#مروری_بر_زندگی_شهدا 🕊
#شهید_محمودرضا_بیضائی❤️🌿
قسمت سی و سوم
یکی از همکاراش تعریف میکرد که:
سرشون حسابی شلوغ بود و کارشون خیلی زیاد....
بارها شده بود که یه هفته ، ده روز خونه نمی رفتن ، تازه وقتی هم که برمی گشتن خونه ، شب بهشون زنگ میزدن که پاشید بیاین دوباره کار داریم....
این وسط کار محمود از همه بیشتر بود....
محمود مسئول شده بود و حالا اون باید بچه هاش رو هماهنگ می کرد.
بعضی از بچه ها هم گاها وقتی برمی گشتن خونه دیگه جواب تلفناشون رو نمیدادن
اما وقتی محمود زنگ میزد...
.
به محمود می گفت لامصب هردفعه زنگ میزنی به خودم میگم جوابت رو ندم ولی اینقدر زبون می ریزی که آدم خر میشه....
.
مسئول بود ، فرمانده بود ، ولی دستور نمی داد....
قلب بچه ها دستش بود ، ناز بچه ها رو می خرید ، منتشون رو میکشید...
.
این جوری بود که بچه هاش همه کاری براش میکردن....
چون محمود #صاحب_دلاشون بود...
آه فاتح قلبم...
چقدر جات خالیه محمود
چقدر جات خالیه رفیق
راوی : دوست و همرزم شهید
#ادامه_دارد....
#مروری_بر_زندگی_شهدا 🕊
#شهید_محمودرضا_بیضائی ❤️🌿
قسمت سی و چهارم
اسفند سال هشتاد و نه ، درست یک هفته مانده به عید ، از پایان نامه ی دکترای تخصصی دفاع کردم . روز بسیار سختی بود.....
بعد از دو ترم تمدید مهلت دفاع ، حالا در آخرین مهلتم در روز دفاع به یک مشکل ناخواسته برخورده بودم و احتمال لغو جلسه دفاعیه از طرف آموزش دانشگاه بود.....
آن روز آن قدر درگیر حل این مشکل و بالا و پایین رفتن از پله های دانشکده بودم که برای وسایل پذیرایی جلسه جز خریدن یک جعبه ی شیرینی که آن را هم با عجله ی زیاد رفتم و از خیابان کارگر شمالی خریدم ، نتوانسته بودم هیچ تدارک دیگری ببینم.....
#همه_چیز را آن روز از خرید میوه و آب میوه تا آوردن سِت لیوان و بشقاب و ظروف بلوری میوه و شیرینی ، همه را محمودرضا برایم حل کرد.....
#حتی_کت_و_شلوارش را برایم آورد تا با کت و شلوار اتو شده بروم سر جلسه.....
آن پایان نامه را بخاطر ارادتی که به شهید مهدی باکری داشتم به روح بلند او تقدیم کردم اما دوست دارم اگر گذرم دوباره به کتابخانه ی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بیفتد پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صفحه #تقدیم_نامه ، نام #محمودرضا را هم با خودکار کنار نام بلند آقا مهدی اضافه کنم.....
#آبروی آن جلسه را از محمودرضا دارم.
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد....
@Maddahionlinمداحی آنلاین - ممد نبودی ببینی - حاج غلام کویتی پور.mp3
زمان:
حجم:
8.76M
ممد نبودی ببینی
شهر آزاد گشته...
🇮🇷🕊
بانوایغلامکویتیپور
گرامیداشت سالروز
آزادسازی خرمشهر قهرمان✌️
#شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
#سوم_خرداد
#خرمشهر
#سلامبرسیداݪشہداجآن🖤🖇
~~~~~~~~~~~~~~~~~
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ
وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ ...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن