eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم: ببینم‌توی دنیاچه‌آرزویی داری؟» قدری فڪرڪردوگفت: «هیچی» گفتم: یعنی چی؟مثلاًدلت‌نمیخوادیه‌ڪاره‌ای بشی،ادامه‌تحصیل‌بدی یاازاین‌حرفهادیگه؟! گفت: «یه‌آرزودارم.ازخداخواستم‌تاسنم‌ڪمه وگناهم ازاین‌بیشترنشده،شهیدبشم.»
••📸🦋•• خداافزون‌کند درهجرِتو صبرِکمِ‌مارا...💙 (:
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
... محتاج یھ نیم نگاھ آقاۍ امام حسین :)🌿
VID_20220217_211550_258_22022022.m4a
4.03M
من ضرر کردم و تو معتمد بازارۍ بار مارا نخریدند تو برمیدارۍ💔؟(:
_آخخ حرم ..💔 تَنَفُس فقط تو هواۍ حرم .. :)🌿
ۍِ جا آسِدࢪِضا تو مداحیش میگہ .. نمڪ‌ٺو خوࢪدم حسین آبࢪوٺو بࢪدم حسین .. ! خیلے هضمش بࢪام سخت و سنگین بودا ..💔 "حڪ‌ایت احوالآت خودمونِ .."
🌹 می‌گفتن هروقت‌میخوای‌دعا‌کنی، قبل‌ازاینکه‌دعا‌کنی‌بگو‌خدایا‌من‌از‌همه‌ کسایی‌که‌غیبت‌من‌و‌کردن‌و‌من‌و‌ناراحت‌کردن من‌گذشتم.. توهم‌از‌من‌بگذر دراجابت‌دعا‌خیلی‌موثره..🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزومه که زیر علم بمیرم .. یا بیام یه گوشه از حرم بمیرم :) - یا‌حبیبی‌یا‌حسین‌مولا💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در شهدا، دست درازے دارند رابنگر، چهره نازے دارند ما به یادآوری خاطره ها محتاجیم ورنه آنان به من و تو دارند ♥️ سلام روزتون معطر بنام شهدا ✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به قول آقای امین‌قدیم .. هر طور می‌پسندی بشکن دل گدا را؛ هر چه شکسته تر شد بیشتر می‌ارزد💔
پاۍ‌حـسین‌‌ماندن‌عشق‌است‌ درجوانے :)💔🚶🏿‍♂
Mohammad Ebrahimi Asl - Didi Bargashtam Agha Dobare.mp3
5.71M
بغلم کن حسین همه خواهشِ یه سینه زنه..! قربونت برم... من لی غیرک :)💔
[♥️📿] قراربودڪه‌تقدیرچنین‌باشد؛ حرم‌برای‌حسین‌وڪرم‌برای‌حسن💌 🙃💐 @dokhtaranzeinabi00
هیچ خوشبختی مهمتر از سلامتی و آرامش نیست:/☘ 💚🚛 @dokhtaranzeinabi00
•|💔🕯|• دل‌من‌تنگ‌نگاهےست‌ڪه‌دیگر‌نیست ..😔 🍃 ⚡️ @dokhtaranzeinabi00
《💙🚎》 شهید جهادمغنیه: مافرزندان‌کسانی‌هستیم‌که‌مرگ، راه‌آنها‌رانمی‌شناسد... چراکه‌آنهابه‌وسیله‌ی‌مرگ درمسیرخداصعودکرده‌اند...:)🌿 🌨 @dokhtaranzeinabi00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه صفایی داره... شب جمعه کربلا حال و هوایی داره:)!💔
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 • °•○●﷽●○•° ✍️بھ قلمِ |میـم . علےجانپور آروم سرمو تکون دادمو گلبرگ رو گرفتم کف دستم و رو به مجتبے گرفتم با تعجب به دستم نگاه کرد که گفتم :+حداقل اینو بگیرین .. بدون اینکه چیزۍ بگه دست برد سمت پیرهنش و یک دستمال رو گرفت دستش .. آروم طورۍ که اصلا دستش به دستم نخوره ازم گرفتو گذاشت رو دستمال .. لبخندۍ زدمو دوباره به صفحه قرآن خیره شدم .. آدم رو محو خودش میکرد .. دلم میخواست فقط زل بزنم بهش و تک تک صفحاتش رو یه نگاه بندازم .. وقت زیاد بود ، تو همین افکار بودم که مجتبے بدون هیچ حرفے رفت نشست رو صندلے که در اتاق باز شد و داداش حیدر اومد بیرون ..! سوالے نگاش کردم .. که سرشو به علامت هیچے نشده تکون داد .. منم بیخیال شدم .. خیلے دلم میخواست برم مائده رو ببینم اما خب نمیشد .. … [یک روز بعد] _آیـه مادر آماده شدۍ ؟ دیرمون شده ها ! با صداۍ مامان یکم سریع تر به کارم ادامه دادم به سختے با این پام رفتم جلو آینه .. روسرۍ رو گرفتم تو دستم .. قرار بود بریم مجلس ختم مادر مجتبے ! تو این چند سال اولین بارۍ بود که میخواستم روسرۍ سرم کنم و این برام سخت بود .. گیره اۍ که عاطفه برام خریده بود رو برداشتم و به هر سختے بود لبنانے بستم .. یه نگاه به خودم انداختم .. بهم میومد ¡ اما یه چیز کم بود ! خیلے سعے کردم نرم سمت اتاق مامان اما نشد .. رفتم سمت کمد لباساش .. بازش کردم دیدم یه چادر آویزونه .. برش داشتم ؛ من که چادر نداشتم و فعلا مجبور بودم بخاطر مجتبے هم که شده چادر سرم کنم .. رفتم تو اتاقم و سرم کردم .. یه لحظه تنم لرزید و بعد یه حس خاصے داشتم که تا حالا تجربه اش نکرده بودم .. داشتم لبه روسریم رو گرد میکردم که داداش وارد شد و با توپ پر گفت :_آیـه کجایے دختر مـا منت... با دیدنم کپ کرد .. همینطور بهم نگاه میکرد ولے هیچے نمیگفت سر به زیر خندیدمو گفتم :+چیه زشت شدم ؟ چشاش برقے زدو خندید :_فرشته شدۍ ! با ناز گفتم :+یعنے فرشته نبودم !.. اومد طرفم :_بودۍ اما .. الان بیشتر شدۍ ¡.. آیـه خیلے بهت میاد .. لبمو به دندون گرفتمو :+انقدرم دیگه مزه نریز .. خندیدمو ادامه دادم :+کمکم کن از پله ها بیام پایین .. دست گذاشت رو چشماشو :_به روۍ چشم .. با کمک داداش اومدیم پایین مامانو بابا با دیدنم بهم خیره شدن که گفتم :+میدونم خوشگل شدم .. مامان و بابا خندیدن و مامان زیر لب قربون صدقه ام رفت .. ادامـه داࢪد ... ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌ پـرش به پـارت اول ↯ http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825 لینـک کانـالمونِ ↯ https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8 • 💚🌿💚🌿💚🌿 •