eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دلمون تنگہ برا یه کنج هیئت نشستن و از ته دل زار زدن پا روضه...💔
「🐼❄️」 قابل‌توجہ‌اون‌دستہ‌عزیزانۍڪه‌میگید: باشناسنامه‌اۍکه‌رأۍدادیدخودتون‌روبایدبزنید|🙄👊🏻| اولاماهمون‌شناسنامه‌روداریم‌ڪه🕶☝️🏻 شماچۍدارۍخودتوبادبزنۍ؟!!!😂 ضمنا ماهنوزداریم‌چوب‌رأۍ⁴سال‌پیش‌شمارومۍخوریم!!!|🤐👊🏻| بعدم اونۍڪه‌مابـ‌هش‌رای‌دادیم‌هنوزنیومده‌اساتید!!!! یڪم‌دقت‌ڪنیدحداقل😂🖐🏻 ⊰اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیکَ‌الفَرَج⊱🔏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خندھ هایټ را با دنیام عوض نمیکنم💕🙃 🕊✨
🌸گروه دریای بندگی🌸 🚫ورود مذکر ممنوع🚫 شنبه‌ یکشنبه سه شنبه و چهارشنبه صلوات هدیه به14معصوم و شهید🍀 پنجشنبه‌ها صلوات‌ها هدیه به اموات اعضای گروه🍀 دوشنبه‌ها و جمعه‌ها صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان(عج)وحاجت روایی(با داشتن بانی)🍀 فعالیتها: 🌼 🌼 (تاسیس:10تیر1400) 🌺سلام شما رو به گروه دریای بندگی در تلگرام دعوت میکنم🙂خوشحال میشم که عضو گروهمون باشید🌺 لینک گروه: https://t.me/joinchat/p-nWV1rtOkozMTY0
⛓📖 حدود ۴۰ روستای اطراف آمرلی رو اشغال کرده و الان پشت دیوارهای آمرلی رسیده.« اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :»یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حاال باید بین مقاومت و ذلت یکی رو انتخاب کنیم!« و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد »هیهات منالذله« در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. شیخ مصطفی هم گریه اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :»ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سالحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کالشینکف و چندتا آرپیجی.« و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :»من تفنگ شکاری دارم، میارم!« و جوانی صدا بلند کرد :»من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.« مردم با هر وسیله ای اعالم آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید مدافعان شهر میشد و حاال دلش پیش من و جسمش ده ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :»تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط محاصره دووم بیاریم.« صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :»خبر دارم امشب عروسیات عزا شده! 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