eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
971 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت تم 👆🏻😍
🕊 ❤️🌿 قسمت سی و سوم یکی از همکاراش تعریف میکرد که: سرشون حسابی شلوغ بود و کارشون خیلی زیاد.... بارها شده بود که یه هفته ، ده روز خونه نمی رفتن ، تازه وقتی هم که برمی گشتن خونه ، شب بهشون زنگ میزدن که پاشید بیاین دوباره کار داریم.... این وسط کار محمود از همه بیشتر بود.... محمود مسئول شده بود و حالا اون باید بچه هاش رو هماهنگ می کرد. بعضی از بچه ها هم گاها وقتی برمی گشتن خونه دیگه جواب تلفناشون رو نمیدادن اما وقتی محمود زنگ میزد... . به محمود می گفت لامصب هردفعه زنگ میزنی به خودم میگم جوابت رو ندم ولی اینقدر زبون می ریزی که آدم خر میشه.... . مسئول بود ، فرمانده بود ، ولی دستور نمی داد.... قلب بچه ها دستش بود ، ناز بچه ها رو می خرید ، منتشون رو میکشید... . این جوری بود که بچه هاش همه کاری براش میکردن.... چون محمود بود... آه فاتح قلبم... چقدر جات خالیه محمود چقدر جات خالیه رفیق راوی : دوست و همرزم شهید ....
🕊 ❤️🌿 قسمت سی و چهارم اسفند سال هشتاد و نه ، درست یک هفته مانده به عید ، از پایان نامه ی دکترای تخصصی دفاع کردم . روز بسیار سختی بود...‌‌‌‌‌.. بعد از دو ترم تمدید مهلت دفاع ، حالا در آخرین مهلتم در روز دفاع به یک مشکل ناخواسته برخورده بودم و احتمال لغو جلسه دفاعیه از طرف آموزش دانشگاه بود..... آن روز آن قدر درگیر حل این مشکل و بالا و پایین رفتن از پله های دانشکده بودم که برای وسایل پذیرایی جلسه جز خریدن یک جعبه ی شیرینی که آن را هم با عجله ی زیاد رفتم و از خیابان کارگر شمالی خریدم ، نتوانسته بودم هیچ تدارک دیگری ببینم..... را آن روز از خرید میوه و آب میوه تا آوردن سِت لیوان و بشقاب و ظروف بلوری میوه و شیرینی ، همه را محمودرضا برایم حل کرد..... را برایم آورد تا با کت و شلوار اتو شده بروم سر جلسه..... آن پایان نامه را بخاطر ارادتی که به شهید مهدی باکری داشتم به روح بلند او تقدیم کردم اما دوست دارم اگر گذرم دوباره به کتابخانه ی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بیفتد پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صفحه ، نام را هم با خودکار کنار نام بلند آقا مهدی اضافه کنم..... آن جلسه را از محمودرضا دارم. راوی : برادر شهید ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Maddahionlinمداحی آنلاین - ممد نبودی ببینی - حاج غلام کویتی پور.mp3
زمان: حجم: 8.76M
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته... 🇮🇷🕊 بانوای‌غلام‌کویتی‌پور گرامیداشت سالروز آزادسازی خرمشهر قهرمان✌️ را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
: 🌸↓ شبتوݩ‌آࢪوم‌زیࢪ‌سایہ‌ولایت∝🌙✨ ڪمـ ڪاࢪۍ‌ها‌ࢪو‌حݪاݪ‌ڪنید🌿♥️ ❃🦋❃
『بـســم ࢪب اݪشـهٔدا♥️』
🖤🖇 ~~~~~~~~~~~~~~~~~ 『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏🌿』 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ ... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن