هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
قبلفعالیتڪانالیهچند،دقیقہبیشتر
طولنمیکشہبجاشبہحرفرهبرت
احترامگذاشتےرفیق🙂🌱
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امر به معروف و نهی از منکر جامعه ...
از زبان #شهیدحاجقاسمسلیمانی ♥️
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
بابا . . .
تو نیستے و من هر روز ؛
شیرین زبانے هایم را ،
به رخ ِقاب ِعڪسِ زیبایت میڪشم ...💔
#شهیدمدافعحرمحیدرجلیلوند
#ثنـاخانم🥀
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#تلنگر ⚘
.
آهاے!
دخٺر خانمے ڪه
بہ جاے آرایش ڪردن و
لباسِ جلو باز..
و جلب توجہ پسراےِ مردم
چادر سرٺ مے ڪنے و
طعنہ ها رو بہ جون مے خرے...
واسه_لبخندِ_مادرت_زهراۜ
دمت گرم!خیلے خانمے...!💛
#دعایعمهزینبپشتت•✊🏼•
#بهخودمونبیایم :)
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
🦋
رفیق!
حواست بہ جوونیت باشه،
نکنہ پات بلغزه
قراره با این پاھا
تو گردان صاحبالزمان باشۍ!
شهید حمید سیاهکالی🍃
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
16.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه اثر ازدواج |جوانهای مجردتان را ازدواج بدهید...
حجت الاسلام پناهیان میگوید..
نشر مطالب کانال، صدقه جاریه است...
#ازدواج♥️
#استادپناهیان🍃
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
خدایا به هارت و پورتمون نگاه نکن !
ما بدونِ تو دست و پا چلفتی تر از این حرفاییم :))
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🥀🕊••
". همیشہمےگفت:
. واسہڪےڪارمےڪنے؟
. مےگفتم:امامحسین..
. مےگفت:پسحرفهاروبیخیال😌
. ڪارخودتروبڪن🍁
. جوابشباامامحسین . . .☘🙃"
-شھیدمحمدحسینمحمدخانے🌱
.
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
🌻•• #تلنگرانہ
گاهی به خودمون بگیم:↓
دࢪ ایݩ دنیاۍ بے حاصل ، چࢪا مغࢪوࢪ میگࢪدے !
سڵیماݩ گࢪ شوے آخࢪ ، نصیبِ موࢪ میگࢪدے :)
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
•|✨🌏|•
#تلنگرآݩـہ🌻
اگردخترهامیدونستݩ
همشونناموسامامزمانهستݩ🌿
شاید دیگهآتیش
به وجود مهدیفاطمهنمیزدن!💔
شایدعکساشونرواز دست وپای نامحرمجمعمیڪردݩ...😞
شآیدحجابشوݩو رعایتمیکردݩ...
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
••🌿🦋••
عزیـزفاطمـهتاڪۍبههـردرۍبزنم؟!😢
بیابیاڪهدگردربهدَرشـدنڪافـیست...🥺
تورحمڪنبهدلۍڪهفقطتورادارد
بهمنسرۍبزن،اینخونجگرشدنڪافیست...💔
#اللهمعجللوليڪالفرج 💫
.
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت امام رضا برای ازدواج دختر جوان !..🌸
حجت الاسلام قرائتی میگویند..
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
#استوری
تو خوب باش
کسی ندید
خدا که میبینه...:)
#امام_زمان♥️
#سلام_فرمانده🖐🏻
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
__
وقتیدلتانگرفتوگرفتارشدید
ذکر«یا رئوف»رازیادبگوییدوبااینذکر
بهامامرضاعلیهالسلاممتوسلشوید.
گویاخداوقتیبخواهدبرایاینذکرشما اثریبگذاردکارتانرابهامامرضامیسپارد!
[استاد پناهیان]
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
•••💕
درخانهےمازنےهست👵🏻
تڪھتڪھ!!!
دستهایشدࢪآشپزخانه✋🏻🥘
چشمهایشدَمِدࢪ👀🚪
گوشهایشࢪویتلفن👂🏻📞
ودلشبیࢪونازخانھمۍتپد...💓🚎
#مادرانہ🙂♥️
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
___یاعلـےبنموسـٖےالرضا💔°•.
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
___یاعلـےبنموسـٖےالرضا💔°•.
「🧡✨」
•
.
اینجا خرابھ هایِ دل آباد مـےشود
هر دل شکستہ در حرمت شاد مۍشود
در ازدحام بغض کھ درگیر مـےشوم
روحم دخیلِ پنجره فولاد مۍشود ..
#سلطانعلےموسۍالرضا | #امام_رضا
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
ـــــــ ــ با وجود اینکه بدونِ هیچ گونہ
مقاومتۍ تسلیم شدند اما دشمن منافق
رودی را بہ خونشان رنگین کرد. کشتار
اسپایگر، هرچند اَسف بار اما پرعبرت
است برای آنان کہ تسلیم در برابر دشمن
را تجویز مۍکنند .
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
عرقی که زن زیر چادر میریزه
سه جا برای او نور میشود:
۱درونقبر
۲دربرزخ
۳درقیامت
آیتاللهبهاءالدینی
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت138
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
﴿آیـھ﴾
تو راه برگشت فقط اشک میریختم ..
