eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️ هرکس بمدت یکسال هرروز صبح یک عدد هلیله سیاه زیر زبان بگذارد تاتمام شود موی سفید،سیاه میشود ومزاج راهم اصلاح میکند ❗️برای کم سویی چشم هم مفید است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- حسین‌جان…ツ لطف‌توشاملم‌شده‌ازکودکی‌حسین نعم‌الرفیق‌معنی‌دست‌کریم‌توست -
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید آقامحمدهادے ذوافقارے....شادے روحشان صلوات💖
هدایت شده از 「اِطِلـٰاـ؏ـات‌ِمَتــنِ‌زیبــٰا」
<بہ‌نـٰآم‌‌خدآ؎زیبـٰآ‌یێ‌هـٰآ..!> ↯🦋✨مَــــتـݨِ زیـبــــآ✨🦋↯ ..!😌 ..!🌻 ..!😳 ..!💞 ..!🦋 ..!🤩 🙂👈[قدمت‌روی‌چشم‌اجرت، ‌بامولآصاحـب‌الزمان'؏']❤️🍃 بِھ؏‌ـشق‌مـولـٰابزَن‌رولینڪ‌🙃💛 ❁‌➜「@Matne_ziba120..!🕶 🤲🏻 ‌🚫
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
<بہ‌نـٰآم‌‌خدآ؎زیبـٰآ‌یێ‌هـٰآ..!> ↯🦋✨مَــــتـݨِ زیـبــــآ✨🦋↯ #منبع‌مَــــتـݨِ‌هاے‌مَـذهَـبــی‌..
- پاتوق‌خوش‌سلیقه‌هاۍایتـٰا🖐🏼🌱...! - منبع‌پـروف‌ومتن‌هـاۍنـاب‌مذهبے🧡...! - بیـو،پروفایل‌دیجیتالے‌‌،عڪس‌‌هـآے‌مذهبـۍ،متن‌های‌تلنگر👀🌸...! "@Matne_ziba120" "@Matne_ziba120" 🦋🌱'
ی کانال پیدا کردم عالیه🤩 همه چی داره بدوووو بیاااا کانالش عالیه بیاااا حتماً پاتوق نظامیا👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻سریع بزن روش بیا 🍀@eshgeshohada🍀 ♡••نظامیان••♡ https://eitaa.com/joinchat/2294481024Cf0c1ca8e8b
🌹بسم الله القاصم الجبارین🌹 پیامبرگرامی اسلام( صلّی الله عليه و آله و سلّم): یَرْفَعُ اللّهُ الـمُجاهِدَ فی سَبیلِهِ عَلی غَیرِهِ مِأةَ دَرَجَةٍ فِی الجَنَّةِ ما بَیْنَ كُلِّ دَرَجَتَیْنِ كَما بَیْنَ السَّماءِ وَ الأرْضِ خداوند مجاهد فی سبیل الله را صد درجه در بهشت بالاتر از دیگران رفعت می دهد كه فاصله میان هر دو درجه از زمین تا آسمان است. (مستدرك، ج ١١، ص ١٨) 🌷 شرط شهید شدن شهید بودن است…🌸 ڪاناݪ: https://eitaa.com/joinchat/3524067452Ca2c81942b2
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
🌹بسم الله القاصم الجبارین🌹 پیامبرگرامی اسلام( صلّی الله عليه و آله و سلّم): یَرْفَعُ اللّهُ الـمُ
هرڪدام از شما یڪ شهــید را دوست خود بگیرد و سیره عملی و سبڪــ زندگـــــی او را بڪار ببندید ببینید چطــور رنگ و بوی شهدا را به خود می‌گیرید و خدا به شما عنایت می‌کند. جمع خواهران💫 https://eitaa.com/joinchat/3524067452Ca2c81942b2 ‌ جمع برادران ✨ https://eitaa.com/joinchat/3524067452Ca2c81942b2 🌱رفیقا با ذکر صلوات وارد شوید😇💐
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• بعد از چند ساعت رانندگی به شمال رسیدم . حسابی خسته شده بودم و از طرفی با دیدن وضعیت خونه کلافه و بی حوصله تر شدم . مواد خوراکی رو اپن گذاشتم و وسایل شوینده رو وسط هال قرار دادم . محافظ یخچال رو توی برق زدم و با برداشتن پارچه متقال و شیشه پاک کن به جون وسایل خونه افتادم. بعد از نیم ساعت گردگیری خودم رو ، روی مبل پرت کردم و همین که خواستم کمی استراحت کنم صدای زنگ موبایلم بلند شد . موبایل رو برداشتم و تماس رو وصل کردم . - جانم . + سلام خوبی ‌؟ رسیدی ؟ - سلام ممنون آره . + میگم مروا فایل های صوتی که داشتی رو میتونی برام بفرستی ؟! خمیازه ای کشیدم . - آنالی به مولا خیلی خستم ، بزار تا فردا میفرستم برات . تو چی کار کردی رفتی خونه ؟! + باشه . آره رفتم ، مامان خونه نیست ، همین زنه که خدمتکارمونه در رو برام باز کرد . تا آخر شب سر و کله مامان پیدا میشه . - هرچی شد بهم اطلاع بده . + باشه . من برم فعلا . - مراقب خودت باش ، یاعلی . تماس رو قطع کردم و ساعت رو برای سه ساعت دیگه کوک کردم. توی زمینی که سراسر خاک بود قدم برداشتم و به سمتش رفتم . - سلام ، با من کاری داشتید که صدام زدید ؟! با مهربونی گفت : + سلام ، چه عجب شما یادی از ما کردید ؟! باید صداتون بزنیم که بیاید ؟! رسم رفاقت این نیست که رفیق نیمه راه بشید ها ! چرا رفتید ‌، اون شب اصلا نمونید ؟! گنگ نگاهش کردم. - متوجه نمیشم ! + چقدر زود فراموش کردید . رسالت شما تازه شروع شده . یادگار بی بی که روی سرتون نیست ! مگه به من قول نداده بودید ؟! با برخورد چیزی به صورتم وحشت زده از خواب بیدار شدم . دستی به صورتم زدم و از شدت درد آخ بلندی گفتم . از روی مبل افتاده بودم و صورتم به میز خورده بود . با یادآوری خوابم همه چیز برام روشن شد ، همون شهید قبلی بود که بعد از تفحص پیکر هاشون پیدا شد . سر درد شدیدی داشتم و هنوزم شکه بودم ، علت اینکه اومده بود توی خوابم رو نمی دونستم . ادامه دارد ... دختــران‌زینبــے • 💛🌻💛🌻💛 •
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• مانتوم رو پوشیدم و دستی به روسریم کشیدم . با برداشتن سوئیچ ماشین و کیفم از خونه خارج و به سمت بیمارستان راه افتادم . قرار بود مدتی توی یکی از بیمارستان های شمال مشغول کار بشم تا ببینم بعدش قراره چه اتفاقی برام بی افته . به بیمارستان که رسیدم ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و با برداشتن کیفم به سمت سالن راه افتادم . ★★★★ بیسکویت رو توی بشقاب گذاشتم و استکان چاییم رو برداشتم ، چند قلپ ازش خوردم و به کتاب توی دستم نگاهی انداختم . یکی از همون هدایایی بود که سمیه بهم داد بود کنجکاوانه کتاب رو باز کردم و با دیدن صفحه اول به متنی که نوشته بود خیره شدم . سمیه با دست خطی خرچنگ قورباغه ای برام جمله ای نوشته بود و شمارش رو پایین درج کرده بود . لبخندی زدم و شروع کردم به خوندن . به ساعت نگاهی کردم حدودا یک ساعتی میشد که در حال کتاب خوندن بودم ، با دستم اشک هام رو پس زدم و بلند شدم و به سمت موبایلم رفتم . یه مداحی دانلود کردم و با صدای بلندی پلی کردم . لیلای منی ، مجنون توام . لیلای منی ، مجنون توام . هرشب تو حرم ، مهمون توام . من با تو باشم ، آروم میگیرم . با یادآوری اینکه اولین بار این مداحی رو توی ماشین آراد شنیده بودم هق هقم بلند شد . با صدای بلندی اسمش رو فریاد زدم . آراد لعنتی ، باهام چی کار کردی ؟! چرا اینجوری نابودم کردی ! این رسم عاشقیه ، نامرد ! خب تو غلط کردی وقتی دوسم نداشتی توی چشمام زل زدی و لبخند زدی . تحمل ندارم روزی رو ببینم که دست دختر دیگه ای توی دستته ! با گریه فریاد زدم . برو آراد ، برو که خیلی دوست دارم ، برو که بدون تو نمی تونم نفس بکشم ، خداحافظ آراد . نمی تونم تحمل کنم که کس دیگه ای کنارت باشه ، دوست دارم من و تو با هم بشیم " ما " ولی وقتی که اینقدر نامردی برو با یه من دیگه " ما " شو ... هق هقم به شدت اوج گرفت و با دستام به گلوم چنگ میزدم . خدایا خسته شدم ، خدایا خسته شدم به ولای علی خسته شدم . مقصر خودم بودم ، خودم ! وقتی می دونستم نمیشه چرا بهش دل بستم ! با دستم به قفسه سینم کوبیدم . د آخه لامصب این همه سال عاشق نشدی نتونستی دو هفته دندون رو جگر بزاری ؟! موبایل رو گوشه ای پرتاب کردم و با صدایی بلند اسم آراد رو فریاد زدم . دوست دارم نامرد ، دوست دارم . ادامه دارد ... دختــران‌زینبــے • 💛🌻💛🌻💛 •