eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... ناگهان با آب سردی که روی صورتم ریخته شد به خودم اومدم... یه نفر با دست به صورتم ضربه میزد و مدام صدام میکرد... +مروااا ، مرواااا ، چت شد یهو...!! پشت سر هم سرفه میکردم سعی کردم چشمام رو باز کنم... سردرد عجیبی داشتم ، آروم آروم پلک هامو باز کردم... مژده درست بالای سرم ایستاده بود... بهار و راحیل هم یکم اون ور ایستاده بودن. آقای حجتی هم قیافش خیلی درب و داغون بود و مشخص بود که حسابی ترسیده... وقتی متوجه شد دارم نگاهش میکنم سرشو انداخت پایین... رو به مژده کرد و گفت ×خب خانم محمدی خداروشکر دوستتون مشکل خاصی ندارند ، اگر کاری داشتید بنده رو در جریان بگذارید... یاعلی . +‌متشکرم آقای حجتی ، خدانگهدار. بهار بدو بدو به سمتم اومد =مری جونم اینقدر خوشگل کردی خودتو که چشمت زدن ، باید یه اسفندی چیزی برات دود کنما که چشمت نزنن مژده چشم غره ای به بهار رفت ... بعد هم رو به کرد +مروا جان دیشب که شام نخوردی ! اون روز هم تو بیمارستان که بودیم اصلا هیچی نخوردی ! خب ببین خودتو چقدر صورتت لاغر شده، زیر چشمات سیاه شده ... یکم به فکر خودت باشی بد نیستا آروم آروم سعی کن بلند بشی ، بریم لباساتو عوض کنیم ... از دماغتم یکم خون اومده ها !! چت شد یهو بیهوش شدی ؟ _نمیدونم مژده ، یهو سرم گیج رفت فکر کنم از گرسنگی بوده... سرفه ای کردم و با کمک های بهار و مژده بلند شدم دوباره به سمت نماز خونه راه افتادیم ... به در نمازخونه که رسیدیم راحیل اومد جلو و گفت ‌×مروا جان ، من اصلا ... نذاشتم حرفشو کامل کنه ... با مهربونی گفتم _گذشته ها گذشته ، من خیلی زود قضاوت کردم عزیزم ... و بعد هم لبخندی زدم و وارد نماز خونه شدم... به سمت ساکم رفتم و تازه یادم اومد لباس هام همش رنگ روشن هستند و اصلا مناسب اینجا نیست رو به مژده کردم و گفتم _مژی جونم من مانتوهام همش رنگ روشنه ! چی کار کنم ؟! یکم فکر کرد و گفت +روز اول یه مانتو مشکی لمه تنت بودا اونو چیکار کردی؟ _بابا ایول چرا به فکر خودم نرسید... اون رو تو پلاستیک گذاشتم ... وایسا الان درش میارم .... +باشه پس تو عوض کن من میگم صبحانه رو بیارن همین جا بخوریم... بیرون هم روشویی هست دست و صورتتو یه آب بزن دماغم خوب بشور... باشه ای گفتم ... لباس هایی که تنم بود رو در آوردم و گوشه ای انداختم... شلوار لی لوله تفنگی آبیمو در آوردم و پا کردم... مانتو لمه مشکی جلو بازمم تنم کردم... خواستم شالمو بندازم روی سرم که متوجه شدم پانسمان یکم خونی شده بهار اون بیرون ایستاده بود صداش زدم _بهاااار یه لحظه میای ؟ +جانم مروا ؟ _کمک میکنی این پانسمان سرمو عوض کنم ؟ +آره حتما ، یه چیزایی هم بلندما از خواهرم یاد گرفتم _خیلی هم خوب، پس بیا کمک کن... با کمک های بهار پانسمان سرمو عوض کردیم دست و صورتمم شستم و آرایشمو کاملا پاک کردم... بعد هم شالی که آقای حجتی خریده بود رو سرم کردم ... رفتم گوشه ای از نماز خونه نشستم و منتظر مژده شدم که صبحانه رو بیاره چون خیلی گرسنم شده بود... ادامه دارد... 🌹🌿 @dokhtaranzeinabi00 🍃💚🍃💚🍃
تقدیم نگاهتون 🍃 بازم شرمنده دیر شد 🌹
اگر تا فردا زنده بودیم .. منتظر فعالیت هامون در کانال باشید .. ✨ .[شبتون کربلایی 🌹].♡
ـــــــــــــــــــ••🖇☁️ بسم رب الزینب ـــــــــــــــــــ••🖇☁️
🕊✨ من مشتاق اینم کھ رنگ خدا بگیرم و بتونم تجلۍ حداقل یڪ صفت الهۍ توی زمین باشم ... :) ˼شهیدمحمدهادی‌امینے˹
‏إِنَّ‌رَبِّی‌قَرِيب‌مُجِيبٌ ﻫﻤﺎﻧﺎﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﻦ،ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻭﺍﺟﺎﺑﺖ‌ﻛﻨﻨﺪﻩ‌اﺳﺖ🌿(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•﴾﷽﴿• بزرگواران از این به بعد هر کسی که اعضا کانالشون زیر ۱۵۰ بوده میتونند برای تب حمایتی به پیوی بنده مراجعه کنند . بنده روز به خصوصی رو برای تب حمایتی ندارم . و اعلام نمیکنم . اگر کانالی دارید میتونید بیاید پیوی برای حمایتی توجه کنید کانالتون باید زیر 150_ باشد . با تشکر 🌿↯ @GHMnam313
🕊💌 اگر درد دل داشتید و یا خواستید مـشورت بگیرید بیایید سر مزارم،🙃 به لطف خداوند حاضر هستم.☺️ بهشت زهـرا(س)_قطعه۵۰_ردیف۱۱۷_شماره۱۴🍃 🌷
کانال حضرت محســن﴿؏﴾_۲۰۲۱_۰۸_۳۰_۱۱_۴۷_۳۵_۹۲۱.mp3
12M
°•🌱 ڪـبۅتࢪ حــࢪم..... 🎤 ⏯ | 👌🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚
{🖋📖} ‌• داشت‌رو‌زمین‌با‌انگشت‌چیزۍ‌مۍ‌نوشت‌ رفتن‌جلو‌چندین‌متر...!! ‌دیدن‌صدبار‌‌نوشتہ‌..! حسین‌حسین‌حسین‌ طورۍ‌ڪہ‌انگشتش‌زخم‌شده..🥀 ازش‌پرسیدن‌‌حاجۍ‌چیڪار‌مۍ‌ڪنۍ‌؟ گفت: ‌چون‌مسیر‌نیست‌من‌ر‌ا‌ڪام‌او عشق‌بازۍ‌مۍ‌ڪنم‌با‌نام‌او...:)