍ اذا حسد. من از حسادت می‌ترسم همان طور که از حسود. به خدا پناه می‌برم از حسادت همان طور که از حسود. شیطان، در مقابل خدا ایستاد چون حسادت کرد به مقام شما و هر کس که به حسادت آلوده شد خواسته یا ناخواسته لباس ولایت شیطان را به تن کرد. امان از حسادت امان! از بنده‌ای که شش هزار سال عبادت کرده راهزن راه بندگی می‌سازد. چه کار می‌کند حسادت با ایمان‌ها چه کار؟ و چه بلایی می‌آورد به سر انسان‌ها؟ من از حسادت می‌ترسم همان طور که از حسود باید به خدا پناه ببرم قرآن به من آموخته. پناه خدا جز آغوش تو اگر جایی هست، نشانم بده. کسی اگر در آغوش تو آرام نگیرد در پناه خدا قرار نمی‌گیرد. من از حسادت به آغوش تو پناه می‌آورم همان طور که از حسود ولی چه کار کنم که آغوش تو فقط برای کسانی باز است که تو با آنها دوست شده‌ای. با من دوست شو و آغوش برایم بگشا باید هر چه زودتر پناه ببرم به خدا بی‌پناهم نگذار. شبت بخیر پناهگاه بی‌قراران! @abbasivaladi
حالا که تو جوابم را نمی‌دهی می‌خواهم با آسمان حرف بزنم. آسمان! می‌شود یکی دو نفر از دوستانش را نشانم بدهی؟ کارشان دارم. تلّه‌ای سؤال بی‌پاسخ دارم. روی ذهنم سنگینی می‌کنند این سؤال‌ها. به من بگو کجایند تا شاید گره از سؤال بی‌جوابم باز شود. حالا که تو جوابم را نمی‌دهی می‌خواهم با زمین حرف بزنم. زمین! او را کجا دیده‌ای؟ می شود برایم از او سؤالی بپرسی؟ به او بگو کی می‌خواهد جوابم را بدهد: با من دوست می‌شود یا نه؟ حالا که تو جوابم را نمی‌دهی می‌خواهم با کعبه حرف بزنم. کعبه! آخرین باری که به طوافت آمد کی بود؟ آیا به تو گفت بار دیگری کی می‌آید؟ می‌شود وقتی که آمد، از او بپرسی چه کار باید بکنم تا جوابم را بدهد؟ حالا که تو جوابم را نمی‌دهی می‌خواهم با کربلا حرف بزنم. کربلا! دیروز پیش تو بود یا امروز پیش توست یا فردا پیش تو می‌آید؟ من که می‌دانم تو خانۀ او هستی؟ او هر جا برود، به نزد تو باز می‌گردد. می‌شود از او بپرسی چه کار کنم تا با من دوست شود؟ اگر جواب نداد به خودت قسمش بده و اگر باز جواب نداد، او را به حسین سوگند بده. آقا! کسی جوابم را نمی‌دهد قفل زبان زمین و آسمان، کعبه و کربلا و همه کس و همه جا در دستان توست. پس خودت جواب سؤال‌های بی‌پاسخم باش. شبت بخیر قشنگ‌ترین پاسخ خدا! @abbasovaladi