یک روزهایی میرسند
که گره روی گره میآید
که هر چه به این در و آن در میزنی
گشایشی سراغت نمیآید
که گرهها سفتتر میشوند
و صبوری دشوارتر
و ناامیدی مطلقتر.... .
اما در لحظه آخر
به خودت میآیی و خودت را
از همهوقت به خدا نزدیکـتر میبینی
گرهها در دستان اوست
و او میخواهد تا تو
دستانت را در دستانش بگذاری
و باهم بچرخانید، قفل این درهای بسته را
گرههای این ریسمان زندگی را
و اینجاست که نور ایمان
زندگیات را روشنی میبخشد
خدای من،رها مکن مرا
دستانم در دستانت که باشد،آسوده ام
#شبهای_روشن
یادمان باشد ...
ممکن است رحمت خـــــداوند تاخیر داشته باشد
امـــــا بدون شک قطـعی است
پس ناامید نبـــــاشید...
شب بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 سلاااااااام امام زمانم❣
❣به روز سیزده امسال باید،
گره زد سبزه چشم انتظاری را
فقط و فقط،
بر جامه سبـز تو آقا💚
❣تا بیایی و سبـز شود🌱
روزگار زردمان،🌼
و شکوفه باران شود بهارمان🌸
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیک ألْفَرَج 🌼🍃
🌿♡🌿~°
.
نمیدانمـ |تو| کجایے🥀➺
ولے منـ اینجآ …
در انتظارِ تو جان دادهامـ :(
⭐️| #یا_صاحب_الزمان
🌴| #اللھمعجلݪوݪیڪالفرج
⚠️ #تلنگر_مهدوی🌸🍃
#انتظار هم شد ڪار ...❓
✍ یاد گرفته ایم #جمعه به جمعه اعلام ڪنیم ڪه نیآمد ...❗️
خب نیامد ،حالا تو برنامهات چیست ...❓
چرا قدم برنمیدارے ...❓
بخدا او منتظر ماست ...
منتظر یڪ قدم برداشتن ما ...
چقدر بَد ڪه بعد این همه سال، آبـے از ما گرم نشده ...
اولین مخاطب این صحبتها خود من بودم ...
اصلا باور کن شان نزول حرفام خودم بودم ...☹️
رفیق❗️
تا جوونیم باید یه ڪارے بڪنیم ...❗️
یامهدے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری روز جمعه😍🌱
#استوری🌸🥀
#آقاینیامـدھ•°⛅️
گفٺ:بدونامامزمان(عج)
چهمیڪنید؟!
گفتم:مُــردِگــے!(:
بیـابهمازندگـےببخشآقــاےجـآنها🖐🏿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
.
#استوری | #آقاۍخوبےها🌹
ان شاءاللھ فرج امضاء میشه ؛
این آقا منجیِ دنیا میشه (:💚
امام_خامنہاے ♥•°
[نشون دادنِ تصـویر امام خامنہاے
توے شبکہ هاے ماهوارهاے
بینُ المللی ممنوع اسـت چـرا؟
چون یک دختر آلمانے فقط با دیدنِ
چھره آقـا مسلمان شد!😌♥️]
#رهبرانہ🍃
#جمهوری_اسلامی
همراهان گرامی امروز به دلیل روز #سیزده_بدر رمان نداشتیم ان شاءالله از فردا رمان به همان منوال در کانال قرار میگیرد 💫
حࢪفیم و بـــــٖھ دنبال زبان مےگردیم
تیࢪیم و بـــــٖھ دنبال ڪمان مےگࢪدیم
#گاندو🇮🇷✌️
#نه_به_توقف_گاندو
🔴 #گاندو با فشار روحانی و تیمش متوقف شد، قلم نویسنده اش را شکستند، دهان طرفدارانش را خْرد کردند تا همه شاهد باشند ادعای آزادی بیان روحانی در #انتخابات همانند وعده های 100 روزه اش خلاف واقع بود.
روحانی و ظریف از آگاهی مردم میترسند!
چرا صدا و سیما تن به این سانسور تاسف بار داد؟
#نه_به_توقف_گاندو
صدا و سیما جمهوری اسلامی دیروز طی زیر نویسی عجیب اعلام کرد که امشب (جمعه ۱۳فروردین ۱۴۰۰)آخرین قسمت از سریال #گاندو بخش میشود .
که موجب به را افتادن موج عظیمی از سوی طرفداران این سریال شده است .
و خواسته آنها این است که پخش سریال #گاندو متوقف نشود
و در ۲۴ساعت گذشته بیشترین هشتک ها در ایتا مربوط به سریال گاندو بوده است
#گاندو
#نه_به_توقف_گاندو
بیشترین هشتک های استفاده شده در ایتا بوده است
#حرفخودمونی!
یہمشتاحمقترسو،
ترسیدنگندڪاریاشون
باپخشگاندوروبشہ!
حالامیخوانمتوقفشڪنن!!
#نه_به_توقف_گاندو
🍂🌱
فکر کࢪدن با توقف یہ فیلم مردمو گول میزنن😏
خبر ندارن مردم خیلی وقته بیدار شدن…
#نه_به_توقف_گاندو
#گاندو
خدا هممونو هدایت کنه😞💔💫🌱
نماد و نشانہ شناسے فیلم✔️
🔻 در فیلمها و رسانههاے تصویرے گاهے با نمادها و نشانہها انتقال محتوا مےشود و این نمادها و نشانہها البتہ بہ مباحث جغرافیایے و سنت و فرهنگ و شرایط آن جامعہ بستگے دارد.
🔺 در فیلم #گاندو زنے کہ جاسوس بود در قسمت13 سریال #گاندو۲، با شال بنفش وارد ایران شد! و همچنین کاردار انگلیس هم با دستہ گل بنفش بہ استقبال او آمد!
📌 اینها ظرافت هایپے یک کارگردان در انتقال مفهوم بہ مخاطب است...
[ازکانالپویشسوادرسانہاے]
#گاندو🎥
#نه_به_توقف_گاندو
حواستون باشه!!
درسته به ما دهه هشتادیا گیر میدن
ولی
#امام_خمینی هم دهه هشتادی بودن
ـ۱۲۸۱:)
ما #دهه_هشتادیا این مملک رو نجات میدیم ✋🏻✊🏻
#فرشید
#گاندو
#امام_زمان
#نه_به_توقف_گاندو
°•○●﷽●○
#نـاحلــه🌸
#قسمت_صد_و_بیست_و_چهار
تو دلم گفتم بیچاره آقای موحد .بر خلاف میلش مجبوره هر روز منو ببینه.
____
ازینکه هی تنهایی رفتم دنبالش خسته شدم .
تصمیم گرفتم امروز با محسن در میون بزارم.
زودتر از همه رسیده بودم.تو دفتر کسی نبود.
مشغول کارام شدم تا محسن بیاد.
یه چند دقیقه گذشت محسن شیرینی به دست وارد شد!
ایستادم و بهش دست دادم و گفتم
_سلام
+سلام بر دلاور مرد شریف استان مازندران
خندیدم
_چیه کبکت خروس میخونه؟
شرینی و دراز کرد سمتم و
+چرا نخونه؟؟؟شمارم میبینیم،صبرکن!
_بگو حالا چیشده ؟
+نمیگم بیا یه شیرینی بردار
_محسن میزنم تو سرت !!!
+باشه باشه
_بگو
+چشممم.
از توجعبه یه شیرینی برداشتم!
_خب؟
+به سمع و نظرتون برسونم که ان شالله اگر خدا بخواهد به حول و قوه ی الهی برای بار دوم شما دارین عمو میشین .
دوست عزیز و شریفتون داره بابا میشه
چشم هام از حدقه بیرون زد
_خب شوخی قشنگی بود
+ دیوونه من باتو شوخی دارم؟
_جدی میگی محسن؟
+اره
بغلش کردم و تبریک گفتم.
_ایول. تبریک میگمممم. الهی قدمش خیر باشه واسه عموش و بابا،مامانش!
+ایشالله ایشالله.
اومد نشست سر جاش
ازخوشحالی محسن خوشحال بودم
نگام کرد و
+چیه محمد؟چند وقتیه دل و دماغ نداری؟چت شده؟
_نمیدونم محسن نمیدونم.
+چیو پنهون میکنی ازم؟
_محسن...!ی چیزی بگم بهت؟
+بگو
_من رفتم خواستگاری
با چشم های گرد شده بهم زل زد
+خب؟
کیه ان شالله این زنداداشِ گرام؟
_محسن!!!
+بگو دیگه!
_فاطمه!
+فاطمه کیه؟من میشناسمش؟
_اره!
+نکنه...!
چشم هام و بستم و
_اره
+وای محمدددد!!!!چه غلطی کرررردیییی!!!؟
خواستگاری کی رفتییی؟
دیوانه ی عالممممم تو اصلا چته؟میدونی کیه اون دختر؟
همونیه که ما از روی زمین جمعش کردیم!!!
این همونه با اون وضع!!!محمد خنگ شدی؟
_نه !
+خفه شو!!!
_محسن میزنمتا.
+تو رفتی خواستگاری دوستِ خواهرت؟
بابا اون همسن بچته!!
_محسن ی کلمه دیگه بگی ازینجا میرم.
سکوت کرد و با اخم بهمخیره شد.
_باباش خیلی سرسخته. خیلی ها خیلی محسن.
+اصلا چیشد به این نتیجه رسیدی بری خواستگاریش؟
_محسن لطفا اجازه بده حرف بزنم .من دوسش دارم !
محسن خیره موند تو صورتم و چیزی نگفت!
+خب؟
_محسن من دوسش دارم ولی باباش نمیزاره حتی باهاش حرف بزنم
+از کی دوسش داری؟
_نمیدونم به حضرت زهرا!
تا به خودم اومدم دیدم دوسش دارم!
اولش حس عجیبی بود ولی بعد مطمئن شدم.
+چرا زودتر نرفتی خواستگاریش؟
_ترسیدم
+با وجودِ خدا؟
_من گناه کردم .اره .من با وجود خدا اول ترسیدم. بعد دیدم حسم داره منو به گناه میکشه.اول از چهارتا نگاه...
وای محسن!اگه باباش نزاره....!!
+نگران نباش.خدا هست!
_نمیدونم چطور یهو شد همه ی ...!!
+امیدت ب خدا باشه!
_میخوام باهام بیای بریم پیش باباش دوباره!
+من بیام؟
_اره!
شاید تو بتونی راضیش کنی!
+هعی!تا الان ب من نگفتی. الان که کارت گیر افتاد...
_عجب آدمی هسی توها.میخوای تنهام بزاری ؟
+نه ولی ازت دلخورم.باید از دلم در بیاری
_چشم
کی وقت داری بریم پیشش؟
من صبح پیشش بودم
+چه سیریشی هستی تو!
از حرفش خندم گرفت
_آره خیلی!
+بعدظهر بریم بد نیست؟ باشه واسه فردا.
_دیره اقا دیره!
+ن به امروز و فردا کردنت واسه زن گرفتن ن ب این همه عجله.الان واسه چی میگی دیره؟
_چون من این هفته باید برم کردستان
+اها.باشه بعد اداره میریم.
سرم و تکون دادم و هر دو مشغول کارهامون شدیم!
___
در دفتر و قفل کردیم و سمت دادگاه رفتیم
منتظر بودیم وقت دادرسیش تموم بشه باهاش حرف بزنیم.
از اتاقش بیرون اومد
محسن رفت سمتش و دست دراز کرد. ولی من هنوز رو صندلیم نشسته بودم
با اشارش از جام بلند شدم
چشم هاش که بهم افتاد گفت
_عه عه عه عه! پسرمن از دست تو به کجا فرار کنم؟چرا دست بر نمیداری اقا؟ولمون کن دیگه دل بکن !!!من که حرف هام و بهت زدم.
محسن دستش و گرفت و گفت
+آقای موحد خواهش میکنم!!!
بهم نگاه کرد و
+غوشون کشیدی برام؟
محسن نزاشت ادامه بده!
+نهههه خدا نکنه!!فقط میخوام دو کلمه باهاتون حرف بزنم!
_آقا من حرف هام و زدم
والا آدم از شما کنه تر ندیدم!
محسن گفت
+چرا نمیزارین حرف بزنه؟به خدا قصد محمد خیره!اصن شما چیزی از آقا محمد میدونین؟ میدونین چیکارست؟
یه نگاه به تیپم انداخت و