eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد‌تو‌ضرب‌المثل‌شد‌دختران‌بابایی‌اند... ‎‌‌‎‎‌‌🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 💕 (ع): 🍃فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان.🍁 📚غرر الحكم حدیث 3638🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀••┈••❈✿♥️✿❈••┈••❀ 🖤 🖤
-شهادت‌‌خانم‌که‌روضه‌نمیخواد همین‌بس‌که‌بگی‌یه‌دختر‌کوچولو که‌سر‌بزرگ‌باباش‌بغلشه...... -آقاببخش‌برای‌‌غمش‌جان‌نداده‌ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سختی‌و‌فشارها‌وسیله‌ای‌است‌برای‌تکمیل‌ وتهذیب‌بیشتر‌نفس‌و‌خالص‌شدن‌گوهر‌انسان..🌿
•🖇✍🏼• ✨ ماهمہ‌مون‌داریم‌ازسهمیه‌ی شهدا استفادھ‌میکنیم🙂☝️🏼 خانوادمون، سلامتیمون، دینمون حتی‌نفس‌کشیدن‌ِمون به‌خاطرھ‌شهداست🍃(: 💔!'
سن يارالي من يارالي.mp3
11.12M
💔سلام عشق من ای همه زندگیم 🥀شکسته شدم اول بچگیم... (س)
| | 😌☝🏻 سر ڪلاس جواب معلمش را نمیداد. میگفت: تا حجاب نداشته باشـے ما با هم‌ صحبتـے نداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️داستان دختر فلج تهرانی و حضرت رقیه (سلام الله علیها) اگر چشمانتان بارانی شد برا فرج امام زمان دعا کنید..
•🖇✍🏼• ‌سلام علیکم .. رفقا بیست و پنجم آبان تولد یک سالگیه کانالمونه .. خیلی دوست داشتم حداقل از 1 کا گذشته باشیم .. اما خب بخاطر یه مشکلاتی نمیتونستم تبادل کنم و بچه ها هم همراهی نکردن میخواستم از شما بزرگواران درخواست کنم که تا آبان ماه حداقل ما رو به 1 کا برسونید به طور مثال اگر براتون مقدوره بنر کانالمون رو برای اقوامتون یا در کانال ها و گروهاتون بفرستید :) خیلی ممنون بابت صبوریتون . ان شاءالله که این کانال با اعضا زیادی رو به رو بشه و تا آخر ادامه داشته باشه البته به لطف شما بزرگواران 🌿 《دختــࢪان‌زینبــے》↯ @dokhtaranzeinabi00
.|🌹🌿|. زیارت نامه حضرت رقیه (س) اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ، عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَديجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّينَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّريفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ وَسَلَّمَ تَسْليماً برَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ..
«💚🍀» زن غساله چه میدید که با خود میگفت'مادرت کاش بجای تو پسر می‌آورد💔" +شهادت‌نازنینِ‌ٵرباب 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ دخترم شهدای مدافع حرم را الگو بگیر و👌 مهمترین شادی آنها و است .😌 📚 شهید بر کتاب سربلند
شهدابیشتر شرمندھ ایم:)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیاے من!رقیھ💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار نیست اَسلحہ داشته باشی تا بری تو میـدون جنگ دشمن با عقل هم میشه جنگید🖐🏼! - میفهمی‌چی‌میگم¿
|•🌸🌿•| ♥️ همیشہ مےگفت :!! کار خاصے نیاز نیست بکنیم کافیہ‌ کارهاےِ روزمـره‌مـونُ بہ ‌خاطر خدا انجام بدیم اگہ تو این کار زرنگ باشے شڪ‌ نکن شهید بعدے تویے! 💌
