eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
!'🍃 -اسم پسرتو چی میذاری؟ +علی. -پسر بعدیت؟ +امیرعلی. - بعدیش؟ +محمدعلی. - چهارمیش چی؟ +علی اصغر. - ای بابا، بعدش؟ +علی اکبر. - یه چیز بذار توش علی نباشه. +حیدر😎♥️
•••❀••• |عِــیدٺون مـبآࢪڪ‌باشھ‌ࢪفـقا♥️🌸| ••امشب از آقـاموسے‌ابن‌جعفࢪ حـوائجِ‌بـزرگ بـخاین آقا بـاب‌الحوائجھ💚🌱•• انـشاءاللّٰھ‌اࢪبـعین ڪࢪبـلابــاشیم...💔 🤚🖇 -•-•-•-•-•-•-•-•-•-• ͜᷍✨
🕊 💠هرکدام‌ازشمایك‌شهیدرادوست‌خودبگیرد وسیره‌عملی وسبك‌زندگی اورابه کارببرد... ببینیدچطوررنگ‌وبوی‌شهدارا به خودمیگیرد وخدابه ‌شماعنایت‌میکند...✅
1_1116849538.mp3
876.5K
🎶 صل‌علے‌محمد... 🎙 📻 السلام‌علیڪ‌یا‌موسے‌ڪاظم!!! ♥️ ♥️
!'🌱 فقط‌خواستم‌بگویم... باآنهایۍکه‌دوستت‌ندارند هیچ‌نسبتی‌ندارم ...🙂🌙 ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌾'
بسیجے‌یعنےبجنگے‌،ڪارڪنے‌،دائم‌در میدان‌باشےوخستھ‌نشےچون‌میدونے‌ پاداشت‌رواز‌خانم‌فاطمھ‌زھرا‌میگیرۍ!💛'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• 🌱🌸 میلاد باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر، امام موسی کاظم علیه السلام بر محضر آقا امام زمان عج وبر شما عزیزان مبارک باد
•••❀••• |عِــیدٺون مـبآࢪڪ‌باشھ‌ࢪفـقا♥️🌸| ••امروز از آقـاموسے‌ابن‌جعفࢪ حـوائجِ‌بـزرگ بـخاین آقا بـاب‌الحوائجھ💚🌱•• انـ شاءاللّٰھ‌اࢪبـعین ڪࢪبـلابــاشیم...💔
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
•••❀••• |عِــیدٺون مـبآࢪڪ‌باشھ‌ࢪفـقا♥️🌸| ••امروز از آقـاموسے‌ابن‌جعفࢪ حـوائجِ‌بـزرگ بـخاین آقا بـاب‌
⚡️ به جای اینکه از الان منتظر محرم باشی و پروفایل سیاه کنی🏴 برای تولد پدر آقامون امام رضا آستین بالا بزن و یه کار مشتی بکن🛍
💛∞ «و أنَا أبحَثُ عنَّی وَجَدْتُكَ» و من هنگامی که دنبال خودم بودم، تو را یافتم خدایِ من!♥️
⛓📖 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، ذلیالنه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود. موی عدنان در چنگ هم پیاله اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکه ها از تکان های بدنم به لرزه افتادهاند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکه ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه ام سقف این سیاهچال را شکافت. دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر زندگی برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر شیطانی داعشی شوم. پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنه تر میشدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت و فقط از درد دلتنگی زار میزدم. دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
⛓📖 در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :《حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!》و دیگری هشدار داد :《حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!》 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکسته ترم را از پشت بشکه ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :《کون نخور!》 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می- ترسیدند داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید. همه اسلحه- هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :《انتحاری نباشه!》 زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. با اسلحه ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه هایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :»من اهل آمرلی هستم.« و هنوز کالمم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :《پس اینجا چیکار میکنی؟》 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :《با داعش بودی》« و من می- دانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و مظلومانه شهادت دادم :《من زن حیدرم، همونکه داعشیها شهیدش کردن!》 ناباورانه نگاهم می- کردند و یکی پرسید :《کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!》و دیگری دوباره بازخواستم کرد :《اینجا چی کار می- کردی؟》 با کف هر دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :《همون که اول اسیر شد و بعد...》 و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :《ببرش سمت ماشین.》و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :《بلندشوخواهرم!》 با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کرده اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمی- کردم سرم را بالا بیاورم. 📍🖇نویسنده: فاطمه ولی نژاد🔖
بزرگواران ان شاءالله فردا قسمت پایانی این رمان جذاب و هیجانی رو در خدمتتون میگذارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگوارانی که کانالشون بالای 400 نفر است میتونید برای تبادل به پیوی بنده مراجعه کنید برای امشب .! @GHMnam313
هواشناسی اعلام کرد : هوای مهدی فاطمه را داشته باشید خیلی تنهاست💔 سلامتیش ⁵ صلوات ✋🏻🌱 خجالت نکش عزیز کپی کردنش عشق میخواد🙂
‏یه ‎ هم بگیم به آرایشگرِ مخصوصِ حسنِ روحانی!.... 🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عذاب قبر وحشتناک در یکی از قبرستان ها ببینید مارها چگونه به قبر حمله میکنند
‌• . امام موسے کاظم ؏لیه السلام : هࢪ که پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر ﷺ دعا کند ، . . تحف العقول ، ٤۲۵📜 ❤️:)
••🌱•• -می‌گفت: هرڪسی‌روزے‌‌ ³ مرتبہ خطاب‌به‌حضرت‌مهدی 'ﷻ' بگہ ↓ ﴿بابی‌انتَ‌وامےیااباصالح‌المهدے‌‌﴾ حضرت‌یجور‌خاصے‌‌‌براش‌دعامیکنن :)🌿
' شماراشده‌است‌که‌برای‌خداشان‌ومقام‌و ارزشی‌قائل‌نیستید؟
{⌛️حزب‌الهے‌بودن‌ࢪا‌ باتمـام‌تراژدے‌هایش‌دوسٺـ‌داࢪم...°}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
〖بسم‌ر‌ب‌المھدی . . .🌱〗‌ 🖐🏻💕!