فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تخریب حاج قاسم در فیلم کره ای ..!
نشرحداکثری!
منتظر انتقام سخت فارس زبان ها در آینده باشید 🔥..
#ماساکتنمینشینیم✊🏻..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر آروم میشم با هربار دیدن این کلیپ ..💔
شهید آسیّد مسعود رشیدی ..🌼
شادی روحشون صلواتی ختم کنید ..🌸
#آیہگرافے🖇
.
| وَلَن تَجِدَ مِن دُونِہِ مُلتَحَداً |
وهرگزجزاوپناهۍنخواهیدیافت... :)
.
..
.
فکر کردن بـھ گناااه مثِل دود میمونه !
آدمـو نمیسوزونه . . ولـے درو دیوار دل ُ سیاه میکنـھ و ادمو خفہ .
+ مُواظبافکارتباشمومن :)
.
#تلنگرانه
حاج قاسم میگفت🌱
حتیاگه یـه درصد احتمـالبِـدیکه
یـه نفر یه روزیبرگـرده و توبہکنـه...
حـقنداریراجبشقضاوتڪنۍ!🙃
قضاوت فقط ڪار خداست!
فلذا حواسمـون باشه🚶♂
#حاج_قاسم
♥️🌿⇨• @dokhtaranzeinabi00 •
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
_
استان قدس!
مدیریت استان قدس
حراست
اگاهی
و...
سلاح سرد رو چطوری اورده داخل!؟
شهادت روحانی در حرم مطهر؛ سوم رمضان
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
_
آقاۍامامرضا !
میشہبغلمڪنی ؟!💔
#امامرضایۍ🥀
@dokhtaranzeinabi00
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت106
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
بعد از خوردن صبحانه به اصرار مامان ، داداش منو رسوند دانشگاه ..
باز هم سعے کردم زیاد تو چشم مجتبے نباشم و یا حداقل اگر دیدمش سرمو بندازم پایین ..
وارد شدم دیروز عاطفه گفته بود که نمیاد ..
تنها بودم و همین اعصابم رو بهم ریخته بود ..
آروم آروم با این پام وارد کلاس شدم
که دیدم استادمون داخل کلاسه ..
به نظر میومد مدت زیادۍ بود که کلاس رو شروع کردن و من در کمال ناباورۍ براۍ اولین بار دیر رسیدم سر کلاس ..!
استاد با دیدنم تعجب کرد ..
خب حق هم داشت .. با چادر و این حجاب !..
اما خب از یه طرف دیگه .. ولے کسے که بالا ترین نمره رو همیشه تو امتحانات میاره و شاگرد ممتازه دیر کنه !
چادر سرم بود اما خب انگار متوجه شد پام ضربه دیده ..
_سلام خانم عبدۍ .. اتفاقے افتاده ؟
+سلام استاد .. خیر
_بفرمایید بشینید ..
+بله ممنون ..
قبل اینکه بشینم یه نگاه به سر جاۍ قبلیم انداختم تا ببینم کسے نیست که دیدم یکم اونورترش مجتبے نشسته .. اما خب سرش پایینه ..
لباساش هم سر تا پا مشکے بود ..!
منصرف شدم رفتم کنار یکے از همکلاسے هام نشستم همه اشون با تعجب بهم خیره شده بودن !
سعے کردم توجه نکنم براۍ همین تصمیم گرفتم جزوه هامو دربیارم
یادمه جلسه قبلے استاد گفته بود که درس هارو مرور کنیم و صدا میزنه تا کنفرانس بدیم ..
استرس گرفتم چون به دلیل این اتفاقات اخیر نتونستم حتے لاۍ کتاب رو باز کنم ..
دست برد سمت دفترۍ که رو به روش بود
_شماره ³⁴ ..¡
هر شخصے که تو کلاس بود یه شماره مخصوص داشت و معلم بر اساس اون صدا میزد نه به اسم ..
یه نگاه به دور و اطراف طرف خانم ها انداختم ..
که کسے بلند نشد
یه نگاه به آقایون انداختم که دیدم مجتبے بلند شده ..
استاد با دیدنش گفت :_شماره ³⁴ شمایید ؟
مجتبے هم نگاه خسته اۍ بهش انداختو :_بله ..
استاد با تردید ادامه داد :_اتفاقے افتاده سیاه به تن کردین ؟
_بله مادرم فوت کردن ..
_متاسفم ، خدا بیامرزتشون .. جدیدن این اتفاق افتاده ؟
_بله حدود سه روز پیش ..
_تسلیت میگم .. ان شاءالله غم آخرتون باشه ، اگر آمادگے ندارید یکے دیگه رو صدا بزنم !
_نه تشکر .. من که مشکلے ندارم ..
_خیلے هم عالے بفرمایید ..
منے که کارۍ نداشتم چیزۍ نخوندم ، مجتبے الان چطورۍ میخواد کنفرانس بده ؟
خب میگفتے نمیتونم دیگه .. الان میخواۍ چیکار کنے !
از پله ها اومد پایینو تو جایگاه استاد ایستاد ..
یه نگاه به برگه هایے که آماده کرده بود انداخت ..
سر بلند کردو :_بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم ..
جلسه قبل استاد بحث ..
مجتبے داشت صحبت میکرد و من اصلا سرم رو بلند نکردم حتے یه لحظه ..
نگاه کردن بهش باعث میشد تمرکزم رو از دست بدم .. ولے !.
تا حالا انقدر واضح و طولانے صداشو نشنیده بودم !
صداش به مداحان هم میخورد ..
یعنے براۍ مداحے مناسب بود ..
حالا به من چه که مناسب یا نه ..
لا اله الا الله ..
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •