🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_هفدهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ...
لپ تاپم رو از زیر تخت برداشتم و توی اینترنت سرچ کردم .
[راهیان نور]
راهیان نور نامی است برای گروه بزرگی از کاروان سیاحتی _ مذهبی در ایران که به بازدید از مناطق جنگی بازمانده از جنگ ایران و عراق در غرب و جنوب غربی این کشور میپردازند .
بیشتر این کاروان ها هم زمان با تعطیلات نوروزی و نیز تعطیلات تابستانی ، برای مناطق غرب کشور ، فعال می شوند و مناطق مرزی استان خوزستان به ویژه منطقه شلمچه از مقصد های پرطرفدار این گروه هاست .
همچنین به سمت یادمان شهدای شوش نیز سفر میکنند .
این حرکت نوعی از گردشگری جنگ در ایران محسوب می شود .
بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس سازمان دهنده و مقولی اصلی اردو های سراسری (راهیان نور) است .
که هرساله گروه هایی از مردم مناطق مختلف ایران را برای بازدید از مناطق جنگی غرب و جنوب غربی این کشور ، به استان های هم رمز با عراق می برند ...
بعد از دیدن عکس ها ، کلافه لپ تاپ رو بستم ...
و رفتم سراغ قرص های اعصاب و خوابم دوتا قرص اعصاب و سه قرص خواب انداختم بالا ...
نزدیک به یک سال بود که طرفشون نرفته بودم ...
هیچ وقت یادم نمیره که با چه بدبختی اون قرص ها رو ترک کردم ، اما امشب دیگه مطمئنم یه لحظه ام بدون قرصا نمی تونم بخوابم ...
ادامه دارد ...
🌸🌿
@dokhtaranzeinabi00
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_هجدهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گزاشتن نام نویسنده ...
بعد از یک ربع قرصا اثر کردن و کم کم چشمام گرم شد ...
تو خواب و بیداری بودم که یه تاریخ دیدم ...
روش دقیق شدم
پنج مرد ریش دار با چهره های نورانی
خاک
بالاتر ...
راهیان نور ...
تاریخ ...
تاریخ چهاردهم
دعوام با آنالی ...
فریاد های آنالی ...
حال خرابم ...
دعوام با مامان ...
حرفای مامان ...
قرصای اعصاب ...
ناخودآگاه با خودم تکرار کردم
من باید برم
من باید برم راهیان ...نور
+بیدار شو ...
بیدار شو مروا ...!!
با آبی که رو صورتم ریخته شد از خواب پریدم
به زور چشمامو باز کردم که آنالی رو بالا سرم دیدم .
عصبی بود ...
ادامه دارد ...
🌸🌿
@dokhtaranzeinabi00
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_نوزدهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گزاشتن نام نویسنده ...
با صدای خواب آلودی گفتم
_اینجا ... چیکار ... میکنی ؟
پوزخندی زد
+این بود آرامشت ؟
این بود !
آرهههه؟
دِ آخه احمق ...
ما که داشتیم زندگیمونو میکردیم
اگر از حرفای دیروزت منصرف شدی میبخشمت
ولی اگر نشده باشی دوستی ۸ سالمونو بهم میزنم .
دست و پام بی حس شده بود
با شنیدن حرف های آنالی ، چشم هام اندازه کاسه شد ؟
_یکم زود نبود برای قضاوت و بهم زدن دوستی ؟
اگر یکم شک داشتم برای رفتن الان... دیگه مطمئن ... شدم
+هع ، پس بای برای همیشه ...
و رفت ...
با رفتنش انگار تکه ای از قلبم هم با خودش برد
تمام خاطراتمون توی این ۸ سال از جلو چشمم رد شد ...
خنده هامون ..
گریه هامون ...
سختی هامون ...
دیوونه بازی هامون ...
غم هامون ...
شادی هامون ...
برنامه هامون ...
تو خودم جمع شدم و اشک ریختم ، به بدبختیام به تنهاییام خدایا بسم نیست ؟ این بیست سال کم گریه کردم ؟
کم تنها موندم ؟ کم ترسیدم ...!؟
ادامه دارد...
🌸🌿
@dokhtaranzeinabi00
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_بیستم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ...
چشمم به ساعت خورد ...
۷:۳۰
یه دفعه یاد راهیان نور افتادم ...
امروز آخرین فرصت بود ...
ساعت ۱۰ حرکت بود...
اَه لعنت بهت مروا
مثل برق گرفته ها از جا پریدم و رفتم به سمت کمد لباسام و یک ساک کوچک برداشتم و لباس های ضروریم رو به زور چپوندمشون داخل ساک ...