افرادۍ که از پیاده رو رد میشدن یه طور خاصے بهم نگاه میکردن ..
خب حق هم داشتن !
با این هق هق هایے که من میکردم همه متعجب بودن ..
هنوز نمیدونستم باید چیکار کنم ..
کجا برم ..؟
چے بگم ؟
به کے بگم ؟
رفتم نشستم تو یه ماشین که منتظر مسافر بود ..
یک مرد میانسالے بود ، گفت :_دخترم کجا برم ؟
با صداۍ خش دارۍ گفتم :+مستقیم ..
لبخندۍ زدو راه افتاد ..
تمام مسافر هاشو پیاده کرد و فقط من موندم ..
نمیدونستم اصلا کجا میخوام برم بعد از مدتے گفتم :+ببخشید آقا من همینجاها پیاده میشم ..
بعد از مکث کوتاهے گفت :_مگه مستقیم نمیخواید برید ؟
یه جرقه زد تو مغزم ..
دقیقا داشت همون اتفاقے میفتاد که داستانشو قبلا خوندم ..
یه لحظه قلبم لرزید .. یادمه تو اون داستان دختر خانمے مثل من نشست تو ماشین ..
نمیدونست کجا میخواد بره گفت همینجاها پیاده میشم که راننده گفت مگه نمیخواید مستقیم برید ..!
و ایشون رو برد گلزار شهدا و از اون روز به بعد زندگی اون دختر تغییر کرد ¡..
قلبم محکم به قفسه سینم میکوبید آروم گفتم :+بله ..
لبخندۍ زد و :_هنوز به راه مستقیم نرسیدیم ..
آروم سرمو چسبوندم به شیشه ماشین ..
قطرات اشک هم راه خودشون رو پیدا کرده بودن ..
بعد از یک ربع ماشین ایستاد ..
سر بلند کردمو به دور و اطراف نگاه کردم که دیدم دقیقا جلوۍ یک گلزار شهدا پارک کرده ..
میدونستم هیچ کدوم از اینا اتفاقے نبوده ..
پیاده شدمو حساب کردم ..
رفتم داخل که دیدم کلے خانم هاۍ باحجابو بد حجاب نشستن بالا سر هر کدوم از قبر ها ..
محو تماشاۍ دخترانے بودم که مثل خودم بودن ، که همون مرد میانسال راننده از پشت سر گفت :_هر کسے دلش گرفته باشه .. میاد اینجا ¡
سرمو تکون دادمو رفتم نشستم بالا سر قبر یک شهید و باهاش کلے صحبت کردم ..
براۍ برگشت هم همون پیرمرد منو رسوند خونه ..
وقتے رسیدم مامان و بابا و حیدر رو دیدم که رو کاناپه نشسته بودن و با باز کردن در هر سه تا نگاهشون رو به من دوختن !..
درو بستمو رفتم جلوتر :+اتفاقے افتاده ؟
حیدر اومد حرف بزنه که بابا نزاشت :_دخترم بیا بشین اینجا ..
با استرس و اضطراب نشستم رو به روۍ حیدر ..
_دخترم اون چه کارۍ بود ؟
یه نگاه به هر سه تاشون انداختم :+کدوم کار ؟
حیدر تلخندۍ زدو هیچے نگفت ..
_چرا انگشتر رو به حسین آقا پس دادۍ ؟!
تازه فهمیدم که براۍ چے انقدر عصبےان ..¡
+خب .. راستش فکر کردم روحیاتمون به هم نمیخوره ..
مامان یکم جا به جا شدو :_پس براچے امیدوارشون کردۍ مادر ؟
لبخندۍ زدمو :
+من امیدوارشون نکردم .. حتے با گرفتن انگشتر هم مخالفت کردم .. به حسین آقا هم گفتم که باید بیشتر همو بشناسیم ¡
یه نگاه به بابا انداختم که گفت :_شما بعد اون خواستگارۍ فقط یکبار همو دیدین چطور فهمیدۍ روحیاتتون به هم نمیخوره ..؟
بلند شدمو :+یه جوریه .. ازش خوشم نمیاد ..
حیدر بهم خیره شدو :_خواهر من ، حداقل با ما مشورت میکردۍ بعد اینکارو میکردۍ !
ممکنه رفاقت چند ساله بابا و آقاۍ شریعتے اینا بهم بخوره !
+داداش .. یه رفیقے که بخواد بخاطر این مسائل کوچیک رفاقت بالاۍ سے ساله خودشو بهم بزنه رفیق نیست .. دلیل نمیشه چون دوست بابا بود من باید بهشون جواب مثبت میدادم ..
نباید از این رفاقتِ سوء استفاده میکردن ..
آروم گفتم :+با اجازه ..
و رفتم بالا تو اتاقم ..
…
چند ساعتے خوابیدمو بعد از اینکه بیدار شدم رفتم پایین که دیدم مامان و حیدر تو آشپزخونه پچ پچ میکنن ..
دیگه برام مهم نبود چے میگن ..
رفتم داخل آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم ..
پارچ آب رو درآوردم و یکم تو لیوان ریختم ..
میخواستم برم تو اتاقم که حیدر گفت :_آبجے بیا بشین صحبت داریم باهات ..
یه نگاه به مامان انداختمو :+چه صحبتے ؟!
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •