hosaein-yekta-tanz(www.karballa.ir).mp3
2.24M
🌀 خاطره طنز آمپول زنی حاج حسین یکتا
💉😁😆😂😄🤣
خیییلی جالبه از دستش ندید.😅😁
#شادزی
#طنز_جبهه
#حاج_حسین_یکتا
#به_وقت_خنده 😂 😂
#طنز_جبهه😂
آشپز وكمك آشپز، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها.
رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت:
(( بچه ها ! يادتون نره ! ))
آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر ورفت.
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.
كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد. تعجب كرد.
تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت و رفت.
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود.😆
آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زل زدند به سفره.
بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگی:
(( ما گشنمونه ياالله ! ))🙈
كه حاجي داخل سنگر شد و گفت:
چه خبره؟
آشپز دويد روبروي حاجي و گفت:
حاجي! اينها ديگه كيند! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي؟!!
فرمانده با خنده پرسيد
چي شده؟😅
آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!!😱
آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره. 😝
حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمي چشماشو باز وبسته كرد. 😳
با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت:
جل الخالق !؟ 😯
اينها ديونه اند يا اجنه؟!
و بعد رفت تو آشپزخونه ..
هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂😂😂
لبخند بزن بسیجی😉
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج
#طنز_جبهه
داخل چادر ، همه بچهها جمع بودند ، می گفتند و میخنديدند😀
هر كسی چيزی میگفت و به نحوی بچهها رو شاد میكرد☺️
فقط يكی از بچهها به قول معروف رفته بود تو لاك خودش!😶
ساكت گوشهای به كوله پشتی اش🎒 تكيه داده بود و توی لاک خودش بود.
بچه ها هم مدام بهش تیکه 😏می انداختن و می خندیدن😆
اما اون چیزی نمی گفت😶
یهو دیدم رو کرد به جمع و گفت:
ـ بسّه ديگه، شوخي بسّه! اگه خيلی حال دارين به سوال من جواب بدين🙂
همه جا خوردیم. از اون آدم ساكت اين نوع صحبت كردن بعيد بود🤭. همه متوجه او شدند.
ـ هر كی جواب درست بده بهش جايزه میدم🏆
با تعجب گفتم: «چه مسابقهای ميخوای بذاری🤔»
پرسید: آقايون افضل الساعات (بهترين ساعتها) چیه🤨؟
پچ پچ بچهها بلند شد ، يكی گفت:
ـ قبل از اذان، دل نيمه شب، برای نماز شب.
ـ غلطه، آی غلطه، اشتباه فرمودين🙃.
ـ می بخشين، به نظر من اذان صبح وقت نماز و...!
ـ بَهَ، اينم غلطه🙃!!
ـ صلاة ظهر و عصر و...!
خلاصه هر كسی یه چیزی گفت و جواب ایشون همچنان " نه " بود
نيم ساعتي از شروع بحث گذشته بود، همه متحير با كميی دلخوريی🙁 گفتند:
«آقا حالگيري میكنيا، اصلاً ما نمی دونيم. خودت بگو😕»
او هم وقتی کلافه شدن بچه ها رو دید ، لبخند زد😌 و گفت:
ـ از نظر بنده بهترين ساعتها ، ساعتی هستش كه ساخت وطن باشه
ساعتی که دستِكوارتز و سيتي زن و سيكو پنج رو از پشت ببنده...
بعدش با خنده☺️ از جا بلند شد و رفت تا خودش رو برای نماز ظهر آماده كن
#طنز_جبهه
🌸موشکباران
اسفند ماه 66 دخترم چند روز بود زایمان کرده بود ، ساعت 7شب آژیر خطر بصدا در اومد وضعیت قرمز شد
برقا قطع کردن ما هم با شمع رفتیم طبقه پایین پناهگاه ، نوزاد هم زیر بغلم محکم گرفته بودم که وقتی موشک انداختن از ترسم بچه نیوفته زمین
بعد از چند دقیقه موشک انداختن ، بیمارستان شیراز فقط شیشه های خونه ما شکست وضعیت عادی شد برق وصل شد
امدیم بالا دیدم نوزاد تو گهوارش راحت خوابیده!!
زیر چادرم یه بالشت گرد بوده بجای بچه قنداق شده🤣🤣🤣
#طنز_جبهه🙁🤣
شب توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم . آن شب ، مهتاب عجیبی بود . فرمانده آمد داخل سنگر . گفت :
این قدر چرت نزنید تنبل می شوید .
به جای این کار بروید اول خط ، یک سری به بچه های بسیجی بزنید .