وجدان= هوی مروا ...
میخوای بری چهار تا استخون ببینی که چی بشه ؟
استخوان مرده بهتره یا آنالی ؟
با این فکر ، شک و دو دلی به جونم رخنه کرد ..
نه نه من فقط میرم که از این خراب شده
و آدماش دور باشم ...
آره خودشه ، و به کارم ادامه دادم .
بعد از تموم شدن کارم به سرعت به طرف سرویس بهداشتی رفتم و آبی به دست و صورتم زدم .
موهامو شونه کردم و دم اسبی از بالا بستم .
یه شلوار لوله تفنگی با یه مانتو مشکی لمه جلوباز که تا زانوم بود ( به جرئت میتونم بگم این بلند ترین و با حجاب ترین مانتو تو کمدم بود) یه روسری قواره بلند سفید و صورتی سرم کردم .
آرایش ملایمی رو صورتم نشوندم و به سرعت برق و باد از اتاق پریدم بیرون .
اوه اوه یادم رفت .
دوباره برگشتم داخل اتاق و یادداشتی برای به اصطلاح مامان و بابا گزاشتم .
(سلام ، من دارم میرم مسافرت ،یه هفته ای تا از شرم خلاص بشید ،بای )
و انداختم روی تخت و سوئیچ ماشینمو از روی عسلی چنگ زدم و سریع از خونه بیرون اومدم ...
ادامه دارد...
🌸🌿
@dokhtaranzeinabi00
🍃💚🍃💚🍃
.
.
•🌱• آیتاللهالعظمیوحید خراسانی :
از اولمحرم تا روز عاشورا هر روز ؛
صد مرتبهسوره توحید بخوانید سپس
هدیه کنید بهامامحسین علیه السلام،
آثار و برکاتفراوااانی خواهید دید♥️
البته، به شرطی که دیگران را هم به..
این کار مهم تشویق کنید:)🌿
#محرم 🏴
امام صادق(علیہ السلام)✨:
هࢪ کسے ڪہ پࢪچم سیاهے دࢪ ایام عزای جدم اباعبدالله(علیہ السلام) بࢪ ࢪوے دࢪ خانہ اش یا بالاے آن بگذاࢪد
بࢪاے آن و عیال آن مادࢪمان حضࢪت زهࢪا(علیھا السلام )صبح و شب دعا میکند.🖤•°
[⚖] .
•
.
از راھ دور نوڪر خود را صدا بڪن
قدرۍ بھ این سفیر خودت اعتنا بڪن
تنھاشڪستھ خستھ و شرمنده ام
حسین مسلم غریب گشتھ برایش
دعا بڪن
#شب_اول_محرم
#مسلم_بن_عقیل
#محرم
●🖤•🗞●
فکرشوبکن . . .(:
روبہگنبدشنشستی !
بہشنگاهمیکنی...
دستخودتنیست
یہوبغضمیکنی
میبارۍ!
هقهقمیکنی":)!
یهواینوسطمیخندی!..
حرفمیزنے....
بازگریتمیگیره...
اشکاتمیشنیادگاریٺ
بہسنگفرشاۍکربݪا...
قشنگہنہ!؟...
همچینصحنہاینصیبمون[انشاءللھ]
#دلتنگحرمتم😭
#ماهمحرم🏴
💔┅❁┅🏴┅❁┅💔
@Defenderp
💔┅❁┅🏴┅❁┅💔
بھشگفتم:
منکہکربلآنرفتم
توکهرفتییکمبرامتوصیفش
کن...🚶🏿♂
بگوچهجورجاییه؟
لبخندیزدوفقطیکلمہگفت:
بہشتِ:)🥀!
#اللهمالرزقناحرم♥
15.pdf
حجم:
2.06M
فایل کتاب «هفت شهر عشق»
این کتاب رو به شدت پیشنهاد میکنم...
رمانی بسیار زیبا با قلمی عالی🍃👌🏻
مخصوص ایام محرم هست...
اومدن حوادث عاشورا رو از اول تا آخرش با جزئیات بیان کردن با استناد بر منابع معتبر...
البته ویژگی بارزش اینه که به صورت داستانی بیان شده و کامل تو ذهن مخاطب مجسم میشه...
با نیت این کتاب رو بخونین... بسیار عالیه
سلام علیکم بزرگواران... عزاداری هاتون قبول درگاھ حق...براے دخترخانم جوونے ختم قران گرفتھ شدھ و تا جزء۶ خواندھ شدھ ...اگر تونستید بخونید وامکانش بود بھ پیوے بندھ مراجعھ کنید...
التماس دعا🌱
@Najjar0