زیارت آنلاین حرم امام حسین😍👇 http://heyatonline.ir/fa/haram/6 کپی به شرط سہ صلوات برای سلامتے و فرج اقا امامــ زمان﴿عج﴾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... نمیدونستم کارم درسته یا نه ! اصلا جواب تلفنمو میدن یا نه ! دلو به دریا زدم و قدمامو تند تر کردم ... ضربان قلبم بالا رفته بود و دستم میلرزید . به پذیرش رسیدم. _ سلامی مجدد . ببخشید ساعت چنده ؟! + سلام. ساعت ۴ و ۲۰ دقیقه . _ ببخشید میتونم با تلفنتون یه تماس بگیرم ؟ + الان ؟ _ بله ، باور کنید خیلی ضروریه . فقط اینکه میتونم هزینه ترخیصمو کارت به کارت کنم... یعنی من الانم کارتم همراهم نیست . میخوام بگم براتون هزینشو بفرستند . + اجازه بدید با همکارم صحبت کنم. خانومه به سمت اتاقی رفت ... خیلی اضطراب داشتم و دلیلشم نمی دونستم. به راهرو نگاهی انداختم ، کسی نبود ، با خیال راحت نفسی کشیدم. بعد از چند دقیقه خودش و همکارش اومدن. سریع گفتم. _ ‌میشه ؟ + مگه شوهرتون حساب نمی کنند ؟ با عصبانیت گفتم. _ خیر ، اون شوهر من نیست ! لطفا اجازه بدید تماس بگیرم و بگم هزینه رو براتون ارسال کنند. + خیلی خب ، هرچه سریع تر تا ، کسی نیومده. تلفن رو برداشتم و شماره بابا رو گرفتم. خدا خدا میکردم جواب بده... بعد از چند دقیقه صداش توی گوشی پیچید ، و یکدفعه بغض بعدی گلومو چنگ انداخت . × الو... بفرمایید... آب دهنمو با صدا قورت دادم و با صدای لرزون گفتم _ ب...ب...با...با +مروا !!! باز تویی؟ با گفتن کلمه‌ی باز دلم بدجور گرفت . ولی الان بهش خیلی احتیاج داشتم ! ناراحتیو گذاشتم کنار و خیلی رُک گفتم. -یه...شماره حساب بهت میدم مبلغی که میگن رو بریز توی حسابشون. از پشت تلفن هم میشد صدای پوزخندش رو شنید. +باز پول خواستی و اومدی سراغ من؟ وقتی نامه میذاشتی از خونه در میرفتی باید فکر اینجاهاشم میکردی. برو از همون دوست جونات بگیر. -و...ولی تو پدر منی. چطور میتونی توی شهر غریب ولم کنی؟ بابا من دخترتم... هم خون توام. چطور میتونی اینقدر بی رحم باشی ؟؟؟ صد پشت غریبه از توی بی غیرت بهترن... با بیرحمی تمام گفت. +متوجه باش داری چی میگی ! من باید برم. فردا یه جلسه خیلی مهم دارم. و صدای بوق ممتد... اشک هام یکی یکی از هم دیگه سبقت میگرفتن. حالا چه خاکی توی سرم بریزم. دیگه کیو دارم من ؟؟؟ آنالی ! آره آره آنالی ... مجبور بودم شماره آنالی رو بگیرم. دست های لرزونم چند باری سمت شماره ها رفت ولی باز برگشت. بالاخره تصمیمم رو گرفتم و زنگ زدم. بعد از ۴ بوق دیگه داشتم نا امید میشدم که صدای خواب آلودش توی گوشی پیچید... +الوووو. _الو آنالی! +ها تو دیگه کی هستی؟ _من...من مروام. +که چی. دیگه گریم گرفته بود. _آنالی...پول لازمم... ازت خواهش می کنم یه مبلغی رو به این شماره حسابی که میگم واریز کن. ما یه زمانی دوست بودیماااا. چند لحظه ای مکث کرد و بعد گفت +شماره حساب رو بخون. با خوشحالی گوشی رو به سمت پرستاری که داشت با تعجب نگاهم می کرد گرفتم و ازش خواستم شماره حسابو بخونه. ادامه دارد... 🌹🌿^^↯ @dokhtaranzeinabi00 🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... نفسمو با صدا بیرون دادم ودستی به چشمای تَرم کشیدم و با آستین مانتو بینیمو پاک کردم. به عقب برگشتم که با آراد چشم تو چشم شدم... درست پشت سرم ایستاده بود. چشمای آبی پر از تعجبشو به چشمای خیس اشک من دوخته بود . بی اعتنا بهش خواستم از کنارش رد بشم که دستشو مانعم کرد . چند ثانیه به صورتم خیره موند و ل*ب زد . + این چه کاری بود کردید ؟! دوباره بغض بدی گلومو چنگ انداخت ، نفس کشیدن برام سخت شد . آخه چقدر جلوی حجتی باید خورد میشدم !! چقدر غرورم جلوش شکسته بشه ! خدایااااا بس نیستتتتت !!! تاوان کدوم کارمو دارم پس میدم !!! به چشمای آبیش زل و زدم و چشمامو بستم که قطره اشک داغی روی گونم نشست. بغضم و تمام حرفایی که توی دلم سنگینی میکرد ، باهم ترکید . _چقدر باید توی این سفر سربار شما باشم؟ بابا منم آدمم... وجدان دارم... کور که نیستم می بینم ! میدونم شما توی این دور و زمونه به زور مخارج تونو در میارید. میدونم همش حلاله. ولی نمیخوام با دادنش به منی که ۲۰ سال با خدا قهر بودم، حرومش کنید. +اما... هیچ چیزی مهم تر از غرورتون نیست. شما غرورتون رو پیش تک تک این افراد و حتی من ، شکوندید بخاطر این افکار بچگانه؟ با افعال جمع صحبت میکرد و من بیشتر اذیت میشدم. _نمیتونم ببینم وقتی شما به سختی پول حلال در میاری، من یک شبه با یه لجبازی احمقانه همشو به باد بدم... +کمک به خلق خدا برام باعث افتخاره. _اما کمک به کسی که ۲۰ سال با خدا قهر بوده .... لعنت به این اشکا که راه باز کردن روی صورتم. بی توجه قدم تند کردم سمت حیاط . روی صندلی توی حیاط نشستم و زانوهام رو توی بغلم جمع کردم ... دلخور بودم اونم خیلی اما از کی نمیدونم ! از پدری که غرورمو شکوند ؟ از مادری که اصلا سراغی ازم نگرفت ؟! از بی اعتنایی های آنالی ؟! از برادری که نمیدونم چه بلایی سرش اومده؟! قلبم هر لحظه فشرده و فشرده تر میشد... با صدای لرزون رو به آسمون گفتم. _خدایا چه بلایی داره سرم میاد ؟؟ چرا اینجوری شدم ؟ چرا از وقتی به سمت تو اومدم هی غمگین تر میشم؟ مگه نمیگفتن بهم کمک میکنی ؟ مگه توخوب نبودی ؟ چرا با من بد تا میکنی ؟ مگه نمی گفتن اگه یه قدم به سمتت بردارم صد قدم برمیداری؟ پس کو؟ یعنی... یعنی همش دروغ بود؟ ‌هق هقم اوج گرفت و با صدای بلند گریه میکردم... _دیگه صبرم تمام شدههههه !!! خداااایااااا صدامو میشنوی ، دیگه نمی تونم تحمل کنم. خسته شدم. از این همه درد. از این همه خورد شدن. از این همه کوچیک شدن... چطور میتونی درد بندتو ببینی و ساکت بشینی؟ میدونم من بنده بدی برات بودم... اما... اما سعی کردم اون طوری باشم که تو میخوای. دیگه صبرم لبریز شده خداااااا... کم اوردم... همه میگن هستی... وجود داری... میبینی... پس اگه وجود داری خودتو نشون بده... بهم بفهمون یه حامی بزرگ دارم که کمکم میکنه... ادامه دارد... 🌹🌿^^↯ @dokhtaranzeinabi00 🍃💚🍃💚🍃