eitaa logo
🦋دختران منتظر🦋
210 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
58 فایل
به‌امید‌روزی‌که‌او‌پایان‌دهد‌این‌فراق‌را #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج♥️  📚"کپی" https://eitaa.com/polertbatie
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🌹💚 ‌هر روز صبح بہ یادت هستم سلام بر پدر همہ عالم صبح بخیر امام مهربانم دستے بہ روے سینہ و دستے بہ سوے تو روے لبم گــل مےڪند آقا سـلام از دور 💚سلام صبحت بخیر سلطانم❤️ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••
ماه خوبان ماه میرسد موسم گل های بستان میرسد شاخ طوبی سر زد ازخلد برین مژده اینک ماه غفران میرسد مولد بوالفضل وسجاد وحسین(ع) یاورانی بهر قرآن میرسد زادروز مهدی صاحب زمان سروری بر اهل ایمان میرسد 🌹 حلول ماه پربرکت شعبان 🌹 ماه رسول خدا (ص) مبارک •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🔸اهمیت در کلام رهبر عزیزمان امام خامنه ای مدظله العالی •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2⃣روز تا ولادت امام حسین علیه السلام •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{ } 🌸💕🌸💕🌸💕🌸 ❤️🌸❤️🌸❤️🌸 🌸💕🌸💕🌸 ❤️🌸❤️🌸 🌸💕🌸 ❤️🌸 از همکارام دیشب براش مشکلی پیش اومده بود، مجبور شدم شیفت دیشب رو به جاش بمونم.« که مادر به آرامی خندید و گفت: »ما دیشب سرمون به کارای عید گرم بود، متوجه نشدیم شما نیومدید.« در جواب مادر تنها لبخندی زد و مادر با خوش زبانی ادامه داد: »پسرم! امروز نهار بچهها میان اینجا. شما هم که غریبه نیستید، تشریف بیارید!« به صورتش نگاه نمیکردم اما حجب و حیای عمیقی را در صدایش احساس میکردم که به آرامی جواب داد: »خیلی ممنونم، شما لطف دارید! مزاحم نمیشم.« که عبداهلل پشت مادر را گرفت و گفت: »چرا تعارف میکنی؟ امروز جفت داداشای من میان، تو هم مثل داداشمی! بیا دور هم باشیم.« در پاسخ تعارف صمیمی عبداهلل، به آرامی خندید و گفت: »تو رو خدا اینطوری نگو! خیلی لطف داری! ولی من ...« و عبداهلل نگذاشت حرفش را ادامه دهد و با ً همینجوری میگم که دیگه نتونی هیچی بگی! اگه کسی شیطنت گفت: »اتفاقا َر میخوره!« در مقابل اصرار زیرکانه عبداهلل َد کنه، بهمون ب تعارف ما بندریها رو ر َ شم! تسلیم شد، دست به سینه گذاشت و با لبخندی نجیبانه پاسخ داد: »چ خدمت میرسم!« و مادر تأ کید کرد: »پس برای نهار منتظرتیم پسرم!« که سر به زیر انداخت و با گفتن »چشم! مزاحم میشم!« خیال مادر را راحت کرد و سپس پدر را مخاطب قرار داد: »حاج آقا کاری هست کمکتون کنم؟« پدر سری جنباند و گفت: »نه، کاری نیست.« و او با گفتن »با اجازه!« به سمت ساختمان رفت. سعی میکردم خودم را مشغول برچسب زدن به بستهها کنم تا نگاهم به نگاهش نیفتد، هرچند به خوبی احساس میکردم که او هم توجهی به من ندارد. حوالی ساعت یازده ابراهیم و لعیا و ساجده آمدند و به چند دقیقه نکشید که محمد و عطیه هم از راه رسیدند. بوی کله پاچهای که در دیزی در حال پختن بود، فضای خانه را گرفته و سیخهای دل و جگر و قلوه منتظر کباب شدن بودند. ُنگ شربت را با سلیقه روی میز چیده و داشتم بشقابها را دیس شیرینی و ت پخش میکردم که کسی به در اتاق زد. عبداهلل از کنار محمد بلند شد و با گفتن »آقا مجیده!« به سمت در رفت. چادر قهوهای رنگ مادر را از روی چوب لباسی ❤️🌸 🌸💕🌸 ❤️🌸❤️🌸 🌸💕🌸💕🌸 ❤️🌸❤️🌸❤️🌸 🌸💕🌸💕🌸💕🌸 •••✾..♡.•🦋•.♡..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..♡.•🦋•.♡..✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 چـــ🧕🏻ــادر من یک تکه پارچه نیست... که به روانشناسی رنـ🌈ـگ ها حواله اش بدهید.. چادر من یک ارزش ارزشمند اســـ😌ـــت... ✌️ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••
🌙 حلول ماه شعبان مبارڪ🍃🌺 •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول پریسا خانم ریحانی🌼🌸🌼🌸 ✨ •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾••• @dokhtaranmontazer •••✾..🌱.•🦋•.🌱..✾•••