نمی توانستیم دستور را اطاعت نکنیم . بلند شدیم و رفتیم به طرف خاک ریز های بلندی که در خط مقدم بود .
بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودند . آنها مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه ی کله ی آدمیزاد روی خاک ریز گذاشته بودند
که وقتی کسی سرش را از خاک ریز بالا می آورد ، بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و آنها را نزنند !
مهتاب از آن طرف افتاده بود و ما ، بی خبر از همه جا بر عکس ، خیال می کردیم که اینها همه کله ی رزمنده هاست
که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست😂 . یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم !😁 صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدند تا چند روز ، نقل مجلس آنها شده بودیم . هی ماجرا را برای هم تعریف می کردند و می خندیدند !😂😂😂
خلاصه کنم ببندم بحثو...
هدفتون رو مشخص کنید
خط قرمز هاتون رو مشخص کنید
اجازه ندید هیچ چیز روی شما و اهدافتون اثر بذاره...
کاهلی کردیم تو انجام اهدافمون که امروز #جامانده ایم.
که آقامون بینمون نیست.
💠 امتحانات خدا رو بشناسیم.
💠 در رسیدن به اهدافمون راسخ باشیم.
شرمن ه بازم طولانی شد
یاعلی
#جامانده...💔
فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى...✨
تو را به عزتت سوگند میدهم که دعای مرا مستجاب کنی...✨
📚 دعای کمیل
از خدا
خواستهام، هرچهکهدارم
بدهم . . .!
جایآنچشمبگیرم👀
کهتماشایتکنم!(:♥️
#شهید_گمنام
#عشاق_المهدی
#شهادت
🥀
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
از خدا خواستهام، هرچهکهدارم بدهم . . .! جایآنچشمبگیرم👀 کهتماشایتکنم!(:♥️ #شهید_گمنام #عشاق_
ولی خودمونیم . . . !
الهی هیچ قلبی؛ بدون شهادت از کار نیفته!💔
#جامانده🥀
"صبـح مےخندد و من گریه ڪنان از غم دوست
اے دم صبح چه دارے خبر از مقدم دوست:)"
"اے نسیم سحر از من به دلارام بگوے
کہ کسے جز تو ندانم که بُوَد محرم دوست"
#داداشابراهیمم
#جـامانده:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روزی چند بار این جمله رو به خودت یادآوری کن ...
علامه طباطبایی (ره)
#درس_اخلاق
#ماه_شعبان
#شهیدانه
﹏﹏﹏﹏•|⏰👀|•﹏﹏﹏﹏
#تلنگر✨🌱
یھبندهخداییمۍگُفت:
خدایاماروببخش
کہواسہانجامِکاࢪخوب
یا"جـار"زدیم!...🗣️💔
یا"جـا" ...🚶🏻♂
#حواسموݩباشھ (:
•◌🌿🦋🌿◌•
#تلنگر
شخصے شنید ڪه غیبتش را ڪرده اند ، ڪت و شلوار ، و شیرینی خرید و به عنوان چشم روشنی برای غیبت ڪننده فرستاد🌱
-شخـص غیبت ڪننده پرسید:
چرا به من چـشم روشنۍ دادهاۍ؟
+ جـواب داد:
شما ۴٠ روز ، تمامے نـماز و روزه و
عباداتت را به مـن دادے و من به
جایش این هـدیه را براے شما فرستادم☝️🏻!
آیتالله مجتهدی تهرانی(ره)
🇮🇷🍃ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
﴿وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ﴾
•◌🌿🦋🌿◌•
#تلنگر
ࢪفقا!
سابقھ نشوݩ داده
براۍِ تمناے شهادت نباید بہ
سابقه خودٺ نگاه ڪنی!
راحٺ باش..(:🌱
مواظـب باش شیطؤن نگہ بهٺ
- تو ݪیاقت ندارے):...!
#استاد_پناهیان
﴿وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ﴾
#تلنگر
انسان به اخلاقش هست نه به مظهر🚫
اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود🗣 \:
#تلنگر
روزِحسابڪتابڪھبرسھ
بعضےازگناهاتࢪوڪهبهتنشونمیدن
مےبینیبࢪاشوناستغفاࢪنڪࢪدی
اصلایادتنبودھ!
امّازیرهࢪگُناهتیهاستغفارنوشتهشدھ
اونجاستڪهتازھمےفهمی
یڪیبهجاتتوبهڪردھ..
یڪےڪهحواسشبهتبودھ.؟
یهپدردلسوزیڪیمثلِمَهــدی😭♥️
{یَا أَبَانَاأستَغفِرلناذنوبنا😞}