eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽...✨ ...💭🎈 کودک درون همان روح انسان هست روح انسان مثل جسم انسان نیاز به غذا در موقع معین داره همونطور که وقتی ظهر میشه و موقع ناهار اگه غذا به جسم نرسونین باعث عصبانیتتون میشه برا روح هم همینطور بلکه روح انسان حساسیت بیشتری داره و در روز در سه وعده در ساعت معینی نیاز به غذا که خلوت با معبودش هست داره✅ اگه این غذا به موقع برسه از همه بیماریهای جسمی و روحی در امان هستین 📿 حریم است برا حفظ شخصیت انسان♥️ • . ‌
﷽...✨ 🌷🕊 🔸کم مانده بود مرا بزند..😥 🔹گفته بود بلیط اتوبوس بگیرم و خانواده اش راراهی اصفهان کنم🚌.. 🔸وقتی دیدم ماشین سپاه بیکار افتاده از آن استفاده کردم و آن هارا به اصفهان رساندم..😎 🔹وقتی فهمیدخیلی از دستم عصبانی شد😠 🔸هیچوقت دوست نداشت از بیت المال استفاده شخصی بکند🙂 🔹این تنها یکی از خصوصیات خوبش بود.. ❤️🕊
﷽...✨ 📿🌸 چرا اسلام انقدر براش مهمه که شما لذت حرام نبری؟ چون میخواد که شما "توی همین دنیا هم بیشترین لذت رو ببری". خیییلی مهم ولی متاسفانه بعضیا از دور فکر میکنن اسلام دین زجر کشیدنه! برای همین حتی از کنار دین هم عبور نمیکنن! البته از نقش شیطان و رسانه های صهیونیستی در "فریب افکار عمومی" نباید غافل شد. ضمن اینکه مبلغین دینی ما هم انصافا خیلی ضعیف کار کردن توی این موضوع. اصلا نتونستن واقعیت اسلام رو خیلی قشنگ توضیح بدن. برای همین خیلی از افراد فکر میکنن که دین اومده تا نذاره ما لذت ببریم! ها❤️ ‌ 🌸
﷽...✨ ... ⃠🚫 با دلخورى به خدا گفتم :😔 درب آرزوهایم را قفل کردى🔐 و کلید را هم🔑 پیش خودت نگه داشتى😞 لبخندى زد☺ و جواب داد🗣 همه عشقم این است😍 👈 که به هواى این ...🗝 هم که شده گاهی...💖 به من سر مى زنی
﷽...✨ ღــو |•🌸📲 اِی‌که‌میدانی‌ندارم‌غیردرگاهت‌پناهی دیگرازمن‌برمگردان‌رویِ‌خودگاهی‌نگاهی ‌ ‌
﷽...✨ 📿🌸 بله ظاهرا داره با بعضی از لذت های تو مخالفت میکنه اما «در واقع داره یه برنامۀ عالی برای لذت بردن تو از غذا خوردن بهت میده». واقعا دم اسلام گرررم! اتفاقا خداوند مهربان اصلا راضی نیست که کسی از زندگی خودش "کم لذت ببره". بهت میگه عزیزم تو باید خیلی لذت ببری. گناه لذت های تو رو کم میکنه و من اینو نمیخوام... خداوند متعال، انسان رو خلق کرده و «اصلا هم نمیخواد انسان رو مریض و ضعیف ببینه». نمیخواد ببینه انسان داره به خاطر بیماری و سایر مشکلات، اذیت میشه. خداوند حکیم میدونه که اگه آدم از زندگی خودش کم لذت ببره، سراغ گناه هایی میره که پر از ضرر هست... برای همین با برنامه های عالی و دقیق و انسان شناسانه، به آدم کمک میکنه تا بیشترین لذت رو از زندگیش ببره.
‹💙🚎› . ا؎‌توکہ‌جان‌جھان‌جانان‌جانم‌ جان‌میکنم‌‌فدایٺ‌آخر‌تو‌عالمی ‹📘📎›⇠ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‍‌‌‌
می‌گفٺ: وقٺێ‌گنـــــاه‌میڪنی،نگۅجوونی‌ڪࢪدم . . ! بہ‌جوونی‌ِعلی‌اڪبــــر'؏'،برمیخۅࢪه‌دورٺ بگردم'💔
•°کلام شهید💚 پناه میبرم به خدا از روزی که گناه فرهنگ و عادت مردم شود... +شهید حمید سیاهکالی مرادی 🕊•°
🍃✨ . ‌بہ‌قول‌استاد‌پناهیان؛ خدا‌ناراحت‌‌میشه اگه‌بندش‌ناخوش‌احـوال‌وناراحت باشه پس‌‌مشتی‌‌به‌خاطر‌دلِ خدا، باهمه‌ی‌ناسازگاری‌هابسازُ سعی‌کن خوب‌باشی"^^🦋🌹
「💙🌱•••」 .⭑ سیدهمینقدرکه‌فتوانمیده‌برااین‌موضوع! نشون‌میده‌که‌عجب‌بزرگ‌مردیه(:🌱 -کاش‌مثل‌حاج‌قاسم‌دیر‌نشناسیمشꔷ͜ꔷ!⸣ .⭑
🔰 رهبر انقلاب پیش از ظهر امروز (جمعه) چهارم تیرماه، نوبت اول واکسن ایرانی کرونا را دریافت کرد 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اعلام کرده بودند که دو شرط برای استفاده از واکسن کرونا دارند: نخست آنکه واکسیناسیون ایشان خارج از نوبت انجام نگیرد. دوم اینکه حتما واکسن ایرانی استفاده خواهند کرد. 👈به همین دلیل زمانی که واکسیناسیون هموطنان در بازه‌ی سنی بالای ۸۰ سال آغاز شد، ایشان از دریافت واکسن خارجی خودداری کرده و منتظر واکسن ایرانی ماندند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد «چقدر بچه هامونو برای یاری امام زمان عج آماده کردیم؟» ✨پیشنهاد دانلود
⸀📽 . . • . مقام معظم رهبرۍ با زدن واکسن ایرانی ثابت کرد کھ اعتمادش بھ جوانان ایرانی و ظرفیت هاۍ داخلۍ شعار نیست ! :))) !
¦🌙¦ "بچه‌ها" باامام‌زمان‌راست‌بگید 👍 ڪم‌نزاریم،ڪم‌فروشے‌نڪنیم آقا‌خیلے‌دوستتون‌داره😌☺ انـــقددلش‌براتون‌تنگ‌میشہ💔 میگہ‌پس‌ڪے‌میادجمڪران‌‌این🙂 حاج‌حسین‌یڪتا🌸 (اللهم‌عجل‌لناظهورڪ🤲)
فرصت‌زندگی‌کم‌است... 
نجیب‌تر‌از‌آن‌باش‌کهـ‌برنجانی»»
📚 ⛓📖 نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب »یاعلی« میگفتم تا نجاتم دهد. با هر نفسی که با وحشت از سینهام بیرون میآمد امیرالمؤمنین علیهالسالم را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدریاش نجاتم داد! بهخدا امداد امیرالمؤمنین علیهالسالم بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد :»چیکار داری اینجا؟«از طنین غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد :»بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟« تنها حضورپسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم باال آمد و حاال نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد :»اومده بودم حاجی رو ببینم!« حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد، هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود! از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :»همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!« ضرب دستش بهح دی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزهاش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیالنه دست به دامان غیرت حیدر شد :»ما با شما یه عمر معامله کردیم! حاال چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟« حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد :»بی- غیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟« از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم :»حیدر تو رو خدا!« و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان الغر واستخوانیاش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید :»ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم! 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
📚 ⛓📖 نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم :»دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...«و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :»برو تو خونه!« اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفتهام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم تهنشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بیرحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظهای که روی چشمانم را پردهای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدمهایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سختتر، شک ی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیهگاهی محکم برای همه خانواده، اما حاال احساس میکردم این تکیهگاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. چند روزی حال دل من همین بود، وحشتزده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست. انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونههایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمیآورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصال نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از بیگناهیام همچنان میسوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد :»بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.« شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینهام کوبید و بیاختیار سرم را بالا آورد. 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شبهای کربلا نصیبتون شبتون کربلایی🌿✨
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توجه توجه؛ دو دقيقه اقتداررر رجــز خوانى يك جـــوان ايرانى در ســـوريه حرم حضرت زينب . اگه ميخواين از اتفاقات تو منطقه باخبر باشين؛ اين كليپ رو حتما ببينين .
🚶🏻‍♂ یه‌جوری‌میگن ‌کپی‌حرام‌وپیگرد‌قانونی‌و‌الهی‌داردو‌روز‌قیامت‌و ... که‌من‌حس‌میکنم یکی‌از مراجع‌تقلیدهستن‌وما‌نمیشناسیم|: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✦‍ 📝 ☜ خودت را نباز...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الی متی أحار فیڪ یا مولای...🌱 توکجایی؟؟❤️ 😭اللهم عجل لولیک الفرج😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⚠️••• طوری کنید کِه اگر روزی زمان عج فرمودند: " یه سرباز میخام☝️|• بفرمایند ؛ فلانی بیاید " سربازی کِه هیچ‌ نداشته باشه بدردِ اقا نمیخوره.. برید جسمانیِ خودتون رو ببرید بالا✅|• باشید.. همراه با ...♥️|• 🌷|• شادی روح شہدا صلوات ''🦋'' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