1_1122198516.ogg
179.7K
بھ آقـآ سݪام کردے امࢪوز؟!
#صلےاللھعݪیڪیآاباعبدللھ💔
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
[ ⚠️#تلنگر‼️] کمتر از سه روز دیگه تا ماه عاشقی😪💖
در انتظار ماھ عاشقے💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگرانی و دلهره ات چیزی را...|♥️
#خدا_جانمـ 🌱
وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ ...
[محمد/۳۳]
+با شکستن
یک #دل، حتیٰ ...!🍃
🌿...
‹آخ که
چه لذتی داره!
وقتی هیشکی هواتو نداره
ولی یهو خدا؛
یه نشونه قشنگ
میفرسته که بگه
بجز من...💕›
#حال_خوش🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••❀•••
دارهکمکمتموممیشه:-)♥️
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#استورۍ_تون📱͜͡🦋
~🕊
🌿#کݪام_شهید💌
همه گلولههای جنگ نرممثل خمپاره شصته
نه سوت داره نه صدا
وقتی میفهمیم اومده ڪه میبینیم:
فلانی دیگه هیئت نمیاد!
فلانی دیگه چادر سرش نمیکنه💔
#شهید_حجت_الله_رحیمی🕊
#طنزانه😁😜😂
یک نکته مهم!
آدم بایدروزی 8ساعت بخوابه!
نه برای سلامتی خودش!
برای سلامتی باطری گوشیش!😂😂😜😜
دو دیقه بزار زمین اون ... 😕😕😕😑😂😂😂
تا#ماهمحرم🏴
جوری از چشات مواظبت کن👀
که تو روضه با سوز دل اشک بریزی😭
#مواظبدلتباش💯
نزار گرد و غبار گناه جوری دور قلبتو بگیره❤️
که با روضه سنگین هم دلت نشکنه😓
جوری باش که حتی وقتی گفتن🗣
حسین علیهالسلام♥️
سیل اشک از چشات روون بشه🤧
#خوبباشتاخوبنوکریکنی😍
#تلنگرانہ👌🏻
#ماهمحرم🖤
#یااباعبدالله🌹
「💚"👒」
#تلنگرانه❗️
مـراقب خـود باشید👆
در ایـن
فضــای
بـی دروپیکر
مجــازي
در جـبهــه اگـر روی میـن میـرفتی
جـانباز می شدی
و سـربلند!✨
امـــــا
اگـر تـن به مین هـای این وادی دهـی
معلوم نیست به نا کجا آبادهـا خواهـی رسید❌
اینجا فقط باید
دل به شهـــــــــدا داد🌺
⇦ #دنیایمجازیهـممحضرخداست
‹🧡🍊›
سپاسگذار
چیزهایکوچیکباش
انوقتمیبینیکه
دنیاچقــدربزرگه...^^
#انگیــزشـے🦋
●صاحبعصر..
●دگرطاقتمانرفتبہباد،
●تامحرمنشدهگربہصلاحاستبیا..💔!
#منتظرانه
•|🌙🕊|•
#حرفحساب
معلم👨🏻🏫 گفت: وقتی قرآن هست؛
دیگه ولایت فقیه نمیخواد!😑
شاگرد گفت: وقتی کتاٻ هسٺ ؛
دیگہ معلم نمیخواد!😁
پشت ولی و ولایٺ هستیم✌🏻🍃
#تلنگر⚡️
رفیـق سن شهادت
کم کم بہ دهه نود هم میرسد..؛🙃
و تو هنوز درگیـر این هستے که
فلان قسمت سریال را از دست ندی ..!😳
میدونـي کہ خیلی خجالت داره..!
حرف بی عمل..!
مرد و مردونه بیایید به جاے پروفایل هامون
توے شناسنامه با جوهر قرمز بنویسنـد
بهشہادترسید..(:😌
|🐣🌻|
وابَستِگےبھهرچِیز؎براۍانسان
ضَرردارھ..!
چِهانساناونوداشتہباشہ👀.
چہنَداشتہباشہ...!
تَنھاوابِستِگےمـُفیددَرعالم،
وابستگےبہخداواولیاءخداست . .
اگرعَلاقہخودمونروبِہخُداواولیـٰائش
دَرحدِوابستگےبالـٰابِبَریم♥️'!
تازھطعمزِندِگےوعِشقرومیفَھمیم
وازتَنھایےوافسُردِگےخـٰارجمیشیم . . !
#استادپَنـٰاهیـٰان
🌱⃟👒¦⇢ #سـخنبزرگـان
❥"✿°↷
^ •• 🌼🌿
#تلنگر
⚠️ #نماز رو میپیچونی ڪه چی بشه؟
‼درسبخونی؟ڪارڪنی؟تفریحڪنی؟
√خب همه ایناڪهدسٺخداست❗️
⁉▪️نمازو پیچوندی،چیشد؟
‼🔻رفتمپوݪدرآوردم!
⁉▪️چیڪارشڪردی؟
🔻دڪتراشتباهیگفتسرطاݩداری
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة
⛓🪔
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_نهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ...
_راستی کامران چرا امشب اینقدر شلوغ شده ، بعضی ها رو نمیشناسم .
+حق داری نشناسی من هم نمیشناسم ،مامانم بیشترشونو دعوت کرده ... راستی از کاوه چه خبر ؟ اصلا کجاست؟!
_هوووف حرف کاوه رو نزن که بدجور از دستش کفریم .
+چرا ، چیشده؟! شما که جونتون به هم بسته بود.
_ای خداا... کامران حرفشم عذاب آوره...
پسره رفته خودشو شبیه بچه مثبتا کرده جوری مثبت شده که وقتی میبینمش حالت تهوع بهم دست میده .
یقشو تا خرخره بسته که نکنه یه موقع دخترا عاشقش بشن .
ادکلنو که حرفشم نزن .
تا یه دختر میبینه سرشو دو متر میندازه پایین .
اینطوری( ادای کاوه رو در آوردم و چونمو چسبوندم به گلوم )
کامران هم ریز ریز به حرف ها و غر غر ها ی من می خندید . رو آب بخندی ، حرف های من کجاش خنده داشت ؟!
نفسی گرفتم و ادامه دادم:
_وای وای کامران ... حالا اینجاش منو میسوزونه که رفته عاشق دختر مذهبی شده . از اون چادر چاق چوقینا .
حالا به قول خودش میخواد منو به راه راست هدایت کنه .
اینبار کامران بلند خندید و گفت : باید باهاش حرف بزنم اینجور که تو میگی بچه از دست رفته . مغزشو بدجور شستشو دادنا ... و یه چشمک بهم زد .
و انگار که یکی از دوستاش رو از دور دیده باشه ، ازم عذر خواهی کرد و به طرف دیگه ای رفت .
همین جور که داشتم آبمیوه پرتقالیمو می خوردم ، آنالی رو دیدم که یه گوشه دیگه ای نشسته بود .
آروم رفتم طرفش ...
پشتش ایستادم و دستامو سِپر دیدش کردم و زیر گوشش زمزمه وار گفتم :
_خانومی ،افتخار یه رقص دو نفره رو میدید .
آنالی چند لحظه مثل برق گرفته ها موند ولی بعد به خودش اومد و خواست سرم داد بزنه که با دستم جلوشو گرفتم و صدای جیغ و دادش تو دستم خفه می شد . بعد از اینکه کاملا تخلیه شد بهم گفت :
+مری جون !
_کوفت و مری جون . صد بار گفتم اسممو درست تلفظ کن .
+مروا جون!
_بنال ... چیه مثل بز زل زدی بهم حرفتو بزن .
با لحن بچه گانه ای گفت : بیلا بلیم پیشت لقص بلقصیم (ترجمه: بیا بریم پیست رقص برقصیم )
ادامه دارد ...
🌸🌿
@dokhtaranzeinabi00
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_دهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گزاشتن نام نویسنده ...
_تو آدم بشو نیستی . خیلی خب بریم .
رفتیم وسط که دیدم کامران با یه دختره داره میرقصه ، روشون دقیق شدم .
دختره با یه لباس صدفی تنگ بود و آرایشی نسبتا غلیظ داشت ،اَخ حالمو بهم زد ، چقدر کِرم به خودش مالیده بود ...
واو ، پس آقا کامرانم قاطی مرغا شده .
کامران تا منو دید مثل برق گرفته ها سرجاش میخکوب شد که بعد از حرف آنالی دلیلشو فهمیدم .
+نگاه کن چه جوری با دوست دخترش میرقصه ، نچ نچ خدا شانس بده ...
ولی من من شونه ای بالا انداختم و به رقصم با آنالی ادامه دادم.
بعد از چند دقیقه خسته شدم و از آنالی خواستم تا برگردیم .
از دور کاملیا و ساشا رو دیدم .
آخ جووون ، می خواستم بدو بدو برم بپرم بغلش که بادیدن سر و وضعش خشکم زد . چقدر تغییر کرده بود
یه آرایش غلیظ میگم یه آرایش غلیظ دیگه میشنوید .
جوری بود که یه لحظه حس کردم دارم بالا میارم . وای خدا عجب غلطی کردما که امشب اومدم اینجا یه لحظه حالم بد شد ...
اصلا از اولشم نباید می اومدم اینجا ، صدای آنالی بلند شد :
+چته دختر ...
_آنالی من حالم اصلا خوب نیست ... دیگه تحمل اینجا برام خیلی سخته از جَوش خوشم نمیاد .
بدون توجه به صدا زدنای آنالی ، به سمت ماشین رفتم و تند روندم به سمت پشت بام تهران .
نیاز به خلوت وتنهایی داشتم ، جایی که بتونم داد بزنم ، فریاد بزنم ...
چیزایی که امشب دیدم قابل هضم بود ...
ادامه دارد...
🌸🌿
@dokhtaranzeinabi00
🍃💚🍃💚🍃